اطلاعیه اول مرداب هالادورین: رونمایی از جدیدترین امکانات فاز سوم طرح گالیون و وعده‌ی گسترده شدن دنیای جادویی در فاز چهارم را همین حالا مطالعه کنید! ~~~~~~~ اطلاعیه دوم مرداب هالادورین: اگر خواهان تصاحب ابر چوبدستی و قدرت‌هایی که به همراه دارد هستید، از همین حالا برای دریافت چوبدستی اقدام کنید!

انتخابات وزارت سحر و جادو

بیستمین دوره انتخابات وزارت سحر و جادو

برنامه زمان‌بندی بیستمین دوره انتخابات وزارت سحر و جادو

  • ثبت نام از کاندیداهای وزارت سحر و جادو: 14 تا 18 تیر
  • اعلام اسامی نامزدهای نهایی انتخابات: 19 تیر
  • فعالیت ستادهای انتخاباتی و تبلیغاتی: 20 تا 24 تیر
  • رأی‌گیری نهایی: 25 و 26 تیر

آغاز لیگالیون کوییدیچ

انتخاب بهترین‌های بهار 1404 جادوگران

جادوگران و ساحره‌ها ، وقت برخاستن است!

فصل جدیدی از رقابت، شور، هیجان و پرواز در راه است...

پس گوش بسپارید، ای ساحره‌ها و جادوگران! صدای سوت آغاز شنیده می‌شود. زمین کوییدیچ، غرق در مه جادویی، در انتظار قهرمانانی‌ست که آماده‌اند نام خود را در تاریخ افسانه‌ای سایت ثبت کنند.

لیگالیون کوییدیچ سایت جادوگران آغاز می‌شود!

ثبت‌نام برای همه‌ی اعضای سایت باز است!
چه کهنه‌کار باشید، چه جادوآموز سال سومی، