من یک سایه هستم،سایه هاازطریق خوابهای خبردهنده و نگاه کردن به ستارگان میتونن آینده رو پیشگویی کنند و دیشب من یک خوابی دیدم:
"درسرزمین خودم بودم یعنی در دشت برهوت و تاریکی که همه جای آن شعله های آتش زبانه میکشید...ازدور دست صدای آشنای فریاد انسانها میامد و من خوشحال بودم که در وطنم هستم...در آسمان ستاره جنگ برنگ سرخ میدرخشید و نوارباریکی ازخون در آسمان دیده میشد...اینها همه نشانه جنگ است بعدیکی از سایه ها بطرف من حرکت کرد و شاخه ای از مشعلی سوزان را به من هدیه داد....این نشانه دوریی عده ای درمیان لشگریان هردو طرف است...بعدمن بطرف قصرم رفتم وجلوی قصرم هزاران عقرب رادیدم که مرده بودند...این نشانه نیرو گفتن تاریکی است و بعدصدای غرشی منرا از خواب پراند...وقتی به آسمان نگاه کردم باحیرت دیدم که مریخ در نزدیکی ماه کامل میدرخشد ووقتی کمی پودرتاریکی در نور ماه آتش زدم فهمیدم که معنی خوابم این است:
بزودی جنگی بزرگ شروع میشود ولی برخلاف تصور همگان همه به هم وفادار نمی مانند...هم در گروه سفیدها و هم در جبهه تاریکی جاسوسان و موجودات ترسویی وجوددارند که به هم خیانت میکنند...دراین میان یکی از بهترینهای تاریکی یکی از بهترینهای سفیدهارا میکشد و یکی از بهترینهای سفیدها خیانت بزرگی را مرتکب میشود و به تاریکی ملحق میشود...اگرسفیدها تا طلوع بعدی مریخ بتوانند اورا بطرف خودشان بکشند پیروزند و اگرنه جبهه تاریکی پیروز میشود و همه را قتل عام میکند!!!
(راستی خیلی خوبه که استاد جبهه گیری نکنه!!!)