هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: ارتباط با ناظر فن فیکشن
پیام زده شده در: ۱۵:۳۱ چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۶
#1
سلام
من برای فن فیکشن"بازمانده" تاپیک درست کردم
برای اطلاع



بازمانده
پیام زده شده در: ۱۵:۲۸ چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۶
#2
سلام من این فن رو حدود دو سه سال پیش نوشتم و تصمیم گرفتم اینجا هم بذارمش(تو یه انجمن دیگه با یه اسم دیگه ست و متاسفانه هنوز اسم قطعی براش انتخاب نکردم)امیدوارم خوشتون بیاد و بعضی جاهاش با چیزایی که رولینگ بعد از نوشتن کتاب اخر گفته مطابقت نداره
خوشحال می شم اگر بخونید و نظر و نقدتون رو بگید.
...
بخش اول:19 سال بعد

به چهره اش در آینه نگاه کرد چقدر زود گذشته بود و او از یک نوجوان تبدیل شده بود به مردی که حالا ازدواج کرده بود و سه بچه داشت بعد از همه ی دردسر هایی که از کودکی تا بزرگسالی اش داشته بود آرامش این سال ها ضرورت داشت خوشبختانه وضع در جامعه ی جادوگران کاملا آرام شده بود و گاهی جادوگرانی آشوبگر تاحدودی آن را بهم می ریختند،این اواخر پاتر و همکارانش کم کارتر شده بودند و آخرین پرونده ی پر سر و صدایی که داشتند مربوط به اختلافات دو کشور انگلیس و نروژ به خاطر قتل معاون دوم وزیر سحر و جادو انگلستان به دست سفیر نروژ بود این اتفاق به طور نامحسوس روی ارتباط ماگلی این دوکشور هم تاثیر گذاشت.
صدای آشنایی او را به خود آورد
به ساعت که نگاه کرد فهمید که گذر زمان را از دست داده تلفن را جواب داد صدای نگرانی گفت:هری معلوم هست کجایی؟

_اه...متاسفم عزیزم الان راه میفتم‌...به کلی ساعت رو فراموش کردم

_عجب با این کارات منو نگران میکنی پس ما برای شام منتظرتیم

_نه...

_امکان نداره!

لبخندی برصورتش نقش بست.کیفش را برداشت.در ذهنش به اتفاقات آینده فکر کرد دو هفته دیگر مدرسه ها شروع می شد و باید به کوچه دیاگون میرفتند جایی که همیشه به هری احساس عجیبی دست می داد احساسی مخلوط از شادی و غم ،شادی یادآوری خاطره ها و دیدن بزرگ شدن فرزندانش و از طرفی غم تمام شدن دوران کودکی و نوجوانی اش
با باز کردن در جینی را با قیافه ای طلبکارانه دید که البته لبخندی بامزه هم به لب داشت
هری خنده اش گرفت و در همان حال گفت:من واقعا متاسفم

_این دفعه رو می بخشم هری پاتر!

جینی جلو آمد و آن دو همدیگر را در آغوش گرفتند
جینی بچه ها را صدا زد لی لی با دیدن پدرش چشمانش برق زد و به سرعت خودش را به بغل پدرش رساند جیمز هم مثل همیشه چیزهایی که در طول روز تجربه کرده بود را البته با اغراقی شدید برای هری توضیح داد اما آلبوس به یک سلام ساده با پدرش اکتفا کرد
بعد از بحثی که هفته ی پیش بین ان ها در گرفت آلبوس سعی میکرد خودش را به پدرش نزدیک نکند او با پدرش صمیمیتی که لی لی و جیمز داشتند را نداشت و بیشتر اوقاتش را مشغول جروبحث با پدر و برادرش بود اما هری جلو رفت و او را در آغوش گرفت به چشمان سبز آلبوس نگاه کرد و با صدایی آرام گفت:هنوز باهام قهری؟...اگه پدرت ازت بخواد که اونو ببخشی قبول میکنی؟

اما آلبوس رویش را برگرداند و زیر لب گفت :فقط تظاهر میکنی...!در همان لحظه جینی،لی لی و جیمز کار چیدن میز را تمام کردند و صدای جینی پدر و پسر را به شام دعوت کرد هری هیچ وقت نمیتوانست از دستپخت فوق العاده ی جینی که مشخصا از مادرش به او به ارث رسیده بود بگذرد در حالی که مشغول خوردن غذا بودند هری گفت سه شنبه قراره بریم‌‌ کوچه دیاگون این باید واست جالب باشه آلبوس چون اولین چوب‌دستی و ردات رو میگیری ...وقتی که من همسن تو بودم با هاگرید به اونجا رفتم واقعا هیجان انگیــ...

-اینا رو سه سال پیش درست وقتی که از دیدن بازی کوییدیچ برمی گشتیم به جیمز گفتی!

-آلبوس !

