هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: دفتر وكلای پایه 1
پیام زده شده در: ۱:۵۱ دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۱
#27

اينيگو ايماگو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۲ پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۵ دوشنبه ۹ دی ۱۳۹۲
از از همین دور و ورا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 121
آفلاین
فلور :
بیل : فقط به خاطر تو !! فلور عزیزم چرا نمی فهمی ؟ من خیلی دوست دارم !
فلور : خنده ای زیر زیرکانه کرد و دوباره به اتاق ولدمورت برگشت !
_ ولدی ؟ ولدی ؟
_ چی شد ؟ چی شد ؟ ولدی ؟؟؟؟
_ ببخشید ! منظورم سرور بزر لرد ولدمورت بود !
_ حالا بگو ببینم چی شده ؟
_ ب..ب...ب....بی.....بی....بیل ......ب..ی..ل!
_ خوب ! بیل چی ؟
_بیل ..... تصمیم گرفته مرگخوارشه !
لرد ولدمورت از جایش بلند شد و دستانش را به نشانه پیروزی در هوا تکان داد !
در اتاق دیگر :
؟


اگه توزندگی زمین خوردی از جات پاشو پوز خند بزنو بگو: همه ی زورت همین بود؟؟


پاسخ به: دفتر وكلای پایه 1
پیام زده شده در: ۱:۰۱ دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۱
#26

بانوی چاق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۰ جمعه ۱۸ اسفند ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۷:۰۸ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از برج گریفیندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 49
آفلاین
اما کی می دونست وقتی فلور پیش ولدمورت بود بیل چه تصمیمی گرفته؟؟؟ فلور اشک ریزان به سمت در خروجی می رفت که.................... بیل مانعش شد!!!! _کجا داری می ری؟؟ _خونه می خوام وسایلامو جمغ کنم با یه رمز تاز بغرم بیغشه مامانم جایه من دیغگه اینجا نیشت تو هم با این زندگی کردنغت برو وره دل محفلیاتتتتتتتتتتتتتتتت منشی که معلوم بود حسابی به خودش خوش می گذراند چون همان طور که تخمه می شکست به آن دو زوج نگون بخت زل زده بود بیل برای اینکه منشی صدایش را نشنود کمی آن طرفتر رفت و گفت: _عزیزم این دم عیدی از خر شیطون بیا پایین بریم خونمون.من یه تصمیمی گرفتم _چه تصمیمی مثلا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ _فلور من می خوام.......یه مرگخوار شم!!! _




پاسخ به: دفتر وكلای پایه 1
پیام زده شده در: ۱۵:۰۳ یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۱
#25

جینی ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۷ شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۷:۲۲ سه شنبه ۴ خرداد ۱۳۹۵
از برج گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 98
آفلاین
فلور شوکه شد.
ولدمورت با لبخند گفت:آره!گفتم محفل رو ترک کنه!
فلور از خوشحالی اشک در چشمانش حلقه زد.و بلند گفت:آخ جوووووووون!ممنونم ارباب!
ولدمورت چپ چپ به فلور نگای انداخت و گفتکخب حالا جوگیر نشو!
-ببخشید!
وسر جایش نشست.
-چرا میشینی؟
-خب چیکار کنم؟
-خب پاشو برو دیگه!حرفم همین بود.
-بله ارباب.
فلور به سمت در رفت و از ارباب خداحافظی کرد و وقتی بیرون رفت دومرتبه با بیل روبه رو شد.
فلور گفت:بالاخره بیخیال این دوستای محفلیت میشی یا نه؟
بیل با قاطعیت و عصبانیت گفت:نه نمیشم.
فلور که اشک در چشمانش جمع شده بود با گریه گفت:پس برو با همونا.
و دوید بیرون.


not only wizards,witches are here too

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!‏
برای گریفیندور.
http://upload.tehran98.com/img1/5atum4n9ui53pjad2p3k.jpg


پاسخ به: دفتر وكلای پایه 1
پیام زده شده در: ۱۷:۳۸ شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۱
#24

پروتی پاتیل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۱ چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۸:۱۰ یکشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۱
از آغازی که پایانم بود...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 483
آفلاین
فلور با عصبانیت تمام وارد اتاق لرد شد .اما با دیدن لبخند لرد کنجکاو شد که بودن بیل چی گفته برای همین بدون معطلی در رو بست و رفت رو صندلی رو به روی لرد نشست و با کنجکاوی گفت:
ارباب بیل چی گفت؟

لرد با آرامش تمام به فلور نگاه کرد و گقت:
نمی خواد طلاقت بده.

-چی؟

فلور به محض شنیدن این حرف از جاش بلند شد و یکباره شعله های خشم در چشم هاش زبانه کشید.اما لرد گفت :
آروم باش فلور .ما در هر صورت برنده ی این بازییم.

عصبانیت فلور کمی فروکش کرد سپس به آرامی روی صندلی نشست و پرسید:
ارباب ،منظورتون چیه؟ مگه ما قراره چی رو به دست بیاریم؟

لرد جوابی نداد.اما فلور دوباره با پافشاری پرسید:
اوه ارباب خواهش می کنم .مگه بیل به شما چی گفت؟شما چی ازش خواستید؟

-محفل رو ترک کنه.

-چی؟


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: دفتر وكلای پایه 1
پیام زده شده در: ۱۵:۳۳ شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۱
#23

کتی بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۸ جمعه ۱۹ آبان ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۱:۱۴ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۲
از همین نزدیکی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 22
آفلاین
در اتاق ولدی

بیل که از ولدی نا امید شده بود به سرعت بلند شد و به سمت در رفت که وکیلش( ) گفت: صبر کن ویزلی .....
بیل که کنجکاو شده بود بدونه ولدی چی میخواد بگه سر جاش وایساد و منتظر ادامه صحبت او شد، ولدی گفت: یک پیشنهاد برات دارم که البته خوب و بدش به خودت بستگی داره،بیل متعجب برگشت و به سمت میز وکیل رفت و روی صندلی رو در روی او نشست.

-خواهشا زود باش که کار دارم.
-حتما بازم با اون دوستای عزیزت جلسه محفل گذاشتین. (بیل از خشم سرخ شده بود اما برای اینکه بدونه ولدی چیکارش داره سکوت کرد و چیزی نگفت.) این پیشنهادیه که با اون به چیزی که میخوای،یعنی فلور، میرسی ؛ اما چیز دیگه ای که البته از نظر من ارزشی نداره از دست میدی؛من میتونم فلور رو راضی کنم با تو بمونه اما تو باید از محفل کنار بکشی .

بیل که این دفعه واقعا عصبانی بود روی میز ولدی مشتی زد و به سرعت بیرون رفت و در را پشت سرش کوبید.
ناگهان فلور را رو در روی خود دید ؛ بدون وقت تلف کردن در اتاق دامبلدور را باز کرد و فلور نیز به سرعت در اتاق ولدمورت را باز کرد و به داخل رفت...
منشی که شاهد این صحنه بود به سرعت به انتهای سالن دوید اما دیر شده بود و انها به داخل اتاق ها رفته بودند..


a belief in your dreams
a grin in your back pocket


پاسخ به: دفتر وكلای پایه 1
پیام زده شده در: ۱۵:۱۲ پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۱
#22

پنه لوپه كلير واترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۳ سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۳:۳۴ پنجشنبه ۲ آذر ۱۴۰۲
از وزارت سحر و جادو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 300
آفلاین
بیل و فلور با تردید به یکدیگر نگاه می کردند و با قدم هایی آهسته به انتهای سالن رسیدند. بیل تقه ای به در زد و بعد وارد اتاق شد و در را بست. فلور هم بهد از او همین کار را کرد و وارد اتاق دامبلدور شد.

