اسم گروه: اسم
اعضا:
گورمک مک لاگن،
رز زلر،
فنریر گری بکهمونطور که بیل داشت ابرو بالا مینداخت و اما ونیتی رو پیشنهاد میداد، سوژه و نویسنده به هم نگاه کردن، شونه بالا انداختن و برگشتن به سمت پومانا که هنوز داشت جیغ ماندریک مانند میکشید و رودولف سعی میکرد با نشون دادن عضلات ورزیده و جذابیتاش آرومش کنه.
- ببین، این همه جذابیت رو نگاه کن اصلا. دلیلی نداره جیغ بزنی که. تا من و قمه هام هستیم هیچ مشکلی جرئت نمیکنه بیاد نزدیک اصلا.
پومانا وقتی رودولف جلوش یکبار دیگه فیگور پشت بازو گرفت، جیغ زدنش رو متوقف کرد و گفت:
- بابا تو الان خودت جزء مشکلاتی اصلا. از جلوم میری کنار توضیح بدم یا نه؟
- اشتباه میکنی. من حلال مشکلاتم.
طبیعتا از اینجا به بعد پومانا مجبور شد از توی جیبش چندتا گیاه پیچک شیطانی در بیاره ببنده جلوی دهن رودولف تا بلکه سکوت کنه، و بعد گفت:
- من یه چیز ترسناکی دیدم... خیلی خیلی وحشتناک بود.
ملت کم کم دور پومانا جمع شدن و با کنجکاوی نگاهش کردن.
- من دیدم که... دیدم که... دو نفر داشتن راز و نیاز میکردن. اون پشت...
همه پومانا رو رها کردن و به سمت "اون پشت" حرکت کردن. نفر اول هم فنریر. چون خب مدیر ایفا بود و بهرحال زشت بود جهت رفع بحران سریع نره اونجا.
فنریر رسید به "اون پشت" و ادوارد و وینکی رو دید.
ادوارد با دیدن فنریر نعره زد:
- بیا کمک کن! یه چیزی پریده تو گلوش دارم بهش نفس مصنوعی میدم!
- بابا تو دیگه چه احمقی هستی... باید از پشت بگیری فشارش بدی تا هر چی پریده گلوش بیاد بیرون.
حتی وینکی هم که کبود شده بود گفت:
- ادوارد جن بد!
البته بقیه خیلی عجله کردن. و به خاطر همین عجله زیاد، عملا از روی ادوارد و وینکی رد شدن.
- کی داره با کی راز و نیاز میکنه؟
- همینایی که از روشون رد شدید.