هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: اعلام جرم
پیام زده شده در: ۱۰:۰۰ شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۸
#11
یوآن نارنجی، یه گزارشگر برای جذاب تر گزارش کردن معمولا بی طرف گزارش می کنه. اگه می خواستی پیش بینی کنی خب گزارشگر نمی شدی می شدی هشت پای جام جهانی.
به خاطر همین شکایت الاف رو قبول کردم چون تو گزارشگر بودی اون موقع. ما با پیش بینی تو مشکل نداریم. حالا که گزارشگر نیستی هی پیش بینی کن.
هرچند به قول ارباب، بهتره راجع به پستی که قراره داوری شه نظر نداد.
به هرحال باید جریمه ت رو بنویسی.

اما راجع به شکایتت، مورد قبوله. کنت الاف رو به دادگاه می خونیم تا طی بیست و چهارساعت در تاپیک آیا من مجرم هستم از خودش دفاع کنه و سنگاتون رو وا بکنید.


ویرایش شده توسط آریانا دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۸/۵/۱۲ ۱۰:۲۵:۳۵

Do you hate people
I don't hate them...I just feel better when they're not around




پاسخ به: اعلام جرم
پیام زده شده در: ۸:۴۸ پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸
#12
آقای نیکلاس فلامل دفعه بعد اسپم ببینم ازتون توی آزکابان، معلقتون می کنم.

خانم فلورا شما که پست می زنی نمی فرستی احتمالا خودآزاری داری.
شوخی می کنم.
شکایتتون پذیرفته نیست. پیشنهاد می کنم بفرستید پستاتون رو و بعد بذارید برای نقد تا هم به اشکالاتتون پی ببرید هم متوجه بشید پستاتون خیلی هم خوبه.


آملیا فیتیله، آخه کی سلام کرد می گی چه سلامی؟
شکایتتون مورد بررسی قرار گرفت. ارنی پرنگ رو به دادگاه می خونیم تا در مدت بیست و چهار ساعت از خودش در تاپیک آیا من مجرم هستم دفاع کنه.


Do you hate people
I don't hate them...I just feel better when they're not around




پاسخ به: آزکابان
پیام زده شده در: ۱۰:۰۰ چهارشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۸
#13
در همین حین که کریس و گابریل و کنت حرف می زدند، آریانا هم بدو بدو در زندون رو باز کرد و اومد تو.

کریس به خودش مغرور شد.
- همین که اراده کردم زندانی پیدا شد.
_ زندانی کدومه؟ من همکارتم. رییس زندان.

کریس یه نگاه به گابریل می کنه.
گابریل سریع خودش رو به اندازه گیری فاصله صحیح بین میله های هر سلول مشغول می کنه.
کریس یه نگاه به کنت می کنه.
کنت وانمود می کنه داره آتش زنه رو نوازش می کنه .
کریس منفجر میشه.
- این چه وضعشه؟ رییس می خوایم چی کار وقتی زندانی نداریم؟

آریانا اولش از این خوش آمدگویی شوکه میشه اما بعد سعی می کنه دل وزیر رو بدست بیاره.
- اتفاقا یه زندونی هم آوردم.

نگاه ها متمرکز میشه رو آریانا. دختر یه چیز نارنجی رو نشون میده.
کمی که دقت می کنن...
- این یوآن ابروکرومبیه. بای دیفالت تو زندونه. از اون سلول اولی پیداش کردم.

کریس میاد جلو و روباه رو بررسی می کنه.
- خوبه. بد نیست. ولی کافی نیست. بازم زندانی می خوام. اطلاعیه بزنید.


Do you hate people
I don't hate them...I just feel better when they're not around




پاسخ به: تابلوی شن پیچ زندان (اعلامیه های آزکابان)
پیام زده شده در: ۱۴:۵۴ سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۹۸
#14
به نام دولت چسبندگی و سازندگی


یوآن آبرکرومبی عنصر نامطلوب شماره هفت، بعد از دادگاهی که امروز برگزار شد و با تاخیر شما هم همراه بود که وقت و ارزش دادگاه را زیر سوال بردید; تصمیم بر این شد که دفاع شما کافی و قابل قبول نبوده لذا شما را با تخفیفات بالا و به خاطر دفاعتان( هرچند با تاخیر) زندانی درجه سه اعلام می کنیم.
از امروز زندانی هستید تا وقتی که جریمه خود یعنی زدن سه پست در آزکابان یا وزارتخانه را بپردازید.




