هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: چکش سازی دیاگون
پیام زده شده در: ۱:۱۷ چهارشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
پست پایانی


لرد سیاه مجمعی متشکل از کل مرگخواران و درخت مقصر تشکیل داد. همگی جلوی لرد ایستاده و منتظر سخنانش بودند.

-یاران سیاهدلمان و درخت! نکته ای که همواره باید در نظر داشته باشید این است که هیچ خیر و شری وجود ندارد. فقط قدرت است و کسانی که از به دست آوردن آن عاجزند!

انگشتی از میان مرگخواران به هوا بلند شد.
-ارباب... اینو قبلا گفته بودین.

لرد سیاه چوب دستی برتر را روی زمین گذاشت.
- خودمان می دانیم. جمله خوبی بود. لازم دانستیم تکرار کنیم. خسته شدیم بس که اینو تو دستمون گرفتیم.

لینی به سمت چوب دستی حمله ور شد.
-ارباب مواظب باشین. روی زمین چرا؟ من براتون نگهش می دارم!

لرد سیاه یک پایش را بلند کرد و در مسیر هجوم لینی قرار داد. لینی با سر به پای لرد برخورد کرد و نقش زمین شد.
لرد ادامه داد:
- دست به چوب دستی ما نزن ملعون! ما و شش هورکراکس عاقلمان مشورت کردیم و به نتیجه ای رسیدیم. ما نمی دونیم چه کسی پلاکس را کشته...حرف کسی را هم باور نمی کنیم. بنابراین، تنها راه حل باقی مانده این است که همه شما را بکشیم و صاحب قطعی ابرچوب دستی بشویم! به نظر شما مانعی دارد؟ حتما دارد... ولی نظر شما برای ما اهمیتی ندارد.

به چهره های مشتاقی که روبرویش بود نگاه کرد. انتظار داشت ترس را ببیند. یا حداقل تردید.

ولی ندید!

فقط انتظار دید. انتظار برای اجرای دستوراتش... حتی اگر پایانش مرگ بود.

کمی به سمت راست رفت. لینی وحشتزده گفت:
-ارباب... مواظب باشین.

توجهی به او نکرد.
-تا امروز خدمات زیادی برای ما انجام دادین. امروز هم آخرین وظیفه خود را انجام خواهید داد. پس از شما ما به قدرتی ابدی و برتر دست خواهیم یافت. طبیعتا افراد زیادی جذب این قدرت خواهند شد و ما ارتشی قدرتمند و با شکوه تشکیل خواهیم داد.

به انتظاری که می دید، شور و شوق و برق غرور هم اضافه شد.

جملات بعدی در ذهنش چرخید.
-اینا دیگه چه جور آدمایی هستن؟ اعتراضی چیزی... همینجوری زل زدن به ما! این لینی چرا هی زیر پای ما بال بال می زنه!

کمی بیشتر جابجا شد.
-لینی... سریع به بقیه بپیوند. اگه فکر می کنی با حضور در کنار ما از مردن معاف خواهی شد، سخت در اشتباهی.

لینی پرواز کرد و روی شانه هکتور نشست.

لرد سیاه حالا راحت تر حرکت می کرد. کمی بیشتر به سمت راست رفت.
-این مرگ غرور آمیز شما در راه ما، بزرگترین افتخار زندگیتان...

سخنرانی اش با صدای "تق" نسبتا بلندی قطع شد.

نفس در سینه مرگخواران حبس شد. اشک از چشمان لینی پایین چکید.
-ارباب... از همین می ترسیدم!

چهره لرد سیاه تغییری نکرد.

به زیر پایش نگاه کرد. ابر چوب دستی، زیر پایش خرد شده بود. بلاتریکس اخم هایش را در هم کشیده بود.
-شاید بشه تعمیرش کرد. می رم همه چوب دستی سازای ماهر رو میارم. اگه نشد راهی پیدا می کنیم که یکی دیگه بسازیم. هر جوری که شده...

دست لرد سیاه بلند شد و او را ساکت کرد.
-لازم نیست. تعمیر نمی شود!

-شاید شد!

صدای لرد سیاه بلند تر شد.
-گفتیم تعمیر نمی شود. حالا برگردید سر پست هایتان. ما با همین چوب دستی خودمان هم برتر هستیم.

مرگخواران غمگین متفرق شدند. ولی او خوشحال بود. هر چند که ظاهرش چیزی نشان نمی داد.

بالاخره موفق شده بود.

لرد سیاه سنگدل بود... بی رحم و خودخواه بود. ولی چیزی در زندگی اش وجود داشت که هرگز نمی توانست در موردش ریسک کند. نمی توانست آن را از دست بدهد.
یاران سیاه دلش! همین چهره هایی که حالا از ناراحتی این که نمی توانند به خاطر او کشته شوند، در هم کشیده شده بودند.

