در خرابه باز شد و کالين پا به ميان خرابه گذاشت...
کالين:آي نفس کش...شنفتيم اينجا اوباش رفت و آمد دارن...درست به گوشمون خورده؟
آلبوس سوروس پاتر:آره داش من حرفي بود عشقي؟
کالين:نه عرضي نيست مقصود از مراحمت اين بود که اين چوب دستي ضامن دارمو امتحان کنم....
آلبوس:الان با دو تا کروشيو خيط خيطيت ميکنم!
کالين:ها؟کرو چي چي؟
صداي خنده اوباش پيچيد:اينو باش واسه ما لات بازي در مياره بعد نميدونه کروشيو چيه...خوردنيه!!
کالين:چي؟آخجون غذا...من بود گشنه...من غذا نخورد...کو من کروشيو خواست
آلبوس:بيا داش من بيا بهت کروشيو بدم....کروشيو....!!!!
کالين مدت زماني چند به خودش پيچيد...
آلبوس:خوب سير شدي...
کالين:هنوز که بهم غذا ندادين...
آلبوس:يعني سير نشدي داشي؟...خوب بيا کروشيو
و بازهم کالين به خود پيچيد
آلبوس:حالا چي بازم ميخواي!
کالين:تو که هنوز به من غذا ندادي فقط يه مقدار درد دارم همين...اگه ميشه يه مقدار کروشيو بده....!
آلبوس:
يکي اينو بندازه بيرون...!!!
کالين:اي نامردا...نا لوتي ها...هنوز به من غذا ندادين من کروشيو خواست..من بود گشنه...
آلبوس:حالا وايستا يه فکري برات مي کنم داشم!
کالين:من فکر نخواست غذا خواست ...من بود گشنه...گراپ هم گشنه...ما نداشت غذا...غذا بود خوب...
آلبوس:
....(آيا ادامه دارد؟اگر دارد بدهيد در راه خدا که شبه شنبه صوابش بيشتره...
)....