کمپانی جاهلان جادویی تقدیم می کند
نبرد2(ادامه ی قسمت اول)
بازیگران : کنت دراکولای پسر(ساموئل)، کنت دراکولای بزرگ(پدر)؛انا
تصویر برداران: گروه تصویربرداری هالووین
صدابرداران:- گروه صدابرداری خرگوشان
کارگردان و تهیه کننده:- ساموئل
با حضور افتخاری ویکتورهیکل
با تشکر از:جمعی از مردگان
..................................................................................................
کنت با حالت اندوه بار ی چشمانش رامی بندد و با بیرون دادن نفسش ناخشنودی خود را اعلام می کندولی لحظه ای بعد چشمانش را باز می کند و سریعا" این حس را به بیننده القا می کند که هیچ احساسی نسبت به مرد روبه رویش ندارد . دستش را به زیر ردایش می برد و شمشیرتیز زیبایی را از جایی که هیچ انتظاری از ان نیست بیرون می کشد .و لبخندی مانند نیشخند ساموئل برلبانش نقش می بندد؛صدایی لبریز از لذت شنیده می شود:- در تمام این دویست سال منتظر این لحظه بودم کنت مرده.
دوربین از نوک تیغه ی ساموئل شروع به پایین رفتن می کند و زیبایی ،نقش و نگار های وسط شمشیر را به رخ بیننده می کشد . ساموئل پس از این مانور دوربین در نمای باز بعدی به سمت کنت حمله ور می شودو صدای کوبیده شدن اهن شنیده می شود ؛ ضربات متعدد و صدای نعره ها پس از هر حمله ملودی اصلی فیلم را تشکیل می دهد .هردومرد شمشیر زن های قهاری هستند و ضرباتی که چه در دفاع و چه در حمله استفاده می کنند کاملا"خطر ناک و مرگبار است. در بهبهی جنگ دوربین از پشت ساموئل فاصله می گیرد و روبه در کوچک برج می کند ؛دختری زیبا اما پریشان حال از تاریکی در نور قرار می گیرد نفس نفس زدن او شتاب او را در پیمودن راه می رساند . موهای شرابی دختر بلندو اتشین است و لباس سیاهش باعث می شود پوستش همچون مهتاب بدرخشد.چشمان سبزش از وحشت (و یا شاید در برداشتی حیرت تصور شود)گشاد شده، دوربین همچنان نمای دور دخترک در چهارچوب در را در کادر دارد که از دوسوی تصویر ساموئل از سمت راست و کنت از سمت چپ وارد می شوند هر دو شمشیر هایشان را محکم به هم می کوبند که علاوه برصدای اهن صدای جیغ دختر هم شنیده می شود،با صدای جیغ ساموئل متوجه حضور دختر می شود و همانطور که مشخص است در خنثی کردن ضربه ی کنت تمام توانش را به کار می گیرد از لای دندان های بهم فشرده اش فریاد می کشد . ساموئل:- انا؟؟!! از این جا برو. و با اخرین توان کنت را به عقب هل می دهد.ساموئل جواب نعره اش را از سوی دخترک دریافت نکرد . دخترکماکان در حال فرو کردن ناخن های بسیار بلندش به کف دستش است . ضربه ای محکم از کنار گوش چپش با زمین برخورد می کند و ساموئل از جا بلند می شود. و به پدرش حمله می کند ضربه ای که در پی این حمله بود دفع می شود و کنت با خونسردی چنین می گوید:- خوب پس معشوقه ی تو اینه باید اعتراف کنم مثل خودم خوش سلیقه ای ولی حیف که نصف سلیقه ات شعور نداری . و با لگدی پسرش را از خودش می راند. ساموئل چند پا ان طرف تر روی زمین سر می خورد و روی دوپا می ایستد مکث می کند صدای تنفس های تند و نامنظمش شنیده می شود. کنت که در اوج لذت به سر می برد به سخنانش ادامه می دهد(با ولع و طمع زیاد ):- اوه...پسرم ازت خیلی ممنونم می دونی مدتهاست دنبال یه ملکه خوب می گردم بعد از اخرین زنم دختری به زیبایی اون پیدا نکرده بودم اون هم زیباست هم قوی هم اصیل به عنوان یه پدر خوب بهت قول می دم خوشبختش کنم. دوربین روی ساموئل زووم می کند که عرق از شقیقه هایش پایین می چکد و با شنیدن اخرین جملات کنت چشمانش برای لحظه ای می درخشد و با اخرین توان نعره می کشد و به طرف حریفش می دود. کنت با لبخندی از او استقبال می کند اما ساموئل در میانه ی راه روی زمین غلت می زند یکی از شمشیر هایش را می اندازد و نوری را به سمت دوربین می فرستد . در سکانس بعد نور را مشاهد می کنیم که به سمت کنت متعجب می رود تنها کاری که کنت می تواند در برابر ان طلسم انجام دهد جاخالی دادن بود کنت خود را به سمتی پرتاب می کند و ساموئل هم که منتظر این لحظه بود به سمت هدفش پیش می رود اما در میانه ی راه کنت از زمین خیز برمی دارد و شمشیرش را محکم در بازوی ساموئلکه به طرفش می امد فرو می کند .ساموئل فریادی از سر درد می کشد . ونقش زمین می شود . شمشیر پدرش از طرف دیگر بازویش بیرون زده بود . ساموئل قصد کرد بلند شود ولی کنت شمشیرش را از بازوی او بیرون کشید و با حرکتی سریع روی گردنش متوقف ساخت.