تصویر کوچک شده


Do you hate people
I don't hate them...I just feel better when they're not around




پاسخ به: انفرادی
پیام زده شده در: ۲۱:۰۹ یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۸
#15
سوژه جدید

آریانا نفس نفس زنان وارد شد.
_ آوردمش...آوردمش...
_ این چی چی بود آوردی، گندشو درآوردی؟
_ اکسپلیارموس!

مرگخوار ناشناس دود شد و به هوا رفت.

_ خب... داشتم می گفتم که آوردمش.
کاغذ توی دستش را بالا گرفت.
_ البته کریس نمی دونست نقشه ی زندان رو برداشتم. اگه گفت این چیه بگید هک نقاشی کشیده.

در همین حین کریس هم وارد.
_ خوب شد نرفتید آ. منم میام برای نجات ارباب. ولی نمی تونم اصول وزارت رو زیر پا بذارم و هیچ کمک اضافه ای نمیکنم.

بلاتریکس چاقویی پرتاب می کنه سمت کریس. وزیر لحظه آخر سرش رو خم می کنه و چاقو با اختلاف چند سانتی از بالای سرش رد می شه و دیوار پشت سر رو می شکافه.
_ هک نقاشی کشیده لازم نیست کاری کنی. ارباب الان توی انفرادی تنهاست. باید زودتر راه بیافتیم.

با حرف بلاتریکس مرگخوارها آماده شدند بروند و خود را تحویل زندان بدهند.


Do you hate people
I don't hate them...I just feel better when they're not around




پاسخ به: تابلوی شن پیچ زندان (اعلامیه های آزکابان)
پیام زده شده در: ۹:۱۴ یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۸
#16
به نام دولت چسبندگی و سازندگی


اعلام می کنیم سو لی دخترعموی بروس لی در دادگاه حاضر شده و ضمن درآوردن اشک حضار، از خود دفاع کرده و لکه ی ننگ جرم را از خود زدود و آزاد شد.



تصویر کوچک شده


Do you hate people
I don't hate them...I just feel better when they're not around




پاسخ به: اعلام جرم
پیام زده شده در: ۸:۵۴ یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۸
#17
کنت پس کجا بودی این مدت. این یوآن رو من زودتر می خواستم بندازم زندان.
هر چند هر کی می خواد باشه فقط زندانی باشه.

دلایلتون قانع کننده ست و طبق قانون هزار و پونصد و پنجاه و شش ممیز دو، یوآن رو به دلیل بازنده اعلام کردن تیم ها قبل از شروع بازی زندانی می کنم.
این روباه نارنجی حق داره تا بیست و چهار ساعت در تاپیک آیا من مجرم هستم از خودش دفاع کنه.


Do you hate people
I don't hate them...I just feel better when they're not around




پاسخ به: چیژ کشان کریم آباد
پیام زده شده در: ۲۱:۰۱ شنبه ۵ مرداد ۱۳۹۸
#18
سریع و خـشن



روباه نارنجی، یوآن آبرکرومبی، کنار شومینه ی تالار گریفیندور نشسته و پای راست را روی پای چپش انداخته بود. شومینه ی تهی از آتش، در تابستان نقش کولر را داشت.

روباه یک دسته تراول را با لذت می شمارد. هماهنگ با ورق خوردن اسکناس ها، دمش را هم در هوا تکان می داد.
_ هزار و پنج، هزار و شش...

فلاش بک

زیر نور تیربرق، دو فرد کلاه و شنل پوش ایستاده بودند. کلاه را تا روی بینی پایین، و یقه ها را تا زیر بینی بالا کشیده بودند.

_ اینجوری دیگه هیچکس ما رو نمی شناسه. خب شما کی هستید؟ چی می خواید؟

یوآن زل زد به مخاطبش و منتطر جواب ماند. قرار بود کسی آنها را نشناسد اما خود یوآن هم طرف مقابل را نمی شناخت.

ناشناس کیف سامسونتی را به سمت یوآن دراز کرد.
_ من "اون دوستیم که ماتیلدا نمی شناختش". می خوایم که طرف ما باشی.
_ شما؟
_ زرپاف!

یوآن کمی این دم آن دم کرد.
_ من که حرفی ندارم. ولی... آخه مگه گزارشگر هم خریدن داره؟

غریبه کیف را هل داد در دست یوآن. روباه آن را گرفت.
سنگین بود!

_ تو فقط به نفع ما و برای ما گزارش کن.

"اون دوستی که ماتیلدا نمی شناختش" رویش را برگرداند. یک لحظه بود و لحظه ی بعد...
پاق
آپارات کرد.
یوآن ماند و یک کیف پر از پول.
_ کار آسونیه!