جینی این را با لحنی خشن گفت
هری با چشمانش به پایین نگاه کرد و چهره پرهیجانش را اندوه گرفت

-درست میگی...اما ای کاش پدرتو اینجوری سنگ روی یخ نمی کردی

فضای سنگینی در اطراف آن ها شکل گرفت آلبوس که به نظر نمی آمد از رفتار خودش شرمنده شده باشد صندلی اش را عقب داد تا بلند شود و همان لحظه جیمز با بدجنسی گفت:آلبوس الحق که یه اسلیترینیه بی خاصیتی!

_دهنتو ببند صد بار گفتم من اسلیترینی نمی شم

_جدا؟...نگاهش کن داره گریه اش در میاد...آلبوس لوس

برادر کوچکتر در حالی که از عصبانیت می لرزید با تمام وجودش فریاد زد:خفه شو ...خفه شو ... خفه شو

-بسه دیگه

فریاد جینی پسرها را متوقف کرد صورتش سرخ شده بود و با خشونت به دو برادر نگاه میکرد

_آلبوس این اجازه رو نداری که به برادرت توهین کنی و جیمز انقدر سر به سرش نذار حالا هم جفتتون بهتره برید اتاقتون

آلبوس مانند یک آتش فشان فوران کرده با صدایی که بغض و عصبانیت در ان یکی شده‌بود گفت:از همتون بدم میاد هیچ کس اینجا من رو درک نمیکنه انگار که یه بچه ی سرراهیم اون هر‌کاری که میخواد میکنه و تشویق میشه ولی سهم من فقط سرزنشه.از جایش بلند شد، بی توجه به صدای‌پدر و مادرش به اتاقش رفت و در را با بیشترین نیرویی که داشت کوبید.با صدای کوبیده شدن در دیگر کسی حرفی نزد حتی جیمز. هری و جینی به این فکر میکردند که در کجای تربیت پسرشان اشتباه کرده اند



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۲:۱۶ جمعه ۲۳ مهر ۱۳۹۵
#3
ماتیلدا گرینفورت
تاریخ تولد:19/08/1981
یک سال زودتر وارد هاگوارتز شده
چوبدستی:۱۲.۵اینچ،چوب درخت زبان گنجشک،هسته :ریسه ی قلب اژدها،انعطاف ناپذیر
پاترونوس:عقاب
بوگارت:تحقیر شدن توسط استادان
رتبه ی خون:دورگه
ویژگی های ظاهری:چشم ها و موهای مشکی،موهاش تقریبا کوتاهه و جلوش چتریه،از نظر جثه هم لاغر و ریزه
ویژگی های اخلاقی:با همه نمیتونه بجوشه معمولا تنهایی رو ترجیح میده ،اگه از چیزی بترسه به هیچ وجه بروز نمیده ، از تحقیر شدن و تحقیر کردن متنفره ،علاقه ی خاصی به مرموز بودن داره و همچنین به قانون شکنی.
کوییدیچ:نه استعداد خاصی داره و نه علاقه ای
علایق:یادگیری طلسم ها و ورد ها،ساختن طلسم ها و معجون های جدید
مهارت ها:معجون سازی ،دفاع در برابر جادوی سیاه



به ایفای نقش خوش اومدی.
تایید شد.


ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۵/۷/۲۳ ۱۳:۵۴:۱۳


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۲:۱۰ پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۵
#4
نقل قول:
آلساندرا استابورن
تاریخ تولد:19/08/1981
یک سال زودتر وارد هاگوارتز شده
چوبدستی:۱۲.۵اینچ،چوب درخت زبان گنجشک،هسته :ریسه ی قلب اژدها،انعطاف ناپذیر
پاترونوس:عقاب
بوگارت:تحقیر شدن توسط استادان
رتبه ی خون:دورگه
ویژگی های ظاهری:چشم ها و موهای مشکی،موهاش تقریبا کوتاهه و جلوش چتریه،از نظر جثه هم لاغر و ریزه
ویژگی های اخلاقی:با همه نمیتونه بجوشه معمولا تنهایی رو ترجیح میده ،اگه از چیزی بترسه به هیچ وجه بروز نمیده ، از تحقیر شدن و تحقیر کردن متنفره ،علاقه ی خاصی به مرموز بودن داره و همچنین به قانون شکنی.
کوییدیچ:نه استعداد خاصی داره و نه علاقه ای
علایق:یادگیری طلسم ها و ورد ها،ساختن طلسم ها و معجون های جدید
مهارت ها:معجون سازی ،دفاع در برابر جادوی سیاه



شخصیت های ساختگی تایید نمیشن. لطفا از لیست شخصیت های ایفای نقش یه شخصیت انتخاب کن و اینجا معرفی کن. :)



الان اسمشو تغییر بدم کافیه؟چون توی اون لیست اسمایی بود که کلا ناشناخته بودن



بله، شما میتونین یکی از شخصیت های بی گروه، یا یکی از شخصیت های گروهی که براش گروهبندی شدین رو انتخاب کنین و برای شخصیت پردازی کنین.



ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۵/۷/۲۳ ۱۱:۲۱:۴۲
ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۵/۷/۲۳ ۱۱:۲۵:۲۹


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۳:۰۱ پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۵
#5
آلساندرا استابورن
تاریخ تولد:19/08/1981
یک سال زودتر وارد هاگوارتز شده
چوبدستی:۱۲.۵اینچ،چوب درخت زبان گنجشک،هسته :ریسه ی قلب اژدها،انعطاف ناپذیر
پاترونوس:عقاب
بوگارت:تحقیر شدن توسط استادان
رتبه ی خون:دورگه
ویژگی های ظاهری:چشم ها و موهای مشکی،موهاش تقریبا کوتاهه و جلوش چتریه،از نظر جثه هم لاغر و ریزه
ویژگی های اخلاقی:با همه نمیتونه بجوشه معمولا تنهایی رو ترجیح میده ،اگه از چیزی بترسه به هیچ وجه بروز نمیده ، از تحقیر شدن و تحقیر کردن متنفره ،علاقه ی خاصی به مرموز بودن داره و همچنین به قانون شکنی.
کوییدیچ:نه استعداد خاصی داره و نه علاقه ای
علایق:یادگیری طلسم ها و ورد ها،ساختن طلسم ها و معجون های جدید
مهارت ها:معجون سازی ،دفاع در برابر جادوی سیاه



شخصیت های ساختگی تایید نمیشن. لطفا از لیست شخصیت های ایفای نقش یه شخصیت انتخاب کن و اینجا معرفی کن. :)


ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۵/۷/۲۲ ۱۳:۴۱:۵۴


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۹:۲۸ چهارشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۵
#6
سلام کلاه
من میخوام توی اسلیترین بیفتم هیچ جوره جا نداره برم توش؟
شخصیتی که ساختم جاش فقط میتونه اونجا باشه اگه فعلا نداره که بعدا بیام گروهبندی بشم



پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۰:۵۹ چهارشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۵
#7
تصویر شماره 5
هاگوارتز جای باشکوهی بود درست همانطور که از پدرش شنیده بود و در کتاب تاریخچه خوانده بود اما آنقدر پر قدرت نبود که او را از فکر کردن به هدفی که در نظر داشت جدا کند. رون ویزلی ،هری پاتر «پسری که زنده ماند »و هرماینی گرنجر را در قطار ملاقات کرده بود آن ها خودشان را به هم معرفی کرده بودند و او چندتا از شکلات هایی که دستور درست کردنشان فقط برای خانواده اش بود را به آن ها داده بود ،شاید میتوانستند دوستان خوبی باشند البته اگر مجبور نبود برای هدفش گام بردارد!
پروفسور مک گونگال سال اولی ها را جمع کرده بود و حالا وقت گروهبندی بود
-دراکو مالفوی!
پسرک بور به سمت کلاه رفت در کمتر از یک ثانیه گروهش مشخص شد:اسلیترین!
آلساندرا او را تا بحال ندیده بود ولی میدانست نسبت دوری با مادرش نارسیسا بلک دارد.
چند دانش آموز دیگر هم گروه بندی شدند از جمله ویزلی و پاتر هر دوی آن ها به همراه گرنجر در گریفیندور افتادند
-آلساندرا استابورن
با هر قدمی که برمی داشت دلش زیر و رو می شد .شاید برای بقیه یک گروه بندی ساده بود اما برای او فرق میکرد پای نجات خانواده اش در میان بود هیچ کس از تصمیمش خبر نداشت حتی پدر و مادرش که تمام فکر هایش را با آن ها در میان می گذاشت ...سنگینی کلاه را که احساس کرد به فکرها و صداهای ذهنش خاتمه داد
-خب بذار ببینم چی داریم اوه چه ذهن آشفته ای وجود تو سرشار از ویژگی های متضاده
-منو بنداز گروه...
-بذار کارمو بکنم بچه جون!انگار هر قسمت از وجودت متعلق به یه گروهه شجاع اما محتاط،باهوش ولی بی حوصله ،جاه طلب در عین حال دل رحم،...این کار خودته!هر گروهی که بری توش موفقی.
مگ گونگال کلاه رو برداشت وبا تعجب به آلساندرا نگاه کرد
-خب خانم استابورن گروهتون رو انتخاب کنید
چند لحظه مردد ماند که تصمیمی که میگیرد درست است یا نه.هرماینی،رون و هری برایش دست تکان دادند دلش میخواست که پیش آن ها باشد ولی صدایش را صاف کرد و با قطعیت گفت:اسلیترین.
صدای جیغ و دست دانش آموزان در سالن پیچید...تازه همه چیز شروع شده بود!










آم...بد نبود...جای کار داره البته...به هر حال مشکل خاص نداره!
تایید شد.

مرحله بعد: کلاه گروهبندی.


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۵/۷/۲۱ ۲:۱۸:۳۱






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.