کریچر عزیز بخونه هر چند سرسری نوشتم و زیاد جالب نشد
این پست توپو بخون....قدر نیمفارو بدون
یادت باشه تاییدم......وگرنه یادت میدم
شیلنگ تخته جنا .... کنار دم شیرا
عاقبتش چی میشه...به جون الادورا
کم آوردم قافیه......چرندیات کافیه
------------------------------------------------------------
نام: نیمفادورا تانکس
سن:23
متولد 4 جولای 1974
گروه:گریفیندور
رنگ مو:موهام معمولا کوتاه سیخ سیخی بنفش یا صورتی رنگه
رنگ چشم:تیره براق
چوب جادو: 9 اینچ ازچوب درخت زبان گنجشک
دسته جارو:شهاب 260
محل زندگی: خب من محل اقامت ثابتی ندارم.ولی اکثر اوقات تو خونه شماره 12 تلپم.
علاقه مندیها:ریموس هری مالی دومبول و در یک کلام محفل...البته به عوض کردن رنگ موها کوییدیچ و شطرنج! هم علاقه خاصی دارم.
ویژگی تیپیک: استحاله های بی نظیر
کلمات قصار: "هی لوپین پاتو از زندگی تانکس بکش بیرون نیمفادورا آقا بالا سر نمی خواد."
--------------------------------------------------------------
معرفی کوتاه :من نیمفادوراتانکس هستم ولی ترجیح می دم منو تانکس صدام کنین. البته نیمف هم گزینه مناسبی به نظر میرسه .بهتره از خودم بگم.من در جولای1974 به دنیا اومدم.عضو محفل ققنوس و کاراگاه وزارتخونه هم هستم....درامد ماهانه م به طور متوسط چندرغازه !همیشه هم دخل و خرجم با هم نمی خونه.
تو وزارت سحر و جادوهمیشه یه نفرهست که مهارتش از همه بیشتره .و اون شخص کسی نیست جز خانم تانکس!... .یادم نمیاد در دوئلها جلوی جادوگری کم آورده باشم. .اغراق نیست اگه بگم قبل از هرعکس العمل طرف مقابل ایکی ثانیه چوبدستیمو به سمت قفسه سینه ش نشونه گرفتم.بقیه شو خودتون می تونید حدس بزنید.
منو گاهی اوقات می تونید نزدیکیهای هاگوارتز ببینید. دلیلشم واضحه باید ازکارو زندگیم بزنم مواظب این پسره پاتر باشم.کار و زندگیم چیه؟ جاسوسی برای محفل تو وزارتخونه هر چند یه استعداد ویژه در کاراگاهی ,جاسوسی و تغییر چهره هستم.ولی فعلا کارم شده مراقبت از این هری....بعضی ها میگن دست و پا چلفتی بودن یکی از ویژگیهای ثابت رفتاری منه. ولی این یه بعد قضیه س .مثلا کدومتون می تونید مثل من تغییر شکل بدید هوم؟ مسلمه که هیچ کدومتون کوچکترین استعدادی در این یک مورد خاص ندارید. چون دگرگون نما نیستید.
خب بهتره از خصوصیات ظاهریم بگم...صورتم تقریبا قلبی شکله.همیشه یه مانتوی صورتی کثیف می پوشم تا با موی سرم ست باشه!!.شلوارم پاچه دوبل و برمودا کوتاه هستش .ویه کفش بدون پاشنه هم پامه. اکثر اوقات هم یه کیف کشیده یا مربع شکل با بندهای کوتاه دستمه. بدون میک آپ هم احتمالا زیباترین ساحره این سایت هستم
....می تونم بگم پوشیدن لباسهای عجیب غریب... داشتن چهره متمایز و انجام کارهای خفن در تخصص منه.
نوستالژی همیشه چیز خوبی نیست . ولی گاهی اوقات برای تایید شخصیت لازمه!!
پس یه مقدار به گذشته بر میگردیم...همین دو سال قبل بود که سیریوس برای نجات جون هری خودشو به سازمان اسرار رسوند.من و بقیه اعضا محفل هم همینطور... بعدش اون اتفاقی که نباید بیفته افتاد. پس ازمرگ سیریوس من دوئلشو با بلاتریکس ادامه دادم ولی از چنگم فرار کرد
.بقیه شو خودتون می دونید.
البته بعد اون حادثه من تا یه مدت دپرس بودم و اوضاعم شدیدا درام شده بودم..ترجیح می دم زیاددر موردش صحبت نکنم.فقط همینو می تونم بگم که این بلا که خدا از سر تقصیراتش نگذره از روز اول زندگیش به سیریوس حسودیش میشد.چرا؟...خب معلومه سیریوس خوش قد و بالا و خوش قیافه بود اما بلا چی؟ ... یه دختره ترشیده که دو کلوم حرف بلد نبود بزنه . البته اگه فکر کرده چیزی از اموال سیروس بهش میرسه کور خونده .سیریوس قبل از مرگش بخش اعظم دارو ندارشو به نام من کرد.البته تو نسخه اصلی وصیت نامه ش که پیش خودمه. ...به موقعش همه مدارکمو رو می کنم.خیلی ها این وسط بازی خوردن.
همه می دونستن دیر یا زود یه جنگ بزرگ سر ارث و میراث در خاندان صمیمی و با محبت بلک رخ میده.ولی من بر خلاف خیلی ها که برای خوندن وصیت نامه ش لحظه شماری می کردند.عمیقا متاثر بودم....
ریموس لوپین خیلی سعی میکنه دل منو به دست بیاره.البته ریموس اولین کسی نیستش که به من پیشنهاد ازدواج میده. ولی پختگی و دید بازش همیشه قابل تحسینه. جاداره به خاطر حسن انتخاب و فهم بالاش بهش تبریک بگم
مخصوصا وقتی با یه نگاه متوجه شد که من بهترین ساحره ای هستم که یه جادوگر میتونه آرزوش رو داشته باشه .من و لوپین معمولا خیلی با هم حرف می زنیم ولی در واقع صحبتامون فقط تعارف و تعریفهای بیهوده س.خیلی بچه گانه س که من و اون در طول آشنایی چند ماهه مون تو خونه سیریوس اصلا در مورد مسائل اساسی و تفاهمات آینده حرفی نزدیم...
.البته فکر نکنین کبکم خروس می خونه ها ...نه!
آخه می دونین چیه ...نه خیلی ریموسو دوسش دارم که بتونم با فقر و نداریش بسازم نه پدر و مادر درست و حسابی داره که پا پیش بذارن برای ما کاری بکنن.
- خانم تانکس کافیه دیگه ! شما تایید شدید.می تونید برید
- داشتم می گفتم من دوست دارم تو زندگی آینده م....
- با شما هستم خانم تانکس!
- هوم ؟ کی بود اسم منو
صدا زد؟
در اینکه کریچر عزیزم تصمیم می گیره شکی نیست ، اما لازمه یادآوری کنم که شخصیتهای کلیدی کتاب نیاز به ثبات در ریتم فعالیت دارند...همینطور توانایی باقی موندن و اجرای درست یک نقش ثابت در بازه زمانی زیاد...امیدوارم فاکتورهای مربوطه رو توی تایید یا عدم تاییدتون لحاظ شده ببینم