اتاق ارباب ولدمورت

بیل در حالی که دست هایش می لرزید، با ترس به چهره ی ارباب خیره شده بود. ارباب با اشاره ی دست او را به نشستن دعوت کرد.

ارباب:

بیل ویزلی-فرزند آرتور ویزلی-یه محفلی... اوهوم...خوب من منتظرم. می شنوم. شروع کن، مشکلت با فلور چیه؟

بیل که خودش را برای یک نبرد جانانه آماده کرده بود، با صحبت های ولدمورت آتش خشمش فرو نشست و در جواب ارباب گفت:

جناب وکیل من با همسرم فلور دچار مشکل های کوچیکی شدیم که تبدیل به یه مشکل بزرگ شده، حالا هم فلور فقط میگه طلاق. و من هم نمیخوام طلاقش بدم.

- تو کار خیلی اشتباهی می کنی، وقتی یه ساحره میگه طلاق یعنی طلاق خصوصا زمانی که یه مرگخوار وظیفه شناس باشه.

- ولی ولدی...چیزه...ببخشید...آقای وکیل من همسرم رو دوست دارم و الآن هم ناچار اومدم اینجا تا شما مشکل من رو حل کنید، نه اینکه به راحتی حرف طلاق رو پیش بکشید.

- میدونی چیه؟ اشتباه فلور اینه که با یه ویزلی اونم محفلی ازدواج کرده، پنه لوپه هم چنین اشتباهی رو مرتکب شده، ولی من هر کاری که کردم نتونستم اون دو تا رو از هم جدا کنم. امیدوار بودم که توهم مثل اون برادر وزوزی ات نباشی و لی مثل اینکه اشتباه کردم.

اتاق پیر خرفت ( دامبلدور)

فلور با نگاهی پر از خشم و کینه و بدون اینکه حتی دامبلدور به او اجازه ی نشستن بدهد روی صندلی مقابل او نشست.

دامبلدور با لبخندی شروع به صحبت کرد:

خوب خانم دلاکور من از بیل چیزهایی شنیدم که امیدوار بودم صحت نداشته باشه ولی... ناگهان فلور حرف دامبل را قطع کرد و با همان لهجه فرانسوی اش گفت: ببخجید آقا...ولی من با بیل شحبت هام رو کغدم و تصمیم دارم طلاق بغیرم. همین.

دامبلدور با نگاه تاسف باری زیر لب گفت:

حیف بیل که با یه اجنبی مرگخوار ازدواج کرده....


ما تشنگان قدرتیم نه شیفتگان خدمت


پاسخ به: دفتر وكلای پایه 1
پیام زده شده در: ۲۱:۱۹ سه شنبه ۸ اسفند ۱۳۹۱
#21

الفیاس.دوج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ جمعه ۲۵ آذر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۷:۱۶:۴۰ پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳
از ته دنیای انتظار
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1206 | خلاصه ها: 1
آفلاین
سوژه ی جدید

- من دیگه نمی تونم تحمل کنم؛ من طلاق می خوام؛ تو نمی تونی هر کاری دلت می خواد انجام بدی!

- منم زنی مثل تو رو نمی تونم تحمل کنم؛ مثلا چون پریزاد هستی، نباید دست به هیچ چیزی بزنی؟ نباید من یه غذای درست و حسابی بخورم؟ نباید تو خونه خودم آرامش داشته باشم؟

- آرامش؟ این چیزی بود که من میخواستم به تو بگم! با اون دوستای محفلیت هر شب اینجا بساط دارین!

- فلور، یه بار دیگه در مورد دوستای من اینطوری حرف بزنی، کل ملت مرگخوار رو نابود میکنم!

- بیشین بینم بابا ویزلی مو قرمز!

فردای آن روز، ساختمان وکلای پایه یک:

فلور و بیل هر دو در اتاق انتظار دفتر نشسته بودند تا منشی نام وکیل و نوبت آنها را اعلام کند. اما وکیل گویا سرش شلوغتر از اون بود که به این دو نو گل تازه شکفته شده توجه کند !
بیل و فلور هر از چند گاهی به هم نگاه می کردند ولی خیلی سریع دوباره روشون رو اون طرف می کردند و این بازی رو به صورت توافقی ادامه می دادند.

- خانم دلاکور.

- بله خانم منشی؟ :pretty:

- شماره ی شما 3 هستش، اتاق وکیل هم انتهای همین راهرو، آخرین در سمت راست، آقای دامبلدور!

- ولی خانم منشی، من نمی تونم ...

- همینه که هست، یا بیا این شماره رو بگیر، یا برو بشین سر خونه و زندگیت. آقای ویزلی؛ شما هم شماره 3 هستین، انتهای راهرو، آخرین در سمت چپ، آقای ولدمورت!

- منم نمی تونم قبول کنم خانم منشی؛ ینی چی که ...

- شما هم اگه مشکلی دارین، می تونین برین! خب، چیکار کنم حالا؟ می رین یا می مونین؟

فلور و بیل به صورت گروه کر و همزمان گفتند:

- می مونیم!

- پس بیایین این هم شماره هاتون؛ برین زود باشین!

فلور و بیل هر کدوم شماره مخصوص خودشون رو از خانم منشی تحویل می گیرن و به سمت اتاق وکیل هاشون حرکت میکنند.

خانم منشی مسیر حرکت اونها رو دنبال می کنه و بعد از ناپدید شدنشون، رو به دوربین می کنه:

- .


و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


Re: دفتر وكلای پایه 1
پیام زده شده در: ۲۱:۲۲ جمعه ۲۶ اسفند ۱۳۹۰
#20

آلبوس دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۰ سه شنبه ۵ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۱۳ پنجشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۱
از البرز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 334
آفلاین
خلاصه:

سوروس اسنیپ متوجه میشود لرد و مرگخواران به حدی از قدرت رسیده اند که به زودی مواضعشان را در کل جامعه جادوگری تثبیت میکنند و شکست دادنشان غیر ممکن میشود. بهمین خاطر از دامبلدور میخواهد تا دو نفر از اعضای محفل را مانند خودش بعنوان جاسوس بین مرگخواران بفرستد تا بتوانند نقشه یک بمب گذاری در خانه ریدل را طراحی و عملی کنند.

جینی ویزلی و الفیاس دوج بعنوان جاسوسان جدید بهمراه سوروس به دفتر وکلای پایه 1 آزکابان (که محل کار جدید لرد ولدمورت است) میروند و سوروس موفق میشود لرد را مجاب کند و رضایتش را جلب کند تا جینی و الفیاس را با خود به خانه ریدل ببرد.

اما رضایت لرد و ضمانت سوروس برای لینی وارنز و بلاتریکس لسترنج کافی نبود و این دو که به جینی و الفیاس شک دارند و سعی میکنند به هر طریق ممکن ظاهر سازی جینی و الفیاس را افشا کنند.

آخرین نقشه آن ها این است که جینی و الفیاس به دژ مرگ بروند و زندانیان آن جا را با طلسم های ممنوعه شکنجه کنند تا معلوم شود آن ها واقعا مرگخوار شده اند یا تظاهر میکنند. در این بین جینی به خانه گریمولد میرود اما الفیاس در خانه ریدل مانده است و او را به زور به دژ مرگ میبرند...

ادامه در اینجا...


