نزدیکی های غروب بود . به جز چند چراغ شکسته بقیه ی چراغ های خیابان روشن شده بودند
ساختمون قدیمی وزارت خونه قبل باز سازی اخیر درست در مقابل بلیز بود . محیط اطراف این حس رو منتقل میکردند که زمان چندین سال به عقب برگشته
قبل از این که خوب با شرایط جدید وقف بگیره درب اصلی ساختمان باز شد و شخصی بلند قد از داخل اون بیرون آمد
بلیز چند قدم به جلو برداشت و وقتی چهره ی فرد نا آشنا زیر نور اولین چراغ روشن شد فورا اون رو شناخت
در یک آن بلیز به یاد آورد در چه زمانی به سر میبره
چیزی حدود 3 سال پیش ، زمانی که بزرگترین وزیر جامعه ی جادویی دراکو زمام امور رو در اختیار داشت و خود بلیز معاون و دست راست دراکو بود
هنوز وزیر از تیرس نگاه بلیز پنهان نشده بود که صدایی اون رو به خودش آورد . کمی دورتر در انتهای کوچه چند سایه در حال نزدیک شدن بودند
هیکلی خمیده ، مردی بلند قامت و پرنده ای که در بالای سر آنها پرواز میکرد بسیار آشنا بودند
چند لحظه بعد بلیز خود رو در خلال جزئیات اولین کودتا بر علیه وزیر جامعه ی جاودیی می دید
حاجی ، ققنوس و کریچر آرام آرام از پله های ساختمان وزارت خانه بالا رفتند تا اقداماتی که بلیز ان اقدامات و نتایج اونها رو به خوبی میدونست رو انجام بدن .
چیزی که بیشتر از همه در اون لحظه بلیز رو نگران میکرد امکان وقوع دوباره ی چنین واقعه ای بود .
به اطراف نگاه کرد . باید هر چه زودتر به زمان حال بر میگشت و وزیر جدید رو با مهاجمین احتمالی بیشتر آشنا میکرد .
جزئیات اولین کودتا