من فکر نمیکنم خود ولدمورت باشه...بنظر من کسی که اونو برداشته نمرده و نمیدونم...شاید...یعنی کسی میتونه جاودانه ساز کس دیگری رو برای خودش بکنه؟در ضمن من به جام نقره ساز بلکها که توهر داستان تکرار میشه مشکوکم!!!

خب آگه درست نگاه كنيم مي بينيم كه شايد اون حتي به جاودانه ساز دست پيدا نكرده باشه يعني موفق به نابوديش نشده باشه شايد قبل از مردنش اون يادداشت رو نوشته باشه و حتي اون موقع اقدام به از بين بردن اون جاودانه ساز نكرده باشه اينو هم در نظر داشته باشيد كه ما هنوز نمي دونيم اون جاودانه ساز يا حداقل آخرين جاودانه ساز چي بوده

ولي دوست عزيز اينفريها مرده ان گروگان و دوست و وفاداري حاليشون نميشه كه به نظر من آر آي بي قديما يه مرگخوار وفادار ولدمورت بوده كه الان بهش خيانت كرده براي همين هم گفته ميدونم وقتي اين رو بخوني من مردم كه كه هيچ خائني از دست ولدمورت زنده نميمونه و چون علامت شوم رو روي دستش داشته تونسته به راحتي جاودانه ساز رو برداره و هيچ بلايي سرش نياد شايد هم ولدمورت راهش رو بهش گفته بوده

خب جواب دادن به این سوال خیلی سخته ولی از اون جایی که دامبلدور هم در اون جا دچار مشکل شد میشه حدس زد جادوگر بزرگ و شجایی بوده.
البته اگر این شخص واقعا برادر سیریوس باشه {چون یک مرگ خوار بوده}امکان داره ولدمورت محل جاودانه سازها رو و طریقه بدست اوردنشان را بنا به علتی به اون گفته باشد.

خب من یه نظریه جالب دارم از این قرار : (لطفاً تا آخرش رو بخوانید مخ ریختم یه عالمه)
ما می دونیم که دامبلدور اکثر اوقات برای یافتن بقیه جاودانه سازها بیرون میرفت اگه فرض کنیم که دامبلدور قبل از این که با هری به غار بره بار دیگری هم به این غار رفته و با احتساب اینکه مرگ دامبلدور یه نقشه بوده و باز فرض کنیم دامبلدور کاملا می خواسته که هری از این نقشه مطلع نشه چرا؟ خوب به نظر من چون ما در دو صحنه دیدیم که لرد سیاه حقیقت رو از مغز هری بیرون کشید اولین بار در جلوی اون آینه جادویی و برای محل سنگ کیمیا و دومین بار در وزارت خونه و برای یافتن حقیقت در مورد پیشگویی ، خب پس دامبلدور مجبور بود حقیقت مرگش رو از هری مخفی کنه اما چون قبلا اون معجون رو دیده بودو می دونست امکان مرگش هست با خودش گفت که من باید راز جاودانه ساز ها رو به هری بگم حتی اگه لرد سیاه بفهمه چون آگاهی هری بسیار مهم بود شاید بمیره و هری نفهمه و لرد هم نمی تونست بیشتر از این جاودانه ساز بسازه (چون جادویه قویی لازم هست که بتونه روح رو تقسیم کنه و غیر از لرد کسی نتونسته بیشتر از دو جاودانه ساز بسازه و باید گفت لرد این طلسم رو خودش کشف کرده تا بتونه فنا ناپذیر بشه ولی بیشتر از هفت تا نمی تونه بسازه)اما اگه لرد از طریق هری می فهمید چند تا از جاودانه سازهاش از بین رفتن تنها کاری که میتونست بکنه این بود که حفاظت از بقیه را بیشتر کنه!
خب داستان رو از اینجا ادامه می دیم که اسنیپ به جای اواکدورا یه ورد غیر کلامی رو به طرف دامبلدور می فرسته و دامبلدور طبق برنامه قبلی به پایین می افته در حال افتادن حالا به هر طریقی (اپارات ، ققنوس و....) نجات پیدا می کنه و به جایی می ره که بتونه فکری برای اون معجون سمی بکنه که حتما قبلا فکرهایی کرده بوده .
خب حالا جسد کجا بوده پرفسور؟
شما ها فکر می کنید برای یک جادوگر در سطح دامبلدور تغییر شکل هر چیزی به یک جسد تر و تمیز چند سوت کار داره ؟ ( بعد نیست یه تاپیک باز کنیم در مورد اینکه چند سوت کار داشته؟)
خب پس از این همه فرض می رسیم به اصل مطلب خب طبق نظر من R.A.B همون دامبلدوره که اون یاداشت رو برای هری نوشت به چند دلیل :
1- خیال هری رو بابت اینکه جاودانه ساز واقعی چی شد، کجا رفت مطمئن کنه و بتونه خودش به راحتی اونرو نابود کنه
2- یه اسم به اون بشناسونه که در مواقع ضروری با اون تماس بگیره و راهنمایش کنه بدون اینکه هری بفهمه که اون دامبلدور هست.
3- چون احتمال می داد لرد از متن نامه با خبر بشه اون رو به شکلی نوشت که لرد رو گیج کنه
خب در آخر با این که این متن از لحاظ منطق داستان قابل پذیرش هست اما به نظر من این سبک داستان با سبک داستان نویسی رولینگ متفاوت هست نظر شما چیه؟!!
اگه ایراد منطقی پیدا کردید طالب شنیدنیم
----------------------------------------------------------------------------------
اگه نظریه ای که قبلا نوشتم قبول ندارید به این یکی توجه کنید:
r.a.bیه جن خانگی داشته که معجون رو داده اون بخوره و مشکل زیادی هم براش پیش نیومده همه که مثل هرماینی نیستند عاشقان ت.ه.و.ع به این مطلب توجه کنند/