پایان فلاش بک

شستش را با زبانش خیس کرد.
_ هزار و پنجاه شش، هزار و پنجاه و هفت...

درحالی که روباه پول چندماه گزارشگری را در یک شب کاسب شده بود و کنار باد شومینه کیف می کرد، در قسمت زیرزمین قصر، در تالار هافلپاف، آرامش قبل از طوفان برقرار بود.

بازی بعدی سریع و خشن با اعضای تالار خودشان یعنی زرپاف بود. اعضای هر دو تیم از شدت سخت کوشی شب ها هم تمرین می کردند. زرپاف در قسمت شمالی و سریع و خشن در قسمت جنوبی تالار.
ابتدا همه چیز دوستانه بود.

ارنست بازیکنان را گرم می کرد. دور تالار می دویدند. وقتی به اعضای زرپاف برمی خوردند بلند سلام می کردند.
_ سلام، خسته نباشید.
_ هلگا قوت.

برای هم دعای خیر می کردند.
_ به امید پیروزی.
_ به امید قهرمانی.

برای هم دست تکان می دادند و بوس حواله می کردند.
_
_

اما کم کم اوضاع تغییر کرد. رقابتشان جدی شد و رودربایستی را کنار گذاشتند. جدی تمرین کردند.

هر چه به زمان بازی نزدیک تر می شدند، رقابت هم شدیدتر می شد. آن ها گریفیندوری نبودند که از خودگذشتگی کنند و به خاطر تیم مقابل ببازند؛ آن ها هافلپافی سخت کوش بودند و هر طور شده باید با تلاش می بردند. موقع تمرین این بار دیگر برای هم آرزوی خوب نمی کردند.

ارنست مجازی: هی ارنی تو داری از تیم ما تقلید می کنی. دیدم خودت رو شبیه من کردی!
ارنست واقعی: اونی که شبیه هستش تویی. من واقعیم.

دیگر برای هم دست تکان نمی دادند. وقتی دخترها از کنار هم رد می شدند فقط صدایی به گوش می رسید.
ماتیلدا: ایش!
آملیا: ايیییییش!

حتی پوست تخمه ها هم برای تیم سریع و خشن آدم شده بودند. مدام تخمه ی تلخ تحویل می دادند. بعد هم از ظرف ها کودتا کرده و به ضلع شمالی هافلپاف می رفتند.

عملا تالار به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم شده بود.
مشکل وقتی ایجاد شد که مرلینگاه در بخش جنوبی و حمام در بخش شمالی بود.

ضلع جنوبی

_ های هیتلر!
_ های!

آریانا خسته از سلام های نظامی هر روزه ی این ارتش، بینی اش را گرفت.
_ هیتلر ببین چقدر از فضای تالار رو با ارتشت گرفتی! تازه شدت بو هم به خاطر حموم نرفتن زیادتر شده.  چندتا از اینا رو بدیم شاید بذارن بریم حموم.
_ های آریانا! مهم تر از حموم، مرلینگاهه. دیر یا زود خودشون پیداشون میشه. 

ضلع شمالی

سدریک دیگوری مثل مدل های تبلیغاتی، به صورت پا ضربدری مدام از این سمت تالار می رفت آن سمت تالار. 

ماتیلدا که از مشکل سدریک خبر داشت چیزی نگفت. می دانست تا آخر شب همه تبدیل به مدل می شوند. همین که این فکر از ذهنش گذشت، "اون دوستی که ماتیلدا نمی شناختش " بلند شد و به سدریک پیوست.

آگاتا کریستی تراسینگتن با ترس زل زد به ماتیلدا. انگار داشت با زبان بی زبانی التماس می کرد کاپیتان کاری انجام بدهد.

ماتیلدا بلند شد.
رنگ سدریک زرد شده بود. اگر کاپیتان عجله نمی کرد، کمی بعد شلوارش هم همان رنگی می شد.

_ مبادله می کنیم.

حمام و مرلینگاه را مبادله کردند.
سریع و خشن ها به ضلع شمالی رفتند و زرپافی ها به ضلع جنوبی.
و این شد قرارداد ترکمن چای بین دو تیم. و هیچ هافلپافی هم ابدا شک نکرد که قطعا هیچ فرقی نمی کند کدام تیم در کدام بخش باشد. که آن ها به حمام و مرلینگاه به طور همزمان نیاز دارند. که معامله هیچ فایده ای نداشته. که آخر چه فرقی کرد الان که جایشان را عوض کردند؟
هیچ هافلپافی ای شک نکرد. به هر حال آنجا تالار ریونکلاو نبود.