کنت لبخندی سرد زد و گفت:- اون دنیا موفق باشی . ساموئل به دنبال راه فراری می گشت شمشیرش چند سانتی متر دورتر روی زمین بود ولی چطور خودش را به ا ن برساند . کنت بار دیگر شمشیرش را بالا برد و برای پایین اوردن ان اماده شد . که ناگهان صدای نعره ی او به هوارفت .دوربین روی چهری کنت زووم می کند چشمانش از وحشت و یا ترس(این ابهامی است که باید برای بینند پیش بیاید) گشاد شده بود .دوربین در طول سر کنت می چرخد و بلافاصله موهای اتشین دختری نمایان می شود که سرش را روی گردن کنت خم کرده همین که دوربین به نزدیک موهای دختر می رسد انا سرش را با صدای چندش اوری بلند می کند .تمام دهانش و دندان های نیشی که واقعا" بلند و برجسته هستند خونی است و چشمانش به رنگ خون در امده و می درخشد . انا از کنت و دروبین فاصله می گیرد . در همین فاصله در سکانس بعدی ساموئل به سمت شمشیرش خیز بر می دارد و بعد از به چنگ اوردن ان محکم در جایی که به نظر می رسید قلب سنگ پدرش در ان جا باشد فرو می کند کنت صدای خس خس عجبی از خود در می اورد و بعد برای لحظاتی صحنه دچار سکون عمدی می شود. کنت به چشمان ساموئل نگاه می کند و لبخندی غیر منتظره می زند . کنت با صدایی گرفته می گوید:- واقعا" فکر می کنی من بایه همچین حرکت ساده ای می میرم ،بچه؟ با یه شمشیر نقره و یه تیکه چوب خشک(مقصود چوبدستی ساموئل است) و یه دختر بچه،اومدی منو بکشی ؟ و شمشیر را از سینه اش بیرون می کشد که از جای زخم خون فواره می زند .
ساموئل که دیگر چشمانش قرمز نیست و صورتش ارامشی خاص دارد کنت را دور می زند و دستانش را دور شانه های انا حلقه می کند .
ساموئل(با لحنی بسیار پیروز مندانه و مغرور امیز):- نه پدر .....نه...قبول نداری وقتی می گم احمقی؟ گفته بودم بیشتر از اونی می دونم که باید بدونم ولی گوش نکردی اون یه شمشیر ساده نیست دراکولا......!!!
کنت :- منظورت چی یه ؟
ساموئل :- ساده اس....یادت نمی یاد معجون باستانی . همون که دویست سال سعی کردی از دسترس من دور نگهش داری . ولی من به چنگش اوردم و به کمک یکی از معجون سازان ماهر دامبلدور(**) اونو تهیه کردم پدر . ساموئل به قیافه ی داغون کنت توجهی نکرد به سمت شمشیر دیگرش رفت و ان را با ابهت از زمین بلند کردو ارام به کنت نزدیک شد. تیغه ی شمشیر در زیر نور غروب افتابی که تازه از چنگ ابرها رهایی پیدا کرده بود به طرز تهدید کننده ای می درخشید .دوربین کنت وحشت زده را نشان می دهد که عقب عقب می رفت و به لبه ی فوقانی برج از پشت نزدیک می شد . کنت با صدای گرفته اش گفت:- پسر داری اینده ی تمام مردمت رو خراب می کنی چی فکر می کنی فکر می کنی جامعه ی دامبلدور مارو می پذیره تو خامی جوونی نمی فهمی چه عواقبی در اتظارته اگر من بمیرم هرج و مرج می شه اغتشاش می شه ....س...سرزمینت از هم می پاشه . اگر ما با ولدمورت دست دوستی بدیم بهتره اون قدرت بی چون و چرای مارو درک می کنه .به حرفم گوش کن ساموئل من پدرتم.
ساموئل همچنان با حالتی عاری از هرگونه عجله و رحم و شفقت به کنت نزدیک می شد و نوک تیز شمشیرش را به زمین می کشید .حالت نگاهش مانند پلنگی بود که به اهوی شکار شده اش می نگرد.
ساموئل(بانفرت و تنفر شدید):- تو هیچ وقت پدرمن نبودی من ازت متنفرم متنفر .تو باعث مرگ مادرم شدی پدر یادت که نرفته . خودم می دونم که سرزمین من!(تاکید در لغت من کاملا" مشهود است)قراره در اغتشاشی عظیم فرو بره ولی همونطور که دیدی افراد زیادی ازجاه طلبی های تو خسته شدن و ترجیح دادن با من باشن. به جهنم سلام کن کنت دراکولا، مطمئنم اون دنیا هستند کسانی که خیلی مشتاقن تو رو ببینن و انتقام خودشون رو ازت بگیرن. اون دنیا موفق باشی پدر.
پای کنت به لبه ی دیوار برج می خورد و به او می فهماند راه فراری برایش باقی نمانده بنابراین(ملتسمانه):- نه ساموئل این کارو با من نکن تو فرزند من هستی.
ساموئل(با بی رحمی):- و از این مسله اصلا" خوشحال نیستم.
ساموئل شمشیرش را تا روی چانه اش به صورت افقی بالا می اورد و چند ثانیه بعد در جهت گردن کنت حرکت می دهد سر کنت جلوی پای ساموئل می افتد و بدنش با تابی خفیف تعادل خود را از دست می هد و از بالای برج به پایین سقوط می کنددوربین همراه با پیکر بی جان کنت اوج می گیرد و با سرعتی سرسام اور به پایین شیرجه می زندچند لحظه بعد پاق خفیف و چندش اوری شنیده می شود .
و صدای هلهله و شادی فضا را پر می کند .ساموئل لبه ی برج ایستاده و به پایین می نگرد هزاران خون اشام گرد پیکر بی جان ابلیسی جمع شده اند . ساموئل به سری که در دست دارد نگاه می کند ؛دستی شانه اش را می گیرد . ساموئل:- اوه .....انا!! متشکرم. می دونی جونم رو مدیون تو هستم ملکه ی من.
نسیمی ارام چهره ی هردور ا نوازش می دهد و غروب روشن افتاب صحنه ی بارزی را تشکیل می دهد که از اول فیلم تا کنون مشاهده نشده و تازگی محسوسی دارد. ساموئل فریاد می زند:- ملت من ...امروز با کمک شما جانشین شیطان روی زمین رو کشتم و فردا خود شیطان رو خواهم کشت(سر کنت دراکولای مرده را بلند می کند و ادامه می دهد) از الان تا هر موقع که من و ملکه ی من برشما حکومت می کنیم به همه تون قول می دم که ولدمورت نخواهد توانست برمن و هرکس که زیر سایه ی حکومت من زندگی می کنه اسیبی برسونه .
دوباره هلهله شادی از پایین شنیده شد و سامویل فریاد زد :- ویکتور این هدیه رو از من پذیرایی؟ و سر کنت را به پایین پرتاب کرد مردی میانسال و هیکلی سر را قاپید و در جواب فریاد کشید:- با کمال میل سرورم.چهره ای او تداعی کننده همان ویکتور سکانس های اولیه است.
ساموئل رو به انا کرد و دستش را گرفت بعد هردو به منظره ی مقابل خیره شدند. دوربین از پشت ان دونفر غروب خورشید را نمایش می دهد که در جایی در پایین تپه به ارامی افول می کند . ساموئل زمزمه میکند:- این خورشید از فردا طلوعی متفاوت خواهد داشت . در سکانس پایانی ساموئل؛ انا را در اغوش می کشد و..........................!!!!
........................................................................................................
نکته(*):خون اشامان هر پنج سال را یک سال محسوب کرده و رشد می کنند در واقع در این دویست سال خون اشام (ساموئل)ده سال بزرگتر شده و بیست و سه سال دارد .
نکته(**):مراجعه شود به لینک زیر(داستان ساخت معجون توسط اسنیپ برای ساموئل)
از همرای شما ممنون نقد یادتون نره ها.
اینجا