هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: فن فیکشن پرنس گمنام
پیام زده شده در: ۱۸:۲۴ یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶
#3

آملیا فیتلوورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۵ چهارشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۹:۲۱ شنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۱
از پشت بوم محفل!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 503
آفلاین
پارت۲

- چرا؟
+ برای اینکه اول سبب انداخته شدن من از هاگوارتز شد بعد سبب مرگ بیشتر خانواده ریدل، بعد مرگ جیمز پاتر و لیلی پاتر شد. کم مونده بود سبب مرگ هری پاتر بشه، بعد سیروس بلک،فرد ویزلی،لوپین،تانکس،و افراد بیشتر... اون دوستان منو کشت (گریه میکند) همه ما مدیون هری پاتر هستیم که شرش رو کم کرد.
- تام، تام مرد؟
+ آره؛ اون عوض شده بود. اون یک شیطان زنده بود.
× نه! من میشناسمش! اون مرد خوبی بود! تو دروغ میگی!
- نه مایا! اون پتانسیلشو داشت...
+ بعد نشانک اومد؛ دلفی ریدل، دختر لرد سیاه. سعی کرد اون رو برگردونه و برای این کار از آلبوس پاتر استفاده کرد. ولی نتونست و هرگز چنین اتفاقی نمیفته... باید بدونید اون فرار کرده و میخواد آلبوسو بکشه. نه تنها اون، اسکورپیوس، دوست صمیمی البوسو هم بکشه.
× منم پیششم.
+چی؟
-هیچی، مگه نه مایا؟!(چشم غره ای میرود)
× اره.

بعد از چند ساعت راهنمایی هاگرید، آنها به خانه برگشتند و همه چیز را به مادرشان گفتند. دو روز طول کشید تا او را راضی کردند؛ او میترسید که آنها هم مثل تام شوند. هاگرید همه چیز را برای آنها خریده بود.

اول ترم، آنها در ایستگاه کینگز کراس آماده بودند. هاگرید برای راهنمایی آنجا بود. تنها یک نفر در قطار بود. آنها زود آمده بودند. آن پسر سال پنجمی بود. او پسری مو سفید بود در واگن آخر نشسته بود.
- سلام! من مایک ریدل هستم، سال اولیم. شما؟
* مالفوی، اکسپورپیوس. سال پنجمی. شما فامیل... یعنی...

می شد فهمید کمی نگران است.

× اره فامیل دورش، و خیلی ا....
+ما فک میکردیم گم شده، هاگرید اصل ماجرا رو به ما گفت... و خیلی شوکه شدیم!

دو نفر دیگر، به واگن وارد شدند؛ یک پسر مو قهوه ای و یک دختر زیبا.
*رز،البوس؛ خوش اومدید. چرا دیر اومدید؟ مهمون داریم؛ مایک و مایا ریدل سال اولین.
#با یه ریدل دوستی؟امکان نداره.
*نه رز، اونا خبر نداشتن. از اصل ماجرا به اونا نگفتن اونا فک میکردن گم شده.
×فرق نمیکنه کی باشه. بهش افتخار میکنم. اگه پاتر ... اونو نکشته بود حتماً زمان فهمیدن، بهش ملحق میشدم!
مایا واگن را ترک کرد. مایک ماند و حرف های مایا.

- ببخشید اون... اون علاقه خاصی به تام داشت. نمیتونه قبول کنه ببخشید.

و واگن را ترک کرد. البوس نتوانست درک کند و ساکت ماند. مایک وقت ترک کردن، متوجه تام هوگو، حریف همیشگی اش شد و دور شد. روی یک صندلی خالی کنار یک سال اولی نشست:
-سلام من مایک هستم. مایک ریدل.
●سلام. من سم لانگر هستم، خوش بختم. سال اولی هستی؟
-اره. تو؟
●منم.

بعد از مدتی قطار ایستاد و همه خارج شدند. مایا پیش تام بود؛ نفرت مایک نسبت به او بیشتر شد.
●مایک میشناسیش؟
-اره رقیب همیشگی.

همه در سالن عمومی بودند و مک گونگال حرف میزد. کمی بعد، کلاه گروه بندی وارد شد و بعد با شعر و معرفی خود، یک یک دانش آموزان را صدا کرد:
تام هوگو:اسلیترن
مایا ریدل:اسلیترن
مایک ریدل:گریفیندور
سم لانگر:گریفیندور

ادامه دارد...