لینی خرده های ابر چوب دستی را با یکی از بال هایش جارو و با بال دیگر جمع کرد. لرد سیاه مطمئن بود که کل شب را درگیر سر هم کردن چوب دستی خواهد شد. مطمئن بود که ناموفق می ماند.

هسته ابرچوب دستی به شکل تعمیر ناپذیری خرد شده بود.
ولی چیزی که لرد سیاه هم از آن بی خبر بود این بود که صاحب اصلی ابرچوب دستی در آن جمع قرار نداشت و این چوب دستی فقط وسیله ای شده بود برای سنجش وفاداری او به همراهانش و برعکس!

هر دو طرف، از این امتحان سربلند خارج شده بودند.


پایان.




پاسخ به: چکش سازی دیاگون
پیام زده شده در: ۲۳:۳۹ سه شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۹

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
پلاکس سعی کرد همه جوانب رو در نظر بگیره. اگر بلاتریکس رو انتخاب می‌کرد، قطعا تاوانش رو پس می‌داد و اگر درخت رو انتخاب می‌کرد... خب... هیچ اتفاقی نمی‌افتاد!
بلاتریکس قبلا اون رو خیلی اذیت کرده بود اما درخت هیچ بدی در حق اون نکرده بود.
-ارباب راستش رو بخواین...
-که می‌خوایم.

پلاکس درخت و بلاتریکس رو از نظر گذروند.
-قطعا و یقینا بلاتریکس با شاخه درخت کوبید فرق سرم!

پنج یا شش مرگخوار دست و پای بلاتریکس رو گرفته بودن تا از حمله‌اش به پلاکس جلوگیری کنن. هرچند که دلیل کارشون معلوم نبود.

-ما باز باید تصمیم بگیریم که! قاتل کیست؟

رودولف که این رو شانسی برای آزادی خودش می‌دید، تصمیم گرفت از آب گل آلود ماهی بگیره.
-ارباب من میگم جفتشون مقصر هستن! هر دو رو اعدام کنیم!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: چکش سازی دیاگون
پیام زده شده در: ۲۳:۱۶ سه شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۶:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۲
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ناظر انجمن
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
لرد نگاهی به پلاکس میندازه و سوال اصلی رو دوباره از اون میپرسه.
- کدومشون تو رو کشت؟ دقت کن پلاکس چون اگه اشتباه کنی خودمون دوباره میکشیمت!

این بار پلاکس بود که دچار شک و تردید میشه.
- اممم... ارباب من دچار استرس پیش از یاد آوری صحنه حادثه شدم! نیاز به یک لیوان هات چاکلت داغ دارم تا همه چیزو یادم بیاد.

هکتور که همیشه انواع و اقسام مایعات داغ رو توی جیباش داره فوری یه لیوان هات چاکلت داغ رو زیر دماغ پلاکس میگیره!

- الان که فکرشو میکنم میبینم استرس پیش از یاد آوری صحنه حادثه ام از بین رفت.
- خب حالا فکر کن و به ما بگو کدومشون بود؟

پلاکس آب دهنشو قورت میده و میره که انتخاب کنه. بین بلایی که با لبخندی شیرین به اون زل زده و درختی که شاخ و برگشو تکون میده و جمله من بودم من بودم سر داده!


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: چکش سازی دیاگون
پیام زده شده در: ۲۳:۰۶ سه شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۹

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
لرد شدیدا تمرکز کرده بود تا بتونه انتخاب درستی داشته باشه. البته یادآوری‌های گاه و بی‌گاه رودولف که پلاکس رو خواستگاری می‌کرد، تمرکز کردن رو براش سخت کرده بود.

- دو دقیقه آروم بگیر انتخابمونو بکنیم.

رودولف سکوت اختیار می‌کنه، اما تمام رویاها و انرژی‌های مثبتش رو روی پلاکس متمرکز می‌کنه.
لرد بعد از مقادیری تفکر، بالاخره تصمیمشو می‌گیره.
- ما متاسفیم بلا. اما باید صاحب ابرچوبدستی بشیم. مرگخوار خوبی بودی برای ما.

لرد انتخابش رو کرده بود. رودولف و پلاکس از خوش‌حالی سر از پا نمی‌شناختن. بالاخره انتقام جفشون در یک حرکت گرفته می‌شد.

- سرورم مردن به دست شما افتخاره، ولی وقتی منو کشتین می‌فهمین من صاحب ابرچوبدستی نبودم.

و نگاه خشمگینی به پلاکس می‌ندازه.
- وقتی روح شدم می‌بینمت.

رنگ از رخ پلاکس می‌پره. در واقع قرار بود بپره، ولی چون روح بود همینطوریم رنگش پریده بود. پس اتفاق خاصی نمیفته.

- من کشتمش بابا. وسط درگیری شاخه‌م شکست افتاد رو کله این بنده مرلین.

درختی که کنارشون قد علم کرده بود لب به سخن گشوده بود. اگه می‌دونست این حرفش به چه معناس، مطمئنا هیچ‌وقت اینو نمی‌گفت!

لرد دوباره باید انتخاب می‌کرد. پلاکس راست می‌گفت یا درخت؟


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: چکش سازی دیاگون
پیام زده شده در: ۲۲:۵۲ سه شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۹

فنریر گری‌بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۱ جمعه ۱ تیر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۰۱ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲
از زیر سایه ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 552
آفلاین
نگاه عمیق و انتقام جوی پلاکس تا عمق چشمای بلاتریکس نفوذ کرد.
- ارباب بلا من رو کشت.

چشمای بلاتریکس با تعجب و عصبانیت گشاد شدن.
- دروغ! من و کشتن؟ واسه چی بکشمت اصلا؟
- ارباب ببینید چقدر با من عصبانی صحبت میکنه! زنده بودم هم همینطور بد رفتاری میکرد باهام.
- نخیرم من نکشتمت!

بلاتریکس با خشم تمام رودولف رو از روی زمین بلند کرد و به سمت پلاکس پرت کرد. طبیعتا رودولف از داخل پلاکس رد شد و با صورت روی زمین خورد.
- ارباب میشه من با پلاکس ازدواج کنم؟
- فرصت طلب بوقی!

بلاتریکس اینبار داشت خودش به سمت رودولف هجوم میبرد که صدای لرد باعث شد توقف کنه.
لرد که دستش رو با حالت تفکر زیر چونه ش گذاشته بود، گفت:
- یاران ما، ما الان به نتیجه ای رسیدیم که قطعا به فکر هیچکدومتون نرسیده... و اون نتیجه اینه که بلای ما اکنون صاحب ابرچوبدستیه.
- بله ارباب. دقیقا خودش من رو هم کشت.

لرد باید انتخاب میکرد.

- میشه من بعد از اینکه بلا رو کشتید با پلاکس ازدواج کنم ارباب؟
- نه رودولف نمیشه!

لرد همچنان باید انتخاب میکرد.




پاسخ به: چکش سازی دیاگون
پیام زده شده در: ۲۱:۱۵ سه شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۹

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
نگاه لرد سرشار از ناگفته‌ها بود.
-پتو رو چجوری قراره بندازیم روت؟

پلاکس اهمیت نمی‌داد.
-نندازید روم خب! چه اجباریه؟ من ولی پتو می‌خوام.

پلاکس بسیار روح فرصت طلبی شده بود.

-یارانمان! پتو!

لزوم به گشتن نبود. مادام ماکسیم در کسری از ثانیه سدریک را تکان داد و پتویش را برداشت.
-خدمت شما سرورم!

پتو جلوی پلاکس قرار گرفت.

-اینم پتوت! حالا بگو!

پلاکس به سمت پتو آمد و رویش معلق شد. پاهایش را روی هم انداخت و نگاهش بین مرگخواران چرخید و روی بلاتریکس متوقف شد.
وقت انتقام رسیده بود؟


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: چکش سازی دیاگون
پیام زده شده در: ۲۰:۴۶ سه شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۹

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
روح پلاکس که از بهشت رونده شده بود، نزدیک بود تبدیل به روح سرگردان بشه که با شنیدن صدای اربابش، از سرگردونی در میاد و یکراست به سمت لرد و مرگخوارا میاد.

- سلام خوش‌حالم دوباره به جمعتون پیوستم.

و از خوش‌حالی می‌زنه پشت کمر یکی از مرگخوارا، اما دستش از وسط بدنش رد می‌شه. به نظر مرگ باعث ایجاد اختلال شخصیتی در پلاکس شده بود!
پلاکس جهت ضایع نشدن، پروازی به سمت ایوا می‌کنه و می‌زنه پشت کمرش. این‌بار دستش رد نمی‌شه و به جاش ایوا دو متر به جلو پرتاب می‌شه و یکراست از وسط بدن لرد عبور می‌کنه و ازونور مرگخوارا در میاد.
لرد و مرگخوارایی که مورد اصابت روحِ ایوا قرار گرفته بودن لرزش خفیفی می‌کنن.

- پلاکس بیا اینجا به ما بگو کی تو رو کشت.

پلاکس اینجا میاد.
- ارباب من فقط یادمه درگیری شروع شد و بلافاصله دیگه زنده نبودم. بعدش همه جا نورانی شد، اما یهویی پرت شدم و صدای شما رو شنیدم و اینجا اومدم.
- اینو که خودمونم می‌دونستیم. بیشتر فکر کن پلاکس!

پلاکس بیشتر فکر می‌کنه و ایده‌ای به ذهنش می‌رسه.
- ارباب من دچار شوکِ پس از حادثه شدم حافظه‌م پریده. ازین پتو نارنجیا که دور قربانیا می‌ندازن برام بیارین. شاید اینطوری آروم شم و حافظه‌م برگرده.


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: چکش سازی دیاگون
پیام زده شده در: ۲۰:۲۰ سه شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
نگاه لرد بین یارانش چرخید و چرخید!

چه کسی پلاکس را کشته بود؟

به لینی نگاه کرد... بسیار پررو به نظر می رسید. نیشش هم تیز بود. ممکن بود در لحظه ای که کسی حواسش نبوده، نیشی سهمگین به پلاکس زده باشد.
به بلاتریکس نگاه کرد. این یکی انگیزه بسیار زیاد و دلایل کافی برای کشتن پلاکس داشت...
به ایوا نگاه کرد. این یکی مرده بود. ولی اشتهایش که نمرده بود. ممکن بود پلاکس را خورده باشد.
به ماکسیم نگاه کرد. با هیکل بسیار عظیمش ممکن بود ناخواسته روی پلاکس نشسته باشد.

لرد سیاه خیلی زود متوجه شد که تک تک یارانش انگیزه و توانایی لازم و کافی برای کشتن پلاکس را دارند.

حتی خودش هم ممکن بود قاتل باشد.

-سریع معترف شوید. چه کسی پلاکس را کشته و الان صاحب چوب دستی ماست؟

مرگخواران به دار و درخت و ابر و آسمان خیره شدند. سعی کردند معصوم و پلاکس نکشته به نظر برسند.

درست در همین لحظه، پلاکسی که داشت به طرف نور می رفت، با لگدی نورانی و مقدس از لای ابرها به زمین پرتاب شد. روح آلوده پلاکس لایق بهشت نبود.

لرد سیاه خوشحال شد.
-روح پلاکس! بیا این جا ببینیم. چه کسی تو را کشت؟


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۹/۱۱/۲۱ ۲۰:۲۶:۴۷



پاسخ به: چکش سازی دیاگون
پیام زده شده در: ۲۰:۱۵ سه شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۹

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
همه نگاه‌ها معطوف مرگخوار مذکور شد.
-چجوری یاد بابات افتادی؟ چجوری؟!

مرگخوار مذکور زیربار نگاه ها آب شد.

-یارانمون! چوبدستیمون رو بگیرید!

در کسری از ثانیه تمام مرگخواران ریختند بر سر پیرمرد بخت برگشته.
پیرمرد داد و فغان سر داد. شکوه و گلایه کرد. اما هیچ فایده نداشت.

-ارباب! ارباب! چوبدستیتون!

ابر چوبدستی صحیح و سالم مقابل لرد سیاه قرار داشت.
-چوبدستیمون!

-پلاکس؟

قاعدتا در چنان لحظه باشکوهی همه توجه‌ها باید معطوف ابر چوبدستی می‌بود، لاکن اینبار قضیه متفاوت بود.

-پلاکس چه شد؟
-ارباب... اون که داره میره سمت نور، پلاکس نیست؟

اتفاقا پلاکس بود که در درگیری بین مرگخواران و پیرمرد به دست کسی کشته شده بود. اما سوال این بود که... چه کسی؟!



I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: چکش سازی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۹:۴۰ سه شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۶:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۲
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ناظر انجمن
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
پیر مرد در تمام عمر گوهر بارش هرگز مورد توجه این همه آدم با هم قرار نگرفته بود. بنابراین چیزی نمونده بود تک تک سلول های بدنش از شدت هیجان از هم بپاشه!

- خودشه؟
- به نظر میاد خودش باشه. ولی اینجا چی کار میکنه؟
- چقدر پیر و فرتوت به نظر میرسه!
- غمگین و خسته و کثیف شده!
- باید ببریم تمیزش کنیم و یه جای مناسب براش تهیه کنیم!

اشک در چشم های پیرمرد حلقه زد و آب دماغش به شکل کش داری روی چوبدستی و از نوک اون روی زمین چکید!

- چه با شکوه!
- چه ابهتی داره!

پیرمرد تاب و تحمل این حجم از تعریف و تمجید ها رو نداشت. اون هرگز تصور نمیکرد خانواده ای داشته باشه ولی به این گروه عجیب و غریب احساس تعلق خاطر عجیبی داشت. مخصوصا به فرد کچل بی دماغی که با چشم های سرخش به اون زل زده بود.
- تو منو یاد بابام میندازی! بابا...


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.