تنها چیزی که در آن معامله، واقعا مبادله شد، دو ارنست بود.
پیرمردها غافل از کارهای جوان های این روزگار، بی خبر از معامله، از ضلع خود تکان نخورده بودند.
اما تیم ها چرا.

و متاسفانه باز هم هیچ کدام از اعضا متوجه این جابه جایی نشدند. حتی خود ارنست ها.

تمرین ها هر روز سخت تر و سخت تر می شد. بازی ناموسی شده بود.

فلش فوروارد_ روز مسابقه چند دقیقه قبل از شروع بازی

یوآن در جایگاه گزارشگری نشسته بود. قبل از شروع بازی روی صداسازی کار می کرد.
_ اماااان امااااان امااااان... هو هو هو هو... هاااااای...

که جغدی برایش رسید. پرنده بی نوا ابتدا با نوک رفت توی شیشه ی جایگاه.
روباه در را باز کرد.
_ صرفا برای همین انقدر شیشه های اینجا رو برق میندازم که معلوم نشه شیشه ست.

نامه را از پای جغد باز کرد و در همین فاصله جغد هم یک گاز از دست یوآن گرفت.

_ آخ! 

جغد جیغ زد. انگار می گفت.
_ صرفا برای همین نشستم رو دستت.

نامه را باز کرد.

نقل قول:
با سلام
من"اون دوستی ام که ماتیلدا نمی شناختش". از طرف تیم زرپاف.
الان وقتشه که یه کاری بکنی.
تیم ما رو برنده و سریع و خشن رو بازنده اعلام کن.


یوآن سرش را از روی نامه بلند کرد.
_ بازی شروع نشده که!

و ادامه ی نامه را خواند.

نقل قول:
لابد میگی بازی شروع نشده که!

یوآن:

نقل قول:
می دونم بازی شروع نشده. تو همین کار رو بکن فقط! یه جور تضعیف روحیه یا هم شوک تا نتونن خوب بازی کنن.
جواب جغد رو هم نده.
No_reply@joghd
هلگا نگهدارت.


یک بار دیگر نامه را خواند و به کاری که باید می کرد فکر کرد.
_ سخت شد!

پایان فلش فوروارد    




ویرایش شده توسط آریانا دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۸/۵/۶ ۸:۴۴:۱۸

Do you hate people
I don't hate them...I just feel better when they're not around




پاسخ به: اعلام جرم
پیام زده شده در: ۱۸:۰۸ پنجشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۸
#19
نقل قول:
ولی خیلی باهوشه و خیلی سخت کوشه. به خاطر سخت کوشیش قرار بود وارد هافلپاف بشه ولی با التماس های فراوان از این واقعه جلوگیری کرد.خب این چیزی هست که ایشان نوشته اما گفته شده که ورود به هافلپاف واقعه است.در صورتی که اینطور نیست(قطعا اینطور نیست).حالا چشم حالا که شما میفرمایید حداقل لطفا جرم دسته 1 بگذارید تا یک اخطار باشه.ممنون .



سلام
وین متنت واقعا خیلی پیچیده بود. من که نفهمیدم.
خب... یه بار دیگه خوندم فهمیدم.
جرمی که یه اخطاره دسته سه میشه. دسته ی یک یعنی خیلی جرم بدی بوده.
من هم توهینی نمی بینم واقعا. ورود به هافل واقعه ست؟ اصلا یعنی چی؟
ببین این که لیسا نخواسته بره هافل توهین نیست، علاقه و سلیقه ست. قانع شدی یا زندانیت کنم؟


Do you hate people
I don't hate them...I just feel better when they're not around




پاسخ به: اعلام جرم
پیام زده شده در: ۲۲:۰۷ چهارشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۸
#20
نقل قول:
من از جرالد ویکرز شکایت دارم!


من همیشه از شکایت استقبال می کنم.

نقل قول:
دلمو شکونده!  

دوم اینکه اصلا از من تو رولاش استفاده نمی کنه! من دوست دخترشم!  

سوم اصلا به گربه ی من اهمیت نمیده  

یه هفته ام هست که موهاشو رنگ نکرده!   

دیگه دوست دارم بیوفته آزکابان یکم حالیش شه که اذیتم کرده  


ماتیلدا من که از هلگامه زندانیش کنم. ولی با توجه به اینکه مسئله خانوادگیه و حیفه دو نوگل رو از هم جدا کرد، شما رو شش ماه می فرستم مشاوره. بعدش بیا ببینم چی میشه.



Do you hate people
I don't hate them...I just feel better when they're not around








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.