قطع - خلاقیت - تکان - ذخیره - نفوذ - طعم - سماجت - درمانگاه - مضحک - آغوش
--------------------------------------------------------
در سنت مانگو به ديدن نور ممد رفته بودم آخه طفلک ديروز با بيل سر و صورتش را به فنا داده بود و يک ماسک اکسيژن بر صورت گذارده بود همي!
به نور ممد نگاه کردم که به صورتي
مضحک به من خيره شده به سمتش رفتم که در
آغوش بگيرمش وقتي خم شدم ديدم همش
تکانهاي موزوني به بدن خود ميدهد
گفتم:اين حرکات مسخره چيست ميخواهم بغلت بنمايم!
اما نور ممد همچنان با
سماجت تمام به حرکات موزونش ادامه ميداد...
به خودم گفتم کالين بايد به هر صورت که شده در اين دفاع نورممد که حتما به خاطر ترس از قزويني بودن من است و نمي داند که من قصد خير دارم
نفوذ کني!
لذا نهايت
خلاقيتم رابه کار گرفتم و داد زدم نورممد اگه يک بار ديگه برقصي حتي تو تيم
ذخيره رقص با آفتابه قرارت نميدم!
ديدم که ناگهان نور ممد دست از حرکات موزون برداشت و ساکت شد!و من کلي به خودم احسنت و بارک الله گفتم که چنين خلاقم...وقتي نور ممد را در آغوش گرفتم ديدم که بنده خدا کبود شده...کمي به اطراف نگاه نمودم تا نگاهم به زير پايم افتاد و ديدم که سيم اکسيژن رسان به نور ممد را
قطع نموده ام و نور ممد همي جان به جان آفرين تسليم نموده!
لذا براي آنکه ضايع نشوم و نفهمند کار من بوده به سمت مسئول بيمارستان رفتم و داد زدم:اينجا بيمارستان که چه عرض کنم
درمانگاه هم نيست شما کارگر خوب منو به کشتن داديد من از همتون شکايت ميکنم!و در بيمارستان را به هم کوبيدم و از آنجا خارج شدم!