کتاب دزدان خلیج
نویسنده:منوچهر آذری
این کتاب یه کتاب عالیه.اما مال قبل از انقلاب.الان تو بازار نیست.هدفم از معرفی اون این بود که بچه ها نگن ما چیزی نداریم.ایرانیا چی دارن و...
داستان اون یه داستان ماجراجویانه خیلی قشنگه.خودم این کتاب رو تو کتاب خونه قدیمی خاله ام پیدا کردم.داستان گیرا و پرکشش اون مربوط به چند جوان میشه که طی یک سری حوادث پاشون به دربار ایران کشیده میشه و در نهایت یکی از اون ها میمیره.
بچه ها تا کتاب های قدیمی رو نخوندید در باره فرهنگ نوشتن در ایران بحث نکنید.ایراد هم نگیرید.شما فقط کتاب های چند سال اخیر رو نگاه میکنید و میگین ایرانیا فلان ایرانیا بیسار.
ببین در مورد دیشب.
دعا رو اگر دوست
وای حالا من یه چیزی گفتم.چرا همه دعوا میکنید.من که نگفتم تو هری دین وجود نداره تو کتاب هلی دیگه گفتم که مثل هری معروف اند.منم تو قسمت مربوط به این موضوع گفتم تو هری خدا هست. من کلا یه چیزی گفتم چون از نظر من تعصبات مذهبی عاملی برای بستن دست نویسنده ها میشه.می گم تعصبات نه مذهب پس این دو موضوع رو قاطی نکنید!
ببین در مورد دیشب.
دعا رو اگر دوست
دامبلدور قيافش شبيه بابا بزرك ها است.البته نه همه بابا بزرگ ها چهرش مهربون اما هوشيار و دانا است.نميشه سرش شيره ماليد.چهرش نماد يك انسان هوشيار و قوي است.در عين حال كاراش تو جمع گاهي شبيه خل و چل هاست تا همراهاش باهاش راحت باشن و ازش خجالت نكشن.
اسنيپ يك ادمي هست كه واسه ديدنش بايد كفاره بدي.موذي حيله گر در عين حال چرب.طوري كه همه صورتش تو نور برق ميزنه.البته رنگ و روش سفيده اخه هميشه از نور دوري ميكنه.
مالي ويزلي مثل مامان هاي مهربونه كه ادم تو بغلش احساس امنيت و ارامش ميكنه اما كمي هم جطر ناكه چون وقتي عصبي ميشه مثل يه بمب منفجر ميشه.
ببین در مورد دیشب.
دعا رو اگر دوست
از نظر من اسنيپ براي خودش كار ميكنه به عبارتي هر جا منفعت براش بيشتر باشه همون جاست.واسه همين نميشه بهش اعتماد كرد.همه حرفهاش واسه همين قاطي پاتي و شك بر انگيزه هست.
ببین در مورد دیشب.
دعا رو اگر دوست
يكي از دلايلش جنبه مذهبي مردم ايرانه.تو كتاب هاي نظير ارباب حلقه ها و يا لايرا مسائل مربوط به خلقت مورد شك قرار ميگيرن و يكسري مباحث اضافه رو وارد ميكنن.مثلا تو لايرا ميبينيم مردم بعد از مرگ در حال پوچي ميمونن و يا به عبارت درست بعد از مرگ زندگي و حسابي نيست.هر كس كه بميره چه خوب چه بد به يه دنيا ميرن و در كنار هم هستن و توسط يك سري موجود شرور عذاب ميشن.كه اين اين فرهنگ رو القا ميكنه كه اينده رو بيخيال حال رو بچسب!
ما از اين مسائل نداريم.اگه جنبه مذهب رو هم وارد كار كنيم ميشه همون شاهنامه خودمون.پس ما قبل از اونا به اين سبك نوشتن وارد شديم!
ببین در مورد دیشب.
دعا رو اگر دوست
هر جا يه فرهنگ داره.مردم هم در هر دوره يه تيپ كتاب رو دوست دارن.ما در گذشته كتاب هاي خوبه داشتيم الان هم داريم ولي در سبك ديگر.
