رودلف با عصبانیت به اطراف تالار نگاه کرد . همه فرار رو بر قرار ترجیح داده بودند . رودلف فحشی رو زیر لب داد و خودش رو روی نزدیک ترین مبل انداخت . بلافاصله دو متر پرید هوا !!!!
_
وای رودلف روی مبل رو نگاه کرد و دهنش از تعجب باز ماند . هوکی روی مبل خوابیده بودش ولی رودلف بخاطر اینکه هوکی جثه کوچکی داشت اورو ندیده بود هوکی در حالی که با عصبانیت سرش رو گرفته بود از جاش بلند شد و فریاد زد : مگه کوری !
رودلف که از این پیامد بسیار خوشحال شده بود گفت : آخ جون ببینم تو بخاطر قصه زیبای من خوابت برده بود ؟
هوکی : چی میگی نمیشنوم ؟
رودلف دوباره سوالش رو با کلمات شمرده تکرار میکنه : میگم تو بخاطر قصه من خوابت برده بود ؟
هوکی با صدای بلندی گفت : یک لحظه ! سپس دستش رو به سمت گوشهای خفاش مانندش برد و دوتا پنبه رو بیرون آورد و گفت : آهان حالا بهتر شد من اینو تو گوشم کرده بودم که که قصه تو مزاحم خوابم نشه
خب بگو ببینم چی داشتی میگفتی ؟
رودلف که از عصبانیت داشت منفجر میشد با لحن زننده ای گفت : هیچی بابا !
در همون لحظه در تالار با شدت باز شد و گراوپ به صورت تقریبا سینه خیز وارد شد و بدون هیچ مقدمه ای فریاد زد : بجنبین دنبال من بیاین دکتر میخواد با لانگ باتم دعوا کنه دراکو از من خواسته که به شما هم بگم که دنبالم بیاین!
گراوپ بدون هیچ حرف دیگری از تالار خارج شد رودلف و هوکی نگاهی به هم کردند و آنها نیز بلند شدند و دنبال گراوپ از تالار خارج شدند .
در راهرو
گراوپ با گامهای بلند میدوید رودلف با گامهای متوسط و هوکی هم با گامهای کوتاه به دنبالش میامدند رودلف که از نفس افتاده بود گفت : دکتر که دعوایی نبود چرا میخواد دعوا کنه ؟
صدایی از چند متر بالاتر از گراوپ به گوش رسید : لانگ باتم به دکتر تهمت بی سوادی زده ! دکترم که میشناسی روحیش لطیفه زود بهش بر میخوره آها داریم میرسیم !
پیدا کردن محل دعوا اصلا کار سختی نبود از سالن جلویی صدای هیاهویی بلند شده بود رودلف و گراوپ و هوکی نفس نفس زنان به منبع صدا رسیدند .
در اونجا عده زیادی از بچه های گریفندور و اسلی دور نویل و دکتر حلقه زده بودند . بچه های اسلی به رهبری دراکو دکتر رو تشویق میکردند وهمشون میگفتند : دکتر...دکتر...دکتر....
و از طرفی بچه های گریفندور هم نویل رو تشویق میکردند
گراوپ و رودلف و هوکی به زور خودشون رو وارد جمعیت کردند و دکتر رو دیدند که به یقه نویل چنگ انداخته بود . او در حالی که نویل رو تکون میداد فریاد زد : از من عذر خواهی کن فشفشه !
نویل : ارزش من از تو خیلی بیشتر دکتر !
نویل پس از زدن این حرف مشت محکمی میزنه پایین چشم دکتر . همه نفسها رو در سینه حبس میکنند عینک دکتر به هوا پرتاب میشه و دکتر یقه نویل رو ول میکنه و صورت خودش رو میگیره ناگهان اتفاق جالبی می افته دکتر همین جور که تلو تلو میخورد ناگهان میره روی کج پا گربه هرمیون ( که البته به خاطر شلوغی بیش از حد سالن هیچ کس جز هرمیون و دکتر متوجه این موضوع نمیشن )
دکتر ناگهان با یک جهش میپره عقب و به طور ناخواسته با آرنجش ضربه محکمی رو به صورت نویل وارد میکنه که در همون لحظه به سمتش هجوم برده بود همه جمعیت ناگهان ساکت میشن و نویل رو نگاه میکنن که محکم از پشت میخوره زمین
اعضای اسلی که فکر میکردند دکتر با یک حرکت زیرکانه تونسته بر نویل غلبه کنه شروع به تشویق دکتر میکنند و دکتر هم برای قدر دانی دستش رو بالا میگیره اما هری که تحمل شکست از اسلایترین رو نداشت ناگهان چوبدستیش رو میکشه و طلسمی رو به سمت دکتر که کاملا غافل گیر شده بود میفرسته . طلسم مستقیم به دکتر برخورد میکنه و دکتر روی زمین می افته .
همه اعضای اسلی که منتظر چنین لحظه ای بودند با دیدن این صحنه ناگهان همشون با هم چوبدستیهای آمادشون رو به سمت هری میگیرند و طلسمهای متفاوتی رو به سمتش میفرستند . بیشتر طلسمها به هری برخورد میکنه و باعث پرتاب شدنش میشه. گریفندوری ها نیز پس از دیدن این صحنه برای طرفداری از هری چوبدستیهاشون رو میکشند بیرون و وارد معرکه میشوند .
مبارزه ای بین گروه اسلی و گریفندور در می گریره برای مدت کوتاهی سالن پر از طلسمهای رنگارنگ میشه که به دیوار برخورد میکردند و کمانه میکردند هر کس مشغول مبارزه با یک نفر دیگه بود . ناگهان انفجار نسبتا بزرگی بر روی هوا ایجاد میشه . همه دست از مبارزه بر میدارند . بلیز در حالی که با دستش روی زخم عمیق ایجاد شده روی صورتش رو لمس میکرد به منبع صدا نگاه میکنه و از ترس نفسش در سینه حبس میشه !
پروفسور مک گونگال به همراه اسنیپ و فلیت ویک داشتند به سمت آنها می دویدند . بلیز به اطرافش نگاه میکنه و چشمش به بقیه می افته که سعی داشتند مثل خودش . خودشون رو بی گناه نشون بدند و آنها نیز مانند خود بلیز ناموفق بودند و چهره های گناه کارشون آنها رو لو میداد .
اسنیپ زیر لبش با خوندن اسم بچه های گریفندور از گروهشون امتیاز کم میکرد و همین مایع دلگرمیه بچه های اسلی میشد اما پروفسور مک گونگال در حالی که صورتش از فرط خشم کبود شده بود برای لحظه ای ایستاد و به قیافه خطا کار آنها نگاه کرد سپس به دیوار های هاگوارتز نگاه کرد که اثرات مبارزه روشون کاملا مشهود بود .
همه اعضای گریفندور و اسلایترین با هم آب دهنشون رو قورت دادند و منتظر عذاب الهی باقی موندند.....