اگر فرض كنيم كه ريگلوس اون شخص باشه اون الان مرده!
ولي چه جوري در مورد اين هوركراكس مي‌دونسته من اين طور مي‌گم!
خوب اون از خاندان بلكه هرچي باشه بايد يك كتابخونه‌ي اجدادي داشته باشن! نه؟ اگه ريگلوس مثل ولدمورت در مورد اينها جستجو كرده فقط به كتابخونه‌ي هاگوراتز دسترسي نداشته. و ما هم مي‌دونيم بيشتر بلك‌ها سراغ جادوي سياه مي‌رفتن.

حالا اگه مي‌پرسين مثلا چرا سيريوس يا مادرش يا .... از اين موضوع چيزي نمي‌دونستن مي‌تونم بگم كه اونها فكر بدست آوردن چنين چيزي رو نمي‌كردن. يا اصلا كتاب‌خون نبودن.

ببین اقای ریگولوس دامبلدور به هری گفت که اون هیچ وقت دوستی نداشته حتی وقتی که تو هاگوارتس بود هم اونایی که دنبال قدرت بودن افراد ضعیف و جاه طلبها دورش بودن و این مرگخوارها هستن که خودشونو مورد اعتماد لرد سیاه و یا دوست اون میدونن ولی در واقع اون هیچ وقت دوستی نداشته ونخواهد داشت...

من می گم اون به هیچ کس اعتماد نداره حتی به قدیمیترین مرگخوارهاش اونها اصلاً نمیدونن اون اینهمه جاودانه ساز داره حتی لوسیوس هم نمی دونست اون دفترچه یک تیکه از روح ولدمورت پس مرگخوارا چه جوری میتونن از اونجا ردشن یا حتی جاشو بدونن

به نظر من اون یه مرگ خواره و فکر کنم
اون کسایی که مرگخوارند
بتونن سالم برسند و
اگه دقت به اون قسمتای اخر کتاب که اسنیپ از اون مایع نفوذ ناپذیر میگذره
با علامت شوم رد بشن.

بابا مرگ خواران از جاودانه سازها يا حداقل اينكه والده مورت ار مرزهاي مرگ گذشته خبر داشتن و فقط اونا به والده مورت مي گن لرد سياه... بعد هم سيريوس ميگه فكر نكنم اونقدر مهم باشه كه والده مورت كشته باشدش پس ممكنه كه اون هم طي از بين بردن جاودانه سازها اونقدر ضعيف شده باشه كه در نهايت از بين رفته!