نام:لیلی اونز
گروه:گریفیندور
عضو:محفل ققنوس
متولد:16 آپریل 1960
رنگ چشم:کسی هست که ندونه؟مثل یکی دونه م .به زیبایی ومهربونی اون.
دسته جارو:تا اونجایی که یادمه جیمزرو یا تو هوا رو جاروش میدیدم. یا رو زمین در حالیکه اون گوی مسخره تو دستاش بود.سر کلاسا که اصلا نمیومد . جالب اینجاس همیشه هم در درساش موفق بود . فکر میکنم سیریوس یه جورایی جوابارو بهش میرسوند.
کوییدیچ:خوشم نمیاد. فوتبال ماگلها رو بهش ترجیح میدم.ولی بازی هری رو میپسندم.پیش خودمون بمونه بازی جیمز هم بد نبود.
چوبدستی:به نظر من نوع چوبدستی مهم نیست. مهم تکنیک استفاده از اونه که خیلیها ازداشتنش بی بهره ن.
معرفی کوتاه:لطفا نذارین این قسمتو پسرم هری بخونه ...زمانی که من و جیمز تصمیم به بچه دار شدن گرفتیم اصلا فکر نمی کردیم تا این حد بچه مون معروف بشه و باعث افتخار من و باباش بشه ولی به چه قیمتی ؟ای کاش میمردم و این سختیهایی که خودم با دست خودم برای پسر گلم ایجاد کردم نمی دیدم.همه ش تقصیر منه که هی به جیمز اصرار میکردم من دوست دارم بچه دار شم. آخه همه ش صبح تا شب با این سیریوس دنبال یللی تللیهاشون بودن. ومن تنهای تنها کنج خونه مون تو دهکده گودریک می نشستم. ریموس یادته؟ به نظر تو من حق نداشتم؟تو که اونارو خوب میشناختی ....اواخرجولای بود که هری به دنیا اومد.یادته چقدر خوشگل بود؟...
بعدش من و باباش تصمیم گرفتیم سیریوس رو به عنوان پدر خونده ش انتخاب کنیم. حدودایه سال بعد غروب 31 اکتبر بودکه ولدمورت که پیشگویی رو شنیده بود.به خونه ما اومد.جیمز مثل یه جادوگر واقعی باهاش جنگید ولی متاسفانه اون اتفاقی که نباید بیفته افتاد و پدر بچه م....
ولدمورت که ازقدرتهای جادویی جیمز سخت جا خورده بود . اومد که هری منو بکشه. به منم پیشنهاد کرد که زندگیمو بهم می بخشه. ولی اون اصلا فکر نمی کرد که با یه ساحره طرفه و قدرتهای خاص اون مثل عشق که اکثر جادوگراو به خصوص مرگخوارا ازش بی بهره ن. من باهاش جنگیدم مثل یک ساحره واقعی همونطور که سه بار دیگه هم اینکارو کردم.وهیچ وقت ازش شکست نخوردم.میدونید چرا؟چون اگه اودا کداورا رو که براش ضد طلسمی وجود نداره ازش بگیرین هیچه.
جادوی باستانی آلبوس به موقعش نتیجه داد و یه بار دیگه ثابت کرد که با نیروی عشق میشه مرگخوارارو شکست داد.هری من! هری عزیز من! که خون منو باباش تو رگاش جریان داره.افسون ولدمورت رو به سمت خودش برگردوندو...خب دیگه بیشتر از این توضیح نمیدم چون این قسمت آخرشو از سیریوس وقتی پیش ما اومد شنیدم.
ببینید زرزروس خیلی سعی میکنه پسر منو بچزونه .دلیلشم واضحه .اون فکر میکنه در معجون سازی یه استعداد ویژه س .در صورتیکه اصلا هم اینطور نبود .همه میدونن که من نورچشمی هوراس تو کلاساش بودم . و اسنیپ نمی تونست با این قضیه کنار بیاد.الان که فکر میکنم میبینم جیمز و سیریوس حق داشتند تو هاگوارتز مسخره شکنن و هر بلایی که دلشون خواست سر این عوضی بیارن. باید حقو به اونا میدادم.اگه من زنده می موندم می تونستم استعداد بالقوه هری رو تو این درس شکوفا کنم.ولی...
جملات ماندگار:"اول تو آینه موی چرب خودتو ببین بعد پسرمنو بچزون "
خب دیگه فکر نمی کنم معرفی بیشتر از این لازم باشه چون به قدر کافی من و پسرم مشهور هستیم.
Con tanti auguri.Mille grazie signore lupin.Buona fortuna
با این که ناقص بود ولی تائید میشی