هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

شصت و نهمین دوره‌ی ترین‌های سایت جادوگران برای انتخاب بهترین‌های فصل بهار 1403، از 20 خرداد آغاز شده است و تا 24 خرداد ادامه خواهد داشت. از اعضای محترم سایت جادوگران تقاضا می‌شود تا با شرکت در عناوین زیر ما را در انتخاب هرچه بهتر اعضای شایسته‌ی این فصل یاری کنند.

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: المپیک دیاگون!
پیام زده شده در: ۹:۰۷ یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۷

آریانا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۱ دوشنبه ۶ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ سه شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۲
از كنار آرامگاه سپيد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 197
آفلاین
كساني كه ميخوان در المپيك شركت كنن ، فقط و فقط تا يكشنبه فرصت دارن.
* مرحله ي به اين آسوني! زود باشين شركت كنين ديگه!


خوشبختي به سراغ كسي مي رود كه فرصت انديشه درباره ي بدبختي را ندارد.


Re: المپیک دیاگون!
پیام زده شده در: ۱۴:۲۹ چهارشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۸۷

آریانا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۱ دوشنبه ۶ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ سه شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۲
از كنار آرامگاه سپيد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 197
آفلاین
خب...از ليلي ولونا و آلفرد به خاطر شركت كردن در مرحله ي دوم متشكرم.
اين هم جواب هاي مرحله ي دوم:
سوالات تستي:
1) شگفت انگيزترين جانورنما چه كسي بود؟
پاسخ صحيح: د) مرلين!
2) نام کدام یک از دوستان دراکو ، مثل خود دراکو ، از نام یک اژدها برگرفته شده است؟
پاسخ صحيح: ب) گويل
3) کدام موجود خبیث آبزی سرش را خم نمی کند؟ ( به کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان مراجعه كنيد)
پاسخ صحيح: ج) كاپاها
4) چه کسی حقیقتا کتاب پیشگویی را نوشته است؟
پاسخ صحيح: ب) كاساندرا وابلاتسكي!
5) کدام موجود هم بر آسمان و هم بر زمین حکمفرمایی می کند؟
پاسخ صحيح: الف) گريفين!

سوالات تشريحي:
1) چرا سیریوس بلک تبدیل به سگی سیاه می شود؟
به دو دليل: دليل اول: برای اینکه بتواند وقتی دوستش ریموس به گرگ تبدیل می شود در کنار و همراه او باشد و او را كنترل كند.و دليل دوم: بلک یعنی سیاه ، سيريوس به معناي سگ هم هست دیگه! پس میشه سگ سیاه.
2) چرا سنتورها از انسان ها دوری می کنند؟
برای اینکه خودشان را از انسان ها بالاتر می دانند .
3) چرا ولدمورت علامت شوم را بر روی دست مرگخواران می نهد؟
برای اینکه بتواند در هر زمان و در هر مکان آن هار را اظهار کند .
4) آیا سیبل تریلانی تاکنون حقیقت را بر زبان آورده است؟
بله. مثل جريان برج صاعقه و به قدرت رسيدن لرد سياه يا خارج شدن هرميون از كلاس !
5) چرا دانش آموزان دورمشترانگ با کشتی سفر می کنند؟
چون مدرسه ي اونها در كنار اقيانوس قرار گرفته!
6) چرا جادوگران به مانتیکورها نزدیک نمی شوند؟
براي اينكه موجود خطرناكيه!
7) وجود جغد ، به جز نامه رساندن ، چه معنای دیگری دارد؟
هوش و ذكاوت.
8) چرا ابوالهول از هری سوال می پرسد؟
چون كار ابوالهول پرسيدن سواله و اگه طرف به سوال اون پاسخ اشتباه داد ، اون رو ميكشه . در غير اين صورت زنده ميمونه و به راهش ادامه ميده!
9) چه چیزی ویلوم ها را خشمگین می کند؟
اينكه يه نفر از دستوراتشون سرپيچي كنه و آيين هاو سنت هاي اونها رو به هم بزنه!
10) چه نوع کابوس هایی ولدمورت را به وجود می آورند؟
ترس از ولدمورت

