تیتراژ:
-دوب دوب شیشششششش...دوب دوب شیششششش...دوب دوب شیشششش...این برنامه که تا لحظاتی ملاحظه خواهید کرد کاری است از:جادوگر تی وی!!!دوب دوب شیشششششش...دوب دوب شیششششش...عوامل برنامه:مجری:جینورا ویزلی...دوب دوب شیششش...دوب دوب شیششششش...طراحی برنامه و هماهنگی:باری ادوراد رایان...دوب دوب شیشششششش...دوب دوب شیشششش...کارگردان:نارسیسا مالفوی...دوب دوب شیشششش
جینورا ویزلی ورقه های روی میز را دسته بندی کرد.صدای نارسیسا را شنید که میگفت تا 10 ثانیه ی دیگر آماده ی رفتن به روی آنتن باشد.گلویش را صاف کرد و جرعه ای آب نوشید.
-سه...دو...یک...شروع کن!
به نام مرلین!با سلام خدمت شما جادوگران و ساحره های گرامی،من جینورا ویزلی،با برنامه شیش تا نصفه شب در خدمت شما هستم.میهمانان این هفته ما خیلی خاص هستند.قبلش باید سلام ویژه عرض کنم به خانم ریتا اسکیتر،گزارش مشهور اما نه چندان محبوب روزنامه پیام امروز-و همانطور که میدونید همکار من-که بنا به دلایلی که زیاد هم پنهان نخواهد موند،امروز مهمان ما هستند.خانم اسکیتر،سلام!
-سلام خانم ویزلی!
-من ترجیح میدم خانم پاتر خطاب بشم،ریتا!واژه ی خانم ویزلی منو یاد مادرم میندازه!!!
-مگه چیز بدیه،جینی؟!
-اوه!احمق نباش ریتا!فقط کمی احساس پیری میکنم!
-جالبه!
-بله،البته که جالبه!البته منظورم موضوع برنامه امروز و مهمانان ما هستند.ریتا،موافقی بریم بهشون یه سر بزنیم؟!
-نمیدونم!اینو باید از خودشون پرسید که آمادگی دارن یا خیر...فکر کنم هنوز از رو در رو شدن باهم در شوک به سر ببرن!
-بله ریتا،این حقیقت محضه!و اینو باید خانم مالفوی به ما پاسخ بدن.خانم مالفوی؟!بله،انگار مهمانان ما از شوک در اومدن و مشغول صحبت با یکدیگر هستند.اجازه بدین سری به اتاق مهمانان بندازیم.جادوگران و ساحره های گرامی!این شما و این هم...ریتا،موافقی حضورشون رو با هم اعلام کنیم؟!
-البته،جینی!
-این شما و این هم...
-لیلی اوانز و سوروس اسنیپ!
-اما جینی،تا اون جایی که یادمه لی لی همون کریسمس توی خونشون کشته شد!و اسنیپ هم...
-احمق نباش ریتا!فکر میکردم بارون خون آلود و نیک بی سر در هاگوارتز هم کشته شدن!
-یعنی...اوه!باورم نمیشه!لی لی اوانز...یک روحه؟!
-بهتره حوصله ی بینندگان رو سر نبریم،ریتا!اگر میشه از جات بلند شو تا به اتاق مهمان بریم!
لحظاتی بعد،اتاق مهمانان
-اوه!ببینید کی اینجاست!سلام لی لی!سلام سوروس!قطعا متوجه حضور هم شدید،نه؟!
لیلی تکان شدیدی به سرش داد.چنان که میخواست افکاری را از سرش بیرون براند.
-تو چیزی نمیخوای بگی،لیلی؟
-من فقط هیجان زدم،جینورا!این همه اتفاقات توی یک روز برای من زیاده!دیدن تو و هری و صد البته بچه هاتون...باورم نمیشه نوه دار شدم...یا عروس من،دختر مالی و آرتوره!هیجان زدم!
-اوهوم...جالبه!از دیدن سوروس چطور؟
-بعد این همه سال،خیلی تغییر کرده!
-این جواب من نبود،لی لی!اجازه بده یه کاری کنیم، فقط به اندازه امشب تصور میکنیم که تو همون لی لی اوانز 16ساله ای و سوروس هم همینطور.فقط لیلی عزیز،خواهشا منو به خاطر شغلم درک کن!جدا از روابط خانوادگی این رو میگم!
لی لی کدر شد.صدای ریتا در استودیو پیچید:
-دوشیزه اوانز-البته فقط همین یه امشب-هم ما معجون راستی داریم و هم سوروس قدرت ذهن خوانی بالایی داره!شما قابلیت انتخاب دارید!
-اجازه بده ریتا!فکر نمی کنم سوروس دلش بخواد تمام خاطرات لی لی رو ببینه...متوجهی که؟!بیشتر عمر لی لی در کنار جیمز بوده...
صورت اسنیپ در هم شد.
-با این حساب از دوشیزه اوانز میخوایم که این نوشیدنی رو میل کنه!
لی لی بهت زده به آن سه نگاه میکرد.بعد از چند دقیقه که در سکوت گذشت ریتا با صدای عصبی گفت:
-دوشیزه اوانز،تصور می کنید مدت این برنامه نا محدوده؟!
دستان لرزان لی لی دور لیوان حلقه شد...و ناگهان آن را نوشید.چشمان ریتا درخشید.
-جینورا ازت میخوام بهم اجازه بدی که شروع کننده باشم:دوشیزه اوانز،شما به سوروس اسنیپ بیشتر علاقه دارید یا جیمز پاتر؟!
-ریتا!
-جینی!این عنوان خوبی برای خبر خواهد بود!
صدای سرد لی لی در استودیو پیچید:
-اسنیپ!
رنگ از روی جینی پرید.چشمان ریتا باز هم درخشید و اسنیپ شفاف شد!
-جینی تصور می کردم که این سوال تو هم باشه اما حالا که میخوای اینقدر محتاط باشی،بهت این اجازه رو نمیدم.من سوالاتم رو آماده کردم:چرا جیمز؟!چرا با جیمز ازدواج کردید با این که اسنیپ رو دوست داشتید؟!
-ریتا!
-جینی!
-فکر نمیکنم مسائل خصوصی به تو مربوط باشه!
-فکر میکردم میدونی که ریز بین بودن اصل روزنامه نگاریه!
اینبار اسنیپ فریاد کشید:
-بسه!با هر سه نفرتونم!این نمایش مسخره رو تموم کنید!ما با یه عشق قدیمیِ شکست خورده کنار اومدم!
و زیر لب زمزمه کرد:
-طاقت دوباره شکستن رو ندارم!این بار خرد میشم.می فهمید؟!
صدای قاطع جینی در استودیو پیچید:
-ریتا اسکیتر!من به تو اجازه پرسیدن این سوالات رو نمی دم!اثرات این معجون تا چند دقیقه ی دیگه از بین میره و من ترجیح میدم تمام مدتی که اسنیپ مشغول صحبت با لی لی هست،ما بیرون از اتاق مهمان باشیم!
-اما...
-دوشیزه اسکیتر!ازتون خواهش میکنم که همراه من بیاید!
با وجود لفظ "خواهش"در سخنان جینی،لحن سخنانش به شدت دستوری و قاطع بود!
-بینندگان عزیز!کریسمستون رو هم پیشاپیش تبریک م...اوه!خدای من!چی دارم میگم؟!ازتون میخوام که مراقب خودتون باشید.به مرلین میسپرمتون!مرلین نگه دار!