هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




Re: سپر مدافعت چه شکلیه؟
پیام زده شده در: ۹:۴۴ چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۰
#1
سپر مدافع من یه طوطی با پرای سفید و تاج طلاییه ( کاسکوئه ! )
عاشقشم .... !!!


PURPLE is my LIFE....


Re: جادو رو به خاطر خودش مي خواي يا به خاطر هري ؟
پیام زده شده در: ۱:۳۳ چهارشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۰
#2
البته که جادو رو به خاطر خودش دوست دارم
اگه جادو و جادوگری وجود نداشت، هری تا حالا این قدر محبوبیت نداشت
من عاشق جادو ام به خاطر خودش
جادو چیزیه که توی وجود خود آدمه و به دست آوردنش یه الگویی مثل هری نمی خواد:دی


PURPLE is my LIFE....


Re: اگه بخواین از پارک هری پاتر یه چیز بخرین اون چیه؟
پیام زده شده در: ۱:۲۹ چهارشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۰
#3
یه لیوان نوشیدنی کره ای
سه بسته قورباغه ی شکلاتی
سه دست ردا
پنج تا چوبدستی با جنس مرغوب
یه جاروی دسته بلند
کتابی درباره ی جادوی سیاه:دی


PURPLE is my LIFE....


Re: مشنگ ها از جادوگرها بدشون میاد یا بی تفاوت اند؟
پیام زده شده در: ۱:۲۴ چهارشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۰
#4
خب به نظرم یه جورایی به آدمش هم بستگی داره. بعضی از مشنگا که تاحالا اصلا چیزی به اسم جادو به گوششون هم نخورده، خب معلومه که با دیدن دو سه تا حرکت جادویی ساده در جا کپ کنن و دهنشون باز بمونه! ولی بعد میگن خب اینم یه چیزیه دیگه. یعنی برای اولین بار دیدنش براشون عادیه
ولی بعدش به نظرشون تکرای و چرت میشه و نسبت بهش بی تفاوت می شن.
لبته بعضی هاشون هم هستن که چون از قبل جادوگرایی رو می شناسن و کاراشون رو دیدن، یه کم نسبت به اونا و جادوشون احساس تنفر دارن
اونم بیشتر به این دلیله که جادو رو یه چیز نیروی غریزی می دونن که خودشون ازش برخوردار نیستن و طبیعیه که به خاطر خیلی چیزا از جادو خوششون میاد . پس به کسایی که دارنش حسادت می کنن :دی


PURPLE is my LIFE....


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱:۰۵ چهارشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۰
#5
نام: لاوندر براون

گروه: گریفیندور

خصوصیات ظاهری: قدی متوسط، موها و چشم های قهوه ای روشن با قیافه ای کاملا
معمولی:دی

متولد: 16 جولای 1995

چوبدستی:21 سانت و از جنس چوب مرغوب درخت افرا و پر ققنوس

توضیحات بیشتر:او یک جادوگر اصیل زاده و از خاندانی اصیل است صمیمی ترین دوست پروتی پتیل است.لاوندر از معدود کسانیه که از علم پیشگویی و پروفسور تریلانی خوشش می آید.لاوندر که یکی از هواخواهان و طرفداران هری است در سال پنجم تحصیلش به ارتش دامبلدور که به سرپرستی هری بود پیوست


تایید شد!


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۲۶ ۱۴:۰۱:۲۷

PURPLE is my LIFE....


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲:۱۱ سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۰
#6
این سومین لیوان معجونش بود....
شب بود و سوز سردی می وزید. پیرمرد خود را در شنل سیاهش پیچید و دست و پایش را جمع کرد. تمام سرو صورتش زیر کلاه شنل مخفی شده بود. شنل حتی چشم هایش را هم پوشانده بود، ولی نه آن قدر که مانع دزدکی دید زدن او از پنجره ی کافه شود. مدتی بود که چهره ی پسر را زیر نظر داشت
لیوان بعدی را بالا برد و تا آخر سر کشید....
پیرمرد به یاد مشاجره ی دیروزش با او ا فتاد. پسر خیلی عصبی بود و مدام فریاد می کشید. در تمام طول صحبتشان او حتی یک بار هم به چشمان پیرمرد نگاه نکرده بود. چهره اش چیزی نشان نمی داد؛ ولی انگار رازی را مخفی کرده بود. رازی که به نظر می رسید آن قدر برای پسر مهم است که فاش شدنش، بهایی جز از دست دادن جانش نداشت.
لیوان پنجم را با شدت روی میز کوبید.....
آخر این چه رازی بود؟؟؟ چه مساله ی مهمی در میان بود که پسر حتی حاضر نبود آن را با نزدیک ترین فرد به خود درمیان بگذارد؟ چرا پسرک راز مرموزش را به پدر پیرش نمی گفت تا شاید بتواند در حل مشکل کمکش کند؟؟؟ مگر این مشکل عجیب چه قدر بزرگ بود؟؟؟
صدای زنگی به صدا در آمد. پیرمرد دست در جیبش برد و به ردیاب جادوییش نگاه کرد. نقطه ی ریزی روی صفحه ی ردیاب حرکت می کرد.
به سرعت سرش را بلند کرد و به درون کافه خیره شد. اثری از پسر نبود. او از در پشتی بیرون رفته بود.
پیرمرد ردیاب را در جیبش گذاشت و از جایش بلند شد. در همان لحظه دستش به تکه کاغذ کوچکی که از دیروز لای درزهای کتش جا مانده بود، خورد.
با یاد آوری پیغام مرموز روی آن، چشمانش درخشید، انگشتانش جمع شد و با قدم هایی استوار به دنبال پسرش حرکت کرد. این راز ترسناک هر چه که بود، ارزش جدایی او از پسر دلبندش را نداشت.
پیرمرد تند تند قدم بر می داشت و تنها یک عبارت در ذهنش می جنبید، همان عبارتی که دیروزبرای اولین بار آن را روی تکه کاغذ دیده بود و باعث شده بود دنیایش زیر و رو شود. :
دوستت دارم پدر .... مرا ببخش


تایید شد!
خیلی خیلی زیبا بود، اما یکم طولانی بود.


ویرایش شده توسط Reni در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۲۵ ۲:۲۷:۲۱
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۲۵ ۱۱:۳۰:۵۹

PURPLE is my LIFE....






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.