**گزارش میتینگ**24 فروردین سال 1385
مکان:رستوران بوف(شعبه ظفر)
نکته:گزارش میتینگ رو به صورت های مختلفی نوشتم که نگید که نوآوری وجود نداره!
------------------------------------------------------------------------------------------------
گزارشگر:زاخی!
زاخی:"خب سلام خدمت شما بینندگان عزیز و لذیذ شبکه ی *خب تی وی*(خب=خاله باز!)....امروز به رستوران ارزشی ای در خیابان ولیعصر اومدیم و میخوایم از جوانان و نوجوانان این مرز و بوم گزارشی تهیه کنیم.
در روبرو 4 نوجوان و جوان با چهره های هشت در چهار میبینم که یکی نیست بهشون بگه چرا زیر آفتاب ایستادن...به نظر مشکوک میرسن....بهتره مصاحبه ای رو باهاشون ترتیب بدیم و از هر کدوم بخوایم که خودشون رو معرفی کنن و هدفشون در اومدن به رستوران بوف در این ظهر گرم چیست؟"
نفر اول:نیــــش نیــــــش!....بنده سالازار اسلایترین(یک مار جنگلی!)(بر وزن کریچر(یک جن خانگی!)) میباشم.واالله هدف ما از اومدن به این رستوران یک جلسه ی حضوری میباشد که خیلی ارزشی میباشد چون که دومبول داره از اون دور دورا میاد!
چهره ی نوجوانی باحال و توپ رو در پیاده رو میبینیم که به سمت همان 4 نفر میاد...
دومبول:به سلام سالی....کرام...ویزیر!...بارتیموس....چقدر زود اومدین...تازه ساعت 10 دقیقه به سه هستش!....ا بچه ها اونجارو ببینین سدریکم اومد!
چهره ی نوجوانی دیگر هم سن همان نوجوان قبلیه از دور دیده میشه که از بنز الگانس پیاده شده بود و از همان لحظه حباب های فکری بالای سر بچه ها به وجود اومده بود که ""مدیر میتینگ رو باید تیغید!!""
زاخی:خب همون طور که میبینید بچه ها اضافه میشن و در حال حاضر حدود 9 نفری میشیم.کرام پیشنهاد میده که به داخل رستوران بریم و ملت با کله پیشنهاد وی را قبول میکنن!....حالا ساعت حدود 15:30 دقیقست و ملت 18 نفری شدن....ماشاالله هزار مااالله نوجوون علاف زیاد داریم!!
شخص مشکوکی در حال حاضر وارد شد که با ایشون یک مصاحبه انجام میدیم:
س.شناستون؟
ج.کفی هستم!
س.هدفتون از اومدن به این میتینگ چیه؟
ج.گرفتن حال کریچر!
س.ولی کریچر که همین شکلی حالش گرفته است!
ج.ایول تو هم پس حظبی هستی!!
**ساعت 16**
زاخی:خب ملت جادوگر در حال حاضر تقریبا به حداکثر خود رسیده اند.لیست اعضایی که به این میتینگ ارزشی اومدن رو در زیر مشاهده میکنید:
1-سالازار اسلایترین
2-کرام
3-وزیر
4-بارتیموس کراوچ
5-آلبوس دامبلدور!
6-لرد ولدمورت!!
7-حاجی دارک لرد...با یک همراه!
8-ریموس لوپین
8-کینگزلی شکلبوت(وزیر یاد بگیر اسموتو!)
9-کریچر
10-مایک لوری(ویلیام ادوارد!)
11-ماروولو گانت...با یک همراه
12-لرد بلرویچ...با یک همراه
13-فرانک لانگ باتم
14-دابی(یک جن خانگی)(فامیل کریچرینا!)
15-ققنوس(کفی)
16-سدریک دیگوری
17-برادر حمید
18-ونوس
19-هلنا گرنجر
20-پرمیس(سایت میای اصلا؟!)
21-مرسده(شناست چی بود؟!)...با دو همراه
22-ایلیدان(پیام)(فراموشکاری هم بد چیزیه!)
23-لیلی اوانز(باز هم داشت یادم میرفت و با یادآوری یکی از دوستان مواجه شدم!)
زاخی: خب در سمت چپ میز اعضای تازه به میتینگ آمده ی سایت رو مشاهده میکنیم که ویزیر در حال توضیح دادن برنامه ی سه ساله ی وزارت سحر و جادو برای اونهاست و ملت با دقت گوش میدهند و البته ویزیر مردمی در این بین به بردن سینی و جمع کردن آشغال ها! و ... میپردازد!
حتی در صحنه ای دیده میشه که آلبوس دامبلدور و سدریک دیگوری به جلوی رستوران میرن تا کسی اشتباه به رستوران دیگه ای بره...اما وزیر مردمی دلش نمیاد که
آلبوس و سدریک در زیر آفتاب سوزان قرار بگیرن و پا به پای آلبوس و سدریک پیش میره!
