كتي بعد از به هوش اومدن مي بينه سيبل زياد هم بد نكاشته..ميره به سمتش و مي گه :
سيبل جان دستت درد نكنه ..مثه اينكه درباره صدات اشتباه فكر ميكردم
سيبل:قابل تو رو نداشت ..اگه خواستي يه آهنگ ديگه ام اجرا كنم..
كتي:آره آره حتما من بايد با دي جي هم هماهنگ كنم!!!!
بعد كتي به سمت بن ميره ..بن كه از آخرين مد مردانه سالن جادوگري كتي بل لباس مدي رو پوشيده بود با خنده به كتي ميگه:
عجب جاي باحاليه ..حسابي مي رقصيم..اونم بعد امتحاناي هاگوارتز....
كتي:راستي بن ..تو گفتي مي خواي توي قسمت دي جي همكاري كني؟؟
بن:آره آره..من بودم..
كتي:پس سريع خودتو به سن برسون...
----------------------------------------------
چند دقيقه بعد كتي روي سن وايستاده و پس از دعوت كردن جمعيت به سكوت گفت:
LADIES AND GENTELMEN
جمعيت:
كتي:شديدا به چند نفر براي همكاري پشت بار -براي بازرسي جلوي درب كلوپ-به گشت در بين كلوپ براي جلوگيري از خشونت احتياج داريم..لطفا آدرس اينجا روبه دوستانتون هم بگين!
همه جادوگرا دو نفر دو نفر شروع كردن به رقصيدن ...سيبل هم داره آخرين ترانه شو رو اجرا مي كنه و هنوز خبري از خواننده بعدي نيست!
كتي با نگراني دنبال خواننده بعدي مي گرده اما كسي رو پيدا نمي كنه!!!
بعد چشمش به مرلين و جيني ميفته كه مشغوله به رقصند..كتي با خوشحالي به سمت مرلين مي ره..
"مرلين جان عجب كار باحالي كردي اومدي اينها فقط تو رو كم داشتند...
مرلين:اگه به خاطر جيني نبود نميومدم ..جيني جان اصرار كردن كه دوست صميميش يه كلوپ زده ..شب اوله بگذار ناراحت نشه
جيني:
به خدا اگه من گفته باشم....
كتي در حاليكه سعي مي كرد خودشو كنترل كنه به مرلين گفت حالا كه اومدي ميشه لطف كني و با اون صداي قشنگت يه دهن آواز بخوني؟؟
جيني:اوااا مگه جواد يساريه؟؟؟؟
********************************
چند دقيقه يعد مرلين مياد رو صحنه و جمعيت شوكه مي شن!!
دامبلدور زير شنل نامرئي:يا ريش مرلين اين كه مرلينه!!!!!
مرلين:ladies and gentlemen!
آبرفورث:باز اين مرلين جو گير شد!!
ليلا:بالاخره يه نفر انگليسي صحبت كرد!!!
She isn't too superstitious
Black cats and woolen dolls
I feel....
و حسابي مجلس گرم ميشه ...كتي كه خيالش راحت شده بود رفت تا يه نوشيدني بخوره از اونطرف جيني مياد دنبالش و با چشم غره مي گه:
چشم نداشتي ببيني دو دقيقه با هاش مي رقصم؟؟؟حالا تا آخر شب از اون بالا پايين نمياد!
كتي:راست مي گي؟؟خدا رو شكر!!!!!!!
ناگهان در باز ميشه و ايگور كاركاروف وارد مي شه..
كاركاروف:كتي بل!!مگه بهت نگفتم بايد حالت نمايشنامه اي بنويسي؟
- داريم هيمينكارو مي كنيم....در ضمن اينجا كه ديگه دياگون نيست!!!اگه به اطرا ف يه نگاهي بياندازيد چشم انداز دهكده هاگزميد را مي بينيد
كاركاروف كه تازه داشت دورو برشو مي ديد گفت:آره آره...و بعد ناگهان چشمش به مرلين ميفته..زير لب مي گه:گيرت آوردم....
دوباره به كتي بل كه حسابي خوشتيپ كرده بود يه نگاهي مياندازه و مي گه:ميشه يه ليوان نوشيدني برام بياري؟؟؟
كتي مي ره كه نوشيدني بياره و زير لب مي گه:مي خواستي اينجا رو ببندي!!!!!
آن روز همايون كه به عالم قفسي نيست..
اي مرغ گرفتار بماني و ببيني...