سوال مربوط به وردهاي جادويي:
اکسیو » افسون جمع آوری . اجسام را از فاصله ی دور جمع م کند و می اورد .
آپارسیوم » ظاهر کردن نوشته هایی که با مرکب نامرئی نوشته شده اند .
دلتریوس » نامرئي شدن اجسام
دنسوژو » افسونی برای رشد سریع دندان ها
دیفیندو » باعث شکافته شدن و شکسته شدن اشیا میشه.
دیسندیوم » افسون راه مخفی دهکده ی هاگزمید.
انرواته » افسونی برای هوشیاري
فیدلیوس »وردی برای بستن قسم ناگسستنی !
ایمپدیمنتا » وردی که باعث می شه موجوده زنده ای که این ورد بهش خورده، بي حركت بمونه ( فقط براي چند لحظه )
اینسندیو » در کتاب دوم برای رفتن از شومینه ای به شومینه ای دیگه استفاده شد.
ریکتوسمپرا » قلقلک!
ریدیکولوس » در کتاب سوم برای از بین بردن لولوخرخره ها از این ورد استفاده می شد
ریپارو » افسون تعمیر اشیا !
پتریفیکوس توتالوس »افسونی است که با آن اشیا و موجودات زنده خشک و منجمد می شوند .
آواکداورا » وردی مرگبار و نابخشودنی که هیچ ضد طلسمی نداره و باعث مرگ فرد ميشه!
اکسپلیارموس » باعث خلع سلاح حریف می شه
اکسپکتوپاترونوم » براي ايجاد سپر مدافع
ابلیویاته » افسونی برای پاک کردن حافظه ی دیگران
پرایور اینکانتام » در یکی از کتابا وقتی علامت شوم بر آسمون نمایان میشه ،بعدش میان به وسیله ی این ورد ، آخرین وردی رو که از چوبدستی هری خارج شده بررسی می کنن. بنابراین این ورد افسون قبلی رو که از چوبدستی خارج شده رو مشخص می کنه.

اين هم از پاسخ صحيح سوالات مرحله ي دوم:
بعضي ها از سخت بودن المپيك اعتراض كردن ، پس مرحله ي سوم رو به شما واگذار ميكنم.
مرحله ي سوم: ارسال يك پست طنز با هر موضوعي كه دوست داشتيد. چه بلند و چه كوتاه! در آخر ، به طنزترين پست وسوژه امتياز قابل توجهي داده ميشه . ترجيح ميدم بي ناموسي باشه.


ویرایش شده توسط آریانا دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۳ ۱۴:۳۴:۴۱

خوشبختي به سراغ كسي مي رود كه فرصت انديشه درباره ي بدبختي را ندارد.


Re: المپیک دیاگون!
پیام زده شده در: ۱۶:۳۶ سه شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۷

آریانا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۱ دوشنبه ۶ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ سه شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۲
از كنار آرامگاه سپيد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 197
آفلاین
يك موضوع مهم رو فراموش كردم كه در پست قبل بگم: مهلت ارسال پيام شخصي هاتون به من تا دو هفته ي آينده است.
زودتر ارسال كنيد. چون وقتتون تموم ميشه.


خوشبختي به سراغ كسي مي رود كه فرصت انديشه درباره ي بدبختي را ندارد.


Re: المپیک دیاگون!
پیام زده شده در: ۲۳:۱۸ یکشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۸۷

آریانا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۱ دوشنبه ۶ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ سه شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۲
از كنار آرامگاه سپيد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 197
آفلاین
مرحله ی دوم:

با تشکر از 3 شرکت کننده در مرحله ی اول.

مرحله ی دوم شامل 5 سوال تستی ، 10 سوال تشریحی و 20 سوال مربوط به وردهای جادویی است.
چون سوالات کمی سخت هستند ، تقلب از روی کتاب موردی نخواهد داشت.

در مورد سوالات مربوط به وردهای جادویی: از 20 ورد ذکر شده ، هر وردی را که کاربردش را می دانید بنویسید. در آخر ، به کسی که کاربرد وردهای بیشتری را نوشت ، امتیاز بیشتری داده خواهد شد.

یک خبر مهم: هرکسی که در مرحله ی اول شرکت نکرده ( ولی ثبت نام کرده ) می تواند در این مرحله و بقیه ی مراحل شرکت کند ، به شرطی که مرحله ی اول را هم بنویسد.

ممنون.

