همه می پرند سر دیاگون ...
سیبل داره از اونجا رد می شه ...
هدیه محکم می خوره بهش.
هدیه:جلوتو ببین .اوا .المار تو اینجا چی کار می کنی ؟
المار:تو هدیه؟تو اینجا چی کار می کنی؟
پاتریشیا : بازم رفته بودی...
المار:اره .ببین یه چیزهایی راجع به سرژ و هدیه و زاخی فهمیدم که بشنوی کف کنی!
پاتی:ا!
هدیه:فعلا بریم ادم پیدا کنیم .
بعد می ره سرراغ یه جادوگر که موهاش یاسی کرده و ردای ارغوانی پوشیده: ببخشید اقا ما تو حمام هافلپاف یه پارتی داریم شما می شه بیاید ؟
جادوگره:حتما ...
هدیه:خب تا اینجاش که کاری نداشت ...
-------------------------
سه ساعت بعد حمام هافل .همه جا پر شده از جادوگران و ساحره هایی در ابعاد و ریخت های عجق وجق×××
سرژ و زاخی و ویلیام در حالی که قیلی ویلی می خورند می یاند تو.
سرژ به یکی از جادوگرها که موهاش قرمزه :به المار.بالاخره دیدیمتون ...
جادوگره بر می گرده ریشش تا نزدیکی زانوش می رسه ...
جادوگره:تا تک تک ریشا تو نکردم خودت رو تو کم کن!
سرژ :
زاخی:
ویلیام:
سرژ و زاخی:
ویلیام:
-------------------------
ادامه بدید .