در وسط های میز سوت و کور است!...هیچ صحبتی نمیشود!
اما در عوض در سمت راست میز غوغایی بر پاست!
حاجی و کرام در راس گفتگوها قرار دارند و در حال گفتگوهای خفنی با یکدیگرند که در این بین چند بار لرد ولدمورت و ویلیام ادوارد به داخل جمع دعوت میشوند که این خود مشکوکیت فراوانی رو در میتینگ به همراه آورد!
سدریک دیگوری مدیر میتینگ سرپاست و سعی در کنترل میتینگ دارد و در حضور دو مدیر قبلی جلسات حضوری سایت خودی نشان میدهد که البته در این بین چندین بار به دامبل زور میگه و بعید نیست پول زور هم خواسته باشه!!
اما جناب سدریک با آوردن یک عدد ام پی تری پلیر سر ملت رو گرم میکنه و فکر میکنه که ملت از مدیریت میتینگ سر در نمیارند!
در طرف دیگر سالازار و ونوس و عده ای ساحره دیگر قرار دارند که در حال صحبت با یکدیگر میباشند!
برادر حمید هم به صورت عشقولانه ای تنها در انتهای میزی دیگر نشسته است.ویلیام ادوارد هم که افتخار نمیدهد در جمع ملت قرار بگیرد.
**ساعت 16:30**
سدریک دیگوری مدیر میتینگ شروع به نشان دادن ارقام نجومی منوی غذای رستوران به اعضا مینماید و پول های زوری میگیرد و چیزی بر روی کاغذ یادداشت میکند که از محتوای کاغذ چیزی به دست ما نرسید!
در طرف دیگه ققی در حال مالوندن شونه های کرامه و اون رو بقل میکنه که به نظر میرسه در حال اغفال کردن این وب مستر بزرگمرد(پاچه خواری؟!) میباشد!
**16:45**
چند نفری به سمت سفارشگاه غذا میرن.پول های زوری که جمع شده بود پرداخت میشه و البته در این بین چیزهای مشکوکی نیز رد و بدل میشه!
بعد از چند دقیقه که غذاها آورده میشه کریچر به طرز مشکوکی از دومبول یک عدد پیتزای مایه داری! میکند که با توافق طرفین مواجه میشه و دومبول برای کریچر یک عدد پیتزا میخره!(نه اشتباه نکنید با پول خود کریچر!!)
در طرف دیگه حاجی دارک لرد پشت به ساحره ها در حال زدن مخ ولدمورت سایت میباشد.به نظر میرسد آکادمی فانتزی عضو جدیدی پیدا کرده است!
در طرف دیگه ویزیر مردمی بر سر میز ساحره ها نشسته است و در حال گوش دادن آهنگهای مشکوکی از طریق ام پی تری پلیر مدیر میتینگ میباشد که البته معلوم نیست چه خبر هست!
دومبول نیز که چشم ولدمورت رو دور دیده بود به سمت مرگخوارهای لرد میره و شروع میکنه به اغفال اونها و در این بین عده ای به جاسوسی راضی میشن!
**ساعت نزدیکهای 18**
ویلیام ادوارد باز بساط عکاسی و عکس بازی رو به راه انداخته و در اقدامی انتحاری آلبوس رو عکس بارون میکنه و البته در این بین عکس مشکوکی از چهارعینک آفتابی دار گرفته میشه که مورد تحصین ملتی قرار میگره.
ملت جادوگر علنا در رستوران ایستاده اند و دارند اعلام میکنند که تا مارو نندازید بیرون...بیرون برو نیستیم!!
**ساعت نزدیکهای 18:30**
ملت جادوگر از رستوران به بیرون تشریف میبرند که در اقدامی از قبل تعیین شده(مخالف انتحاری یا مخالف برقی!) تعدادی هم از ملت جادوگر جدا میشوند.ملت جادوگر تصمیم به قدم زدن در پارک ملت میگیرند.
دقیقه ای میگذره و ملت جادوگر میبینند که عده ای خیلی سریعتر راه رفته اند و حدود کیلمتری جلوتر هستند.
**ساعت 19؟**
ملت جادوگر به پارک ملت میرسند و از ورودی پارک وارد نشده به فردی کمدی برمیخورند و اتفاقی با او آشنا میشوند که البته نزدیک بود کار به دعوا نیز کشیده بشه!!
ملت جادوگر در پارک ملت قدم هایی میزنند و تعیین چند از چندی ملت ماگل را مینمایند که از بخت بد پنج از پنجی نسیبشان نمیشود تا حداقل از میتینگ لذت برده باشند!
در یک اقدام انتحاری ملت جادوگر باز همدیگر رو گم میکنند که با آدرس دقیق آلبوس به سدریک دوباره همدیگر رو پیدا میکنند!