پاسخ به: فن فیکشن پرنس گمنام
پیام زده شده در: ۲۳:۱۶ شنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۶
#2

آملیا فیتلوورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۵ چهارشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۹:۲۱ شنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۱
از پشت بوم محفل!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 503
آفلاین
پارت 1

دوره پنجم آلبوس سوروس پاتر

امروز صبح خیلی خسته بود و دیر از خواب بیدار شد. اگر برادرش جیمز او را با صدای جیغ مانندش بیدار نکرده بود هنوز خواب بود. پس فردا تولد ۸ سالگیش بود، خیلی هیجان زده بود. هر سال هدیه های خیلی زیبایی میگرفت؛ مانند گربه اش توپی یا تبلتش یا ماشین کنترل دارش.

او مایک ریدل است؛ پس فردا ۸ سالش میشود. او برادر دوقلوی مایا و برادر بزرگ جیمز است. مایا و جیمز از هر نظر مخالف هم هستند. او هر روز با صدای دعوایشان بیدار میشد ولی امروز با صدای آنها هم بیدار نشد؛ برای همین جیمز بالای سرش مثل دیوانه ها داد زد و مایک را دیوانه کرد. از شانس خوب جیمز، مادر رسید و آنها را به صبحانه برد. آن روز مانند همیشه، مایک مستقیم به خانه مارگارت، دختر زیبا و مو طلایی همسایه اش نگاه میکرد. او تنها کسی نبود که شیفته مارگارت بود. تام هوگو، رقیب همه کاره و همیشگی او هم شیفته مارگارت بود؛ برادرش جیمز هم همینطور.

پدر آنها ۴ سال پیش فوت کرده بود و آنها با مادرشان زندگی میکردند. مایک مستقیم نگاه که میکرد، متوجه سه جغد زیبا شد؛ یکی به طرف محله تام و دوتا به طرف خانه آنها می آمد. بعد از چند دقیقه، دو نامه از پایین در وارد شد. در نامه ها نام های مایک ریدل و مایا ریدل نوشته بود؛ او با عجله نامه خودش را باز کرد. در نامه نوشته بود:
تولد شما را پیشاپیش تبریک میگوییم. برای ثبت نام، موارد ذکر شده در پایین نامه را از "هاگزمید" تهیه نمایید.
لطفا اول ترم، ساعت ۹ در ایستگاه کینگ کراس بین سکوی ۹و۱۰ آماده باشید. قطار سریع‌السیر هاگوارتز. مدیر هاگوارتز مک گونگال.

مایک هیچ چیز را نفهمیده بود ولی با سرعت به پیش مایا رفت و نامه رو داد و بعد از خواندن نامه او هم چیزی ندانست...

فقط یک چیز معلوم بود، باید بی خبر از مادر و جیمز به دیاگون میرفتند. بعدازظهر، آنها به کوچه دیاگون، پاتیل درزدار رفتند. با صدای بلند کلمه دامبلدور را به زبان آوردند و یک مرد بلند قامت و با هیکل جلو آمد.
- بیاین.

و پشت سر او حرکت کردند. به یک خیابان بزرگ و پر جمعیت قدم گذاشتند.
مایا با یک صدای دو رگه پرسید:
- شما که هستید؟
+ یکی از راهنماهای هاگوارتز
- و ما...
+ میدونم مایک و مایا ریدل پسر عموی پدربزرگ ولدمورت.
- کی؟
+ تام ریدل.
- همون گمشده؟
+ اون گم نشده بود. اون عموت پدربزرگت و بابات رو کشت و جنگ بزرگی رو به وجود آورد که در دنیایی جادویی مردم زیادی رو کشت.
- اونم به وارتز اومده بود؟
+هاگوارتز... اره اومده بود و کاش نمیومد...



فن فیکشن پرنس گمنام
پیام زده شده در: ۲۲:۰۸ شنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۶
#1

آملیا فیتلوورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۵ چهارشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۹:۲۱ شنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۱
از پشت بوم محفل!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 503
آفلاین
پرنس گمنام - مقدمه

این فن فیکشن توسط ایشون توی تلگرام پخش شده و به درخواست خود ایشون اینجا گذاشته شده. لطفا نظراتتونو برای بهبود این فن فیکشن بگین.









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.