ببین در مورد دیشب.
دعا رو اگر دوست
به نظر من نقش لوپین حساس میشه.چون :
1-تنها حامی هری هست.بعد از مرگ سیریوس و دامبلدور
2-کسیه که از مرگ خوار ها و ولدمرت خیلی صدمه دیده(مرگ دوستاش و گرگینه شدن خودش)
3-کسیه که به عنوان جاسوس بین گرگینه هاست.
4-جادوگر توانایه!البته نه به اندازه دامبلدور.
5-کسیه که از گذشته مونده و رابط هری با خاطرات پدرش هست.
ببین در مورد دیشب.
دعا رو اگر دوست
از نظر من اول الفرد خط خورده بود.چون سیریوس میگه هیچ وقت اونو ندیدم.یا یه همچین چیزی.چون میگه ارث زیادی به من رسید.شاید چون من مثل اون خون رو ترک کردم.
ببین در مورد دیشب.
دعا رو اگر دوست
سدریک خوب بود.
چو زیاد خوشگل نبود.
جینی اصلا خوشگل نیست.
الستور باید صورتش کج تر می بود.
کارکارف عالی بود.
ببین در مورد دیشب.
دعا رو اگر دوست
انتها - مرگخواران - شومینه - قطار - دختر - یکی - تابلو - لحظه - خالی - ظاهر
گروهی در اتاق جمع بودند.گروهی با ماسک های سیاه و شنل های بلند.ارگ کثیف ان ها را به خوبی میشناخت.انها یاران ولدمرت بودند.گروهی که خود را مرگ خوار میخواندند.ارگ با خود فکر کرد که به مرحله نهای مبارزه نزدیک شده.تنها هدف مهمش بعد از شورش اجنه نابودی ولدمرت بود.نمیگذاشت در این هدف باشکست مواجه شود.
ارگ کثیف به ارامی از درون پنجره به درون مخفی گاه مرگ خواران نگاه کرد.دیوارها پوشیده از تابلو جادوگران خائن و سیاه بود یا عکس کسانی که شکنجه میشدند. به ان سوی اتاق نگاه کرد.در انتهای اتاق نزدیک شومینه دخترکی دست بسته با صورتی زخمی کز کرده بود.دختر موهای سرخش را جمع کرده بودو به زمین نگاه میکرد.در لحظه ای کوتاه که دخترک سرش را بلند کرد چشمش به ارگ کثیف افتاد.برق خفیفی از شادی در چشمانش درخشید.جینی ویزلی تنها همدم باقی مانده هری بود که مرگ خواران او را به اسارت گرفته بودند.همان حادثه ای که هری همیشه از ان نگران بود به حقیقت پیوست بود.ارگ روزی را به یاد اورد که مرگ خواران قطار را از ریل منحرف کرده بودند تا دیگر هیچ دانش اموز هاگوارتر باقی نماند.اما ارگ به موقع رسیده بود و از ان روز با هری اشنا شد.
یکی از مرگ خواران که ظاهری خشن داشت به سوی جینی رفت.از چهره اش شرارت میبارید.معلوم بود نیت خوبی ندارد.ارگ نمیتوانست بیش از این منتظر بماند.از طرفی به تنهای و با دست خالی کاری نمی توانست بکند.در اخرین لحظه ای که می خواست به داخل اتاق هجوم ببرد صدای پقی شنید.رویش را به سمت صدا کرد.هری و اعضای محفل در انجا ظاهر شده بودند.جینی نجات یافت..
ناظر :
فقط یه کلمه استفاده نشده بود ، ولی از بقیه استفاده ی خوبی کرده بودی. تایید شد ، می تونین توی تاپیک کارگاه نمایشنامه نویسی شروع به نوشتن کنین
ویرایش شده توسط ارگ كثيف در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۱۷ ۲۰:۱۰:۰۶
ویرایش شده توسط بادراد ریشو در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۱۷ ۲۰:۵۳:۳۹
ببین در مورد دیشب.
دعا رو اگر دوست