در یک اقدام انتحاری آلبوس و ویزیر با تعدادی از تازه واردین که راحت هم اغفال میشوند در حال صحبت میباشند که به نظر میرسه اغفال شدند رفت!!
** ساعت 19:30**
ملت جادوگر باز به قدم زدن خود ادامه میدن و در این بین عده ای از ملت جادوگر جدا میشوند(؟) و البته در این شاهد صحبت های مشکوکی بین چند تن میباشیم!
**ساعت 20:30**
ملت جادوگر هم چنان علاف به نظر میرسند.پس تصمیم میگیرند که به مجتمع تجاری پایتخت سری بزنند که در این بین به یک پمپ بنزین برمیخورند که در مرلینگاه این پمپ بنزین به مورد مشکوکی برمیخورند!!
ملت به پایتخت رفته اند و در همان اول راه کرام شروع میکند به خریدن سی دی هایی که معلوم نیست چی هستند و اصلا هم توسط آسلام بسته نشده اند!
بعد از آن ملت به طبقه های بالاتر و بالاتر و بالاتر و بالاتر میروند و چیزهایی میل میکنند و پنچ از پنچ هایی را مینمایند و بعد از آن به بیرون مجتمع میرن که البته این عمل یک ساعت به طول انجامید و اتفاقات را در چند شماره بررسی میکنیم:
1-ولدی به همراه یک فرد دیگر غیب میشود و دوباره پیدا میشود.
2-یک عدد سدریک و حاجی و کرام و عده ای دیگر گم میشوند و دوباره در طبقه ی بالا پیدا میشوند.
3-یک عده باز گم میشوند در حالی که عده ی دیگر در حال خوردن چیز هستند!
4-همان عده به بیرون مجتمع میرن و بقیه را گم میکنند!
5- همه عقل خود رو به کار میندازن و با تلفن همراه همدیگر رو پیدا میکنند.
6-ملت جادوگر به سمت میدان ونک میروند.
7-در یک لحظه سدریک یادش می افتد که ققی و پیام را در مجتمع جا گذاشته اند!
8-سدریک و دامبل به دنبال ققی و پیام میروند.
9-سدریک و دامبل آن دو رو پیدا میکنند و به پیش ملت جادوگر میبرد!
بعد از این همه جار و جنجال چند نفری از جمله ققی و ولدی به خونه هاشون میرن و البته در این بین شاهد داد و هوار حاجی سر دومبول بودیم که همش تقصیر این کریچر بود!
حظبی ها سعی در از بین بردن کریچر میکنند که فرصتی گیرشان نمی آید!
ملت جادوگران به همین ترتیب به تعداد 6 نفر کاهش پیدا میکنند و بقیه رفته اند!
**ساعت حدود 21:30 دقیقه**
سالازار-آلبوس-ویزیر-سدریک-پیام-لرد بلرویچ مخ یکدیگر را میخورند و بعد از حدود 1 ساعت و نیم به میدان انقلاب میرسند!
**ساعت نزدیک 23!**
ملت جادوگر به دلیل علافی مفرط سدریک دیگوری را به خانه ی یکی از فامیل هایش میرساند و بعد از آن ویزیر از بقیه جدا میشوند!
چهار نفر باقیمونده به خانه ی شماره ی 12 گریمالد یعنی خانه ی دومبول میرسند و در یک اقدام انتخای دومبول به دلیل نداشتن کلید از در پارکینگ بالا میرود و در این هنگام از بقیه جدا میگردد!
دومبول بعد از جدا شدن از بقیه زیر لب غر غر میکنه و شروع میکنه به زمزمه کردن این جمله که: ""دلبستگی من به جادوگران و اعضایش بیشتر از اون چیزیه که فکرش رو میکنید!"" و ناخودآگاه به یاد سایت جادوگران و اعضایش می افتد.چه اعضایی که به جلسات حضوری میان و چه افرادی که به جلسات حضوری نمیان.
""بالاخره یه روزی میشه که منم باید از جادوگران برم...ولی کی؟...یعنی اون روز میرسه؟...یعنی جادوگران چند سال دیگه به فعالیتش ادامه میده؟...دوستی های ما چقدر دووم داره؟...آیا باز همدیگه رو همین طور دور هم میبینیم؟""
و این سوالاتیه که نه تنها در ذهن دومبول بلکه انتظار میره در ذهن افراد دیگر حاضر در جلسه حضوری مرور بشه!
------------------------------------------------------------------------
نکته 1:گزارش به صورت کلی بود و ریزگزارش توسط بقیه اعضای حاضر داده میشه!
نکته 2:اگر مشکلی چیزی در گزارش بود به بزرگی خودتون ببخشید!
نکته 3:به نظر میرسه همیشه باید آخر گزارش با جمله های قصار من تموم بشه!!...بی خیال!
نکته 4:اگر چرت شد ببخشید!