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۰/۱۲/۲۶ ۲۲:۰۳:۳۲

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما


Re: دفتر وكلای پایه 1
پیام زده شده در: ۱۴:۴۷ جمعه ۲۶ اسفند ۱۳۹۰
#19

الفیاس.دوج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ جمعه ۲۵ آذر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۷:۱۶:۴۰ پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳
از ته دنیای انتظار
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1206 | خلاصه ها: 1
آفلاین
جینی ‏:‏ آلبوس ماموریت حله ولی من یه نفرو می خوام که معجون مرکب بخوره بیاد بجای یکی از ماها ‏،‏ ما رو از اون بدبختی ای که توش افتادیم خلاص کنه ! میشه ؟ ‏
آلبوس ‏:‏ چه بدبختی ای ؟ نکنه ماموریتو لو دادین ؟ ‏
-‏ نه بابا اونا می خوان برای اینکه از واقعی بودن نیتمون مطمئن بشن می خوان مارو ببرن دژ مرگ واسه شکنجه و این حرفا ولی نه من و نه الفیاس از این کارا نمی تونیم انجام بدیم ! ‏
البوس ‏:‏ ‏۱۰‏ دقیقه صبر کنین الان می یام ‏.
۲‏ ساعت بعد ‏
ملت محفلی ‏:‏ ‏
بالاخره البوس با یه جلد کتاب خیلی گنده در حالی که پر از گردو خاک بود اومد ‏:
-‏ این یه کتاب از اجداد سفیت محفل هستش و در اون تمام ورد های مورد نیاز اومده ‏،‏ صبر کنین تا بهتون بگم چجوری باید اونارو شکنجه بدین ‏.‏ بدون اینکه درد بکشن !‏
بعد از نیم ساعت که دیگر تمام محفلی ها بصورت ‏ به دامبل نگاه می کردند ‏،‏ البوس به صدا دراومد ‏:
-‏ پیداش کردم شما باید بگید « کروشیارموس » بعدش همه چی حله !‏
ولی در مورد معجون مرکب ‏،‏ چو تو با جینی برید پیش اسنیپ و ازش معجونو بگیرید و چو تو باید به شکل جینی در بیای و جینی تو هم می شی چو و بدون اینکه اینجا بیای باید همه چی رو واسه خوب شدن کار الفی و چو رو به راه کنی ‏.‏ فهمیدین ‏
؟ ‏
حالا ‏
برین ‏
‏!‏
در همین لحظه یک سپر مدافع به شکل شیر ظاهر شد و با صدای الفیاس حرف زد ‏:
زود باشین یه غلطی بکنین اینا دارن منو می برن دژ مرگ واسه شکنجه دادن اونا و در به در دارن دنبال جینی می گردن ! زود باشین ‏.
ملت محفلی ‏:‏ ‏
هنوز حالت ‏ محفلی ها برطرف نشده بود که یه سپر مدافع با شکل آهو ظاهر شد و اسنیپ اینگونه فرمود ‏:‏ یا دامبل زود باش خودت یه کاری بکن اینا نمی تونن !‏
دامبل ‏:‏ ‏
جینی و ملت محفلی در اینجا و الفیاس در اونجا ‏:‏ ‏


ویرایش شده توسط الفیاس دوج در تاریخ ۱۳۹۰/۱۲/۲۶ ۱۵:۳۴:۳۱

و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


Re: دفتر وكلای پایه 1
پیام زده شده در: ۲۳:۳۶ چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۰
#18

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۹ جمعه ۱۶ دی ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۲۸ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۶
از امدن و رفتن من سودی کو!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 674
آفلاین
پ ن پ لینی و بلا مثل چی بالا سرمون بودن
الفیاس :اسی نمیشه کلک قبلی رو دو باره تکرار کرد؟
اسنیپ :نه بابا شک می کنن
جینی : ببینم میشه با معجون مرکب کاری کرد؟
اسنیپ: اره شاید بشه!
بعد جینی به خانه دوازده گریملوند میاد و جر یان رو شرح میده
چو :دامبلدور به نظر شما خوب نیست زمینه سازی رو برای مرحله ی اصلی انجام بدیم
دامبلدور: اره درسته جینی خودت میدونی که باید چی کار کنی؟


فراست بیش از هرچیزی، بزرگترین گنج انسان است که وقتی بر سر نهاده شود، هوش و خرد می آورد ...

Only Raven


هیچ چیز غیر ممکن نیست


جادوگران ، ریون ، ارباب=♥♥♥

تصویر کوچک شده








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.