سوالات تستی:

1) شگفت انگیزترین جانورنما چه کسی است؟
الف- مادام میم
ب- ریتا اسکیتر
ج- شاه آرتور
د- مرلین

2) نام کدام یک از دوستان دراکو ، مثل خود دراکو ، از نام یک اژدها برگرفته شده است؟
الف- کراب
ب- گویل
ج- پانسی
د- هیچ کدام

3) کدام موجود خبیث آبزی سرش را خم نمی کند؟ ( به کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان مراجعه کنید )
الف- مارتیکوس
ب- جیگنت ها
ج- کاپاها
د- سیکلاپ ها

4) چه کسی حقیقتا کتاب پیشگویی را نوشته است؟
الف- کاساندرا تریلانی
ب- کاساندرا وابلاتسکی
ج- سیبل تریلانی
د- هیچ کدام

5) کدام موجود هم بر آسمان و هم بر زمین حکمفرمایی می کند؟
الف- گریفین
ب- اژدها
ج- سربروس
د- ققنوس

سوالات تشریحی:

1) چرا سیریوس بلک تبدیل به سگی سیاه می شود؟

2) چرا سنتورها از انسان ها دوری می کنند؟

3) چرا ولدمورت علامت شوم را بر روی دست مرگخواران می نهد؟

4) آیا سیبل تریلانی تاکنون حقیقت را بر زبان آورده است؟

5) چرا دانش آموزان دورمشترانگ با کشتی سفر می کنند؟

6) چرا جادوگران به مانتیکورها نزدیک نمی شوند؟

7) وجود جغد ، به جز نامه رساندن ، چه معنای دیگری دارد؟

8) چرا ابوالهول از هری سوال می پرسد؟

9) چه چیزی ویلوم ها را خشمگین می کند؟

10) چه نوع کابوس هایی ولدمورت را به وجود می آورند؟

سوال مربوط به وردهای جادویی:

این وردها چه کاربردهایی دارند؟

اکسیو »
آپارسیوم »
کانجانکتیوینوس »
دلتریوس »
دنسوژو »
دیفیندو »
دیسندیوم »
انرواته »
فیدلیوس »
ایمپدیمنتا »
اینسندیو »
ریکتوسمپرا »
ریدیکولوس »
ریپارو »
پتریفیکوس توتالوس »
آواکداورا »
اکسپلیارموس »
اکسپکتوپاترونوم »
ابلیویاته »
پرایور اینکانتام »

پاسخ ها را به صورت پیام شخصی به من بدید.

به هیچ وجه پاسخ سوالات رو در این تاپیک ارسال نکنید ، زیرا در صورت ارسال پست در این تاپیک ، دیگران می توانند با استفاده از اطلاعات شما به سوالاتی که پاسخشان را نمی دانند جواب دهند و بنابراین پاسخ این سوالات تنها باید به صورت پیام شخصی زده شده و هیچ پستی نباید در اینجا بخورد.

« موفق باشید »


ویرایش شده توسط آریانا دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۱۳ ۲۳:۲۳:۵۵
ویرایش شده توسط آریانا دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۱۳ ۲۳:۳۲:۳۲

خوشبختي به سراغ كسي مي رود كه فرصت انديشه درباره ي بدبختي را ندارد.


Re: المپیک دیاگون!
پیام زده شده در: ۱۵:۳۱ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷

آریانا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۱ دوشنبه ۶ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ سه شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۲
از كنار آرامگاه سپيد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 197
آفلاین
به مك بون پشمالو: هووم..اينجا واقعا يك المپيك دياگون هست. چند نفر اينجا در مراحلي شركت ميكنن و بين اونا برنده تعيين ميشه. اون هم به صورت تك پستي ، نه رول.
اولا: شما بايد در اين المپيك ، مثل بقيه ثبت نام ميكرديد.
دوما: ما اينجا به صورت رول نمينويسيم.
سوما: سبك نوشتن در اين مرحله طنز نيست.
چهارم: شما اصلا درباره ي مرحله ي اول ننوشتين. زدن پست در اينجا دلبخواهي نيست.
البته اشكالي نداره. اما بهتره از اين به بعد دقت كنيد.

به بقيه ي شركت كنندگان: زودتر شركت كنيد تا من مرحله ي دوم رو اعلام كنم.


خوشبختي به سراغ كسي مي رود كه فرصت انديشه درباره ي بدبختي را ندارد.


Re: المپیک دیاگون!
پیام زده شده در: ۲۲:۵۰ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۷

مك بون پشمالو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۳۰ پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۴۸
آخرین ورود:
۱۳:۱۳ سه شنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۸
از پيش چو !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 198
آفلاین
شترق ..../
- اين ديگه چي بود ؟‌ ... من دو روز ديگه مسابقه انتخابي المپيك دارم مثلا اومدي به من روحيه بدي !!! ... خدايا من چقدر احمقم كه زن اين شدم .... اين چه بخت شومي است كه همچون مهي غليظ بازوانم را در سياهي شب به كام مرگ فرو برده است !!!!!!!!
- اين ديگه چي بود چو ؟!
چو : كودوم مك؟! اين جمله خفنه رو ميگي!؟ ... از پست بالايي ياد گرفتم !!
مك : نه هميني كه زدي تو سرم !!
چو : ها .. آها يه وزنه ي سربي پونصد كيلويي بود ... دارم تقويت عضلات چهار سر ران انجام ميدم !!!

چو و مك در سياهي غليظ شب از سينما ميان بيرون !! ... دوردست ها مردي با رداي سياه در پشت علف هاي هرز در كنار تابلوي شكسته سر در سينما " مردي در انتظار مرگ با شركت هنرمند نامي سينما كريچر " ايستاده !!
مك :‌ چو تو اون مردي در دوردست ها رو مي بيني ؟!
چو : ها آره چطور ، بهم مياد ؟!
مك : چي ؟!
چو : اين عينك مادون قرمز ديد در شب !!!! .. مامانمينا از جاپون برام آوردن !!؟! ... حالا چطور مگه ؟!!
مك : ها آره منم ميبينمش ... هيچي همينجوري گفتم بخنديم ؟!!

-------------------------------

مكان:‌اتاق نيازمندي ها ...... زمان : همون شب !
هري در گوشه اي از اتاق ايستاده و با نگراني به جيني چشم دوخته !
مربي چيني جيني به نام خانم چانگ ( هيچ نسبتي با چو نداره داستان رو الكي پيچيده نكنين !!! ) : دختره ي كم استعداد ( بجاي كم استعداد از ناسزاهاي مشابه مي توانيد استفاده كنيد ... / ) ... بايد مشت بزني ؟‌مي فهمي مشت ! ...
شترق !!

هري گرماي يك نوشيدني آتشين را بر صورتش احساس كرد و جيني چنان محبتش را در صورت هري نهاد كه چونان نوشيدني داغي بر صورتش سرازير شد ... آه عطر گيسوانش او را سرمست كرده بود !!!
راجر : اينا مال زماني بود كه دوست دخترت بود ... الان زنته بي شعور !!
هري :‌ ها ... اوكي .. جيني اينجا چيكار مي كني .. بايد تمرين كني ؟! ...تو دو روز ديگه با اون دختره ي جاپوني مسابقه انتخابي داري ؟!!
جيني : اين خانمه اذيتم مي كنه ... نمي خوام ... من مامانمو ميخام !!
هري : ولي تو بايد شركت كني ... من بايد به اون دختره ي با استعداد ( هيچ صفت ديگه اي برازنده ي چو نيست ! ) ثابت كنم كه دوستيم باهاش فقط براي گذروندن وقت بود ، مي ترسم بياد وارد زندگي عشقولانه مون بشه ... تو بايد ناك اوتش كني !!
راجر : ولي چو شوور كرده ... خيلي وقته با يه فردي به اسم " مك " و اونا دارن با خوبي و خوشي در هاگزميد ساختمان شماره 13 طبقه سوم با هم زندگي مي كنن !!
هري : هوووووووووم... خوب باشه ! ... هوووووم ... من بايد شكستش بدم !!
راجر : هري اين چيزي نيست جز عقده هاي نهفته در تو ... تو داري با خودت مبارزه مي كني نه چو .. چو براي تو مرده ولي روح اون هنوز آزارت مي ده !!! ... تو يه شكست خورده ي مطلقي !!!!
هري : راجر ميشه خفه شي .!
راجر : نه من مديرم هر جا دلم بخاد هر كاري دلم بخاد مي كنم !!!!
هري :‌

ادامه دارد ..../


من يك ساله رول نزدم ... اگه اين رول در حد نيوشا پاتره به بزرگي خودتو ببخشين ... دلم بره رول زدن تنگ شده بود ...../



تصویر کوچک شده

رون ويزلي !
___________________


Re: المپیک دیاگون!
پیام زده شده در: ۹:۵۹ چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۷

آراگوکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۱۰ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۴۴ جمعه ۱۸ مرداد ۱۳۸۷
از خوابگاه دختران بنا به دلایلی!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 214
آفلاین
مهی غلیظ بر اطراف گورستان مرده و بی روح حاکم بود. شبنم های سرد و بی روح بر روی علف های هرز و بلند با بی خیالی نشسته بودند.
ماه بی فروغ و خسته انوار نقره ای رنگش را بر سنگ قبر های خاکستری و کثیف می تاباند.

در مه شخصی با ردایی سیاه در حالی که به آرامی گام بر می داشت و سایه اش همچون غولی بر پشتش بود به کنار گوری رفت و در کنارش زانو زد.
_ آه ، بالاخره آلفرد قبرم را آماده کرده است ... اینجا همان جایی است که باید به پیشواز مرگ بروم.
صدایش محزون و غمگین ولی خونسرد و آرام بود. با پشت دست ، عرقی را که بر پیشانی اش نشسته بود را پاک کرد ، تا چندی بعد خود را در آغوش آرامش خواهد دید ... در آغوش مرگ!

دقایق همچون ساعت هایی ممتد و طولانی برای مرد که همچنان در کنار قبر زانو زده بود می گذشت و سرانجام ، مرد سرش را با صدای خش خش ملایم و آرام بالا آورد.

مردی بود عظیم الجثه که بخار از دهانش همچون بازدم اژدها بیرون می آمد...در دستش داسی بود برنده و بزرگ که می توانست به راحتی مرد را به دو تکه تقسیم کند. ردای سیاهش آرام آرام چون قدم مرگ بر روی برگ ها کشیده می شد و به سمت مرد می آمد.

لبخندی بر لبان مرد نشست. بعد از آنهمه مصیبت بالاخره به آرزوی خود رسیده بود ، مرگ هم اکنون با هیکل عظیمش در برابر او ایستاده بود و سایه اش تمامی پیکر مرد را در بر گرفته بود .

مرد برای آخرین بار خنده ای از سر دل کشید و کمی بعد فرشته مرگ چون کارش را انجام داد بود از کنارش گذشت و جسد بی جان مرد را به حال خود رها کرد.


وقتی �


Re: المپیک دیاگون!
پیام زده شده در: ۹:۰۵ یکشنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۷

آریانا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۱ دوشنبه ۶ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ سه شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۲
از كنار آرامگاه سپيد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 197
آفلاین
خب....خب...چه قدر واقعا شركت كرديد!!!!!
من از ليلي و جيمي پيكس به خاطر شركت كردنشون توي المپيك ، تشكر ميكنم. واقعا لطف كردند.
و اما بقيه...مهلت مرحله ي اول رو تمديد كردم.
اگه ديدم باز هم شركت نكرديد ، مرحله ي دوم رو اعلام ميكنم.


خوشبختي به سراغ كسي مي رود كه فرصت انديشه درباره ي بدبختي را ندارد.


Re: المپیک دیاگون!
پیام زده شده در: ۱۳:۱۲ سه شنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۷

جیمی   پیکس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۶ جمعه ۲۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۸۷
از تالار خصوصی گیریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 277
آفلاین
مرحله ی اول

دیگر نمیخواست هیچ کس را ببیند زندگی برایش تلخ شده بود.
خانواده اش او را یک خائن میدانستند ان هم فقط به خاطر این که به لرد سیاه نپیوسته بود دیگر دنیا برایش معنایی نداشت.
دلش میخواست تنها باشد;نمیخواست با کسی حرفی بزند بی وقفه میدوید اما نمیدانست به کجا.
صدای قدم های سنگینش در کوچه پس کوچه ها میپیچید دیگر هیچ چیزی او را خوشحال نمیکرد.باران شدیدی شروع به باریدن کرده بود نمیدانست به کجا میرود مقصدی نداشت فقط میخواست از این دنیای خشمگین و نفرت انگیز بگریزد اما به کجا؟طوفان دستمالی که مادرش قبل از مرگش برای او دوخته بود را با خود برد.
انگار مادرش هم از او نفرت داشت.
به کوچه ای تاریک و سوت و کور رسید.اما اهمیتی به ترسش نداد باز هم دوید روی تابلویی دستنویس را خواند:کوچه ی مرگ
باز هم بچه های بازیگوش میخواستند بزرگتر ها را بترسانند.اما او نمیترسید بیشتر از همه میخواست بمیرد.
به یک دوراهی رسید راه اول روشن بود و راه دوم تاریک مانند پر کلاغی.راه دوم را انتخاب کرد دیگر نمیخواست رنگ افتاب را ببیند نا امید از همه جا و از همه کس شده بود.
طرد شدن از خانواده به این سادگی ها نبود.وارد کوچه ی تاریک و تنگ شد هر چه جلو تر میرفت بوی مرگ را بیشتر حس میکرد اما خودش نمیدانست چشمانش را بست باز هم میکرد معنایی نداشت چون همه جا تاریک بود و هیچ چیز معلوم نمیشد.
دوباره به راه افتاد با صدای کفش خودش از جا پرید صدای اعضای خانواده اش در گوشش میپیچید.
_تو یه خائنه دروغگویی!
_نه
_تو یه پستی!
_نه
_تو دامبلدور رو به ما ترجیح میدی!
نه!نه!نه!
با دو دست لرزانش گوش هایش را محکم فشرد اما فایده ای نداشت;تلو تلو خوران به جلو میرفت بدون این که جایی را ببیند.
_اااااااااه...
پایش لیز خورد و درون گودالی عمیق فرو رفت.
بلند شد در ان چاه عمیق هم چیزی نمیدید اما مقابلش سیاهی دیگری پدیدیر بود.
پسزک نمیتوانست حرفی بزند از ترس داشت سکته میکرد.
موجود غریبی مقابلش استاده بود ان موجود تبری در دست داشت.
پسرک اخرین نیرویش را جمع کرد و گفت:تو...کی هستی؟
موجود شنل پوش با صدایی توهم انگیز گفت:ارباب مرگ...هر کسی مرا صدا زند او را با خود خواهم برد...
پسرک قدمی عقب رفت و من من کنان گفت:اما...من...من که... تو رو صدا نکردم...
_تو بدون این که خودت بفهمی مرا صدا کردی حالا وقتش رسیده تا تو رو با خود ببرم.
_نه من با تو به جهنم هم نمیام.
پسرک با فریاد این را گفت و در ان چاه سرگردان دوید تا بلکه راهی بیابد.
_تو راه فراری نداری باید با من بیای!
_نه
پسر این را قاطعانه و با نفرت به موجود شنل پوش گفت.
_از اینجا برو من هنوز میخوام زندگی کنم.
_اما دیگه هیچ کس تو رو دوست نداره خانواده ات دیگه تو رو نمیشناسن همچنین دوستات و غیره.
_اما شاید هنوز امیدی باقی مونده باشه.
ارباب مرگ با تمسخر گفت:امید؟از چی داری صحبت میکنی؟امید برای تو معنایی نداره فقط یک مشت کلمه ی بیخوده.
پسر سعی کرد صورت موجود را ببیند اما ارباب مرگ کلاه شنلش را بر صورتش انداخته بود و صورتش در سیاهی فرو رفته بود.
سعی کرد از دیوار چاه بالا برود اما لیز میخورد باران به رنگ سیاه از چاه بر روی پسر ریخته میشد و با اشک هایش مخلوط میشد.
_مقاومت نکن با من بیا.
سعی کرد با چوبدستیش کلمه ای به زبان بیاورد:اواکداورا...
اما مرگ دستش را جلو اورد و طلسم برگشت پسرک جا خالی داد و از یک مرگ حتمی نجات پیدا کرد مرگ بیشتر از اون چیزی که فکرش را میکرد ترسناک و قدرتمند بود پس دیگر سعی به مقابله با او را نکرد.
_باشه من با تو میام.
مرگ دستانش را به طرف پسرک دراز کرد و او را با خود برد... چه کسی میداند به کجا؟...شاید به جایی بهتر از این دنیای وحشی....هیچ کس سرنوشت شوم پسرک را ندید تا برای دوستانش تعریف کند....همه او را مرده حساب کرده بودند... و این گونه باز هم مرگ پیروز شد...
_____________________
از اریانا تشکر میکنم که درخواستم رو برای عضویت قبول کرد امید وارم مرحله ی اول رو خوب نوشته باشم.




Re: المپیک دیاگون!
پیام زده شده در: ۱۱:۵۲ سه شنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۷

آریانا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۱ دوشنبه ۶ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ سه شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۲
از كنار آرامگاه سپيد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 197
آفلاین
به جيمي:
باشه. فقط همين يك بار. تو عضو المپيك دياگون شدي و بايد در تمامي مراحل شركت كني.


خوشبختي به سراغ كسي مي رود كه فرصت انديشه درباره ي بدبختي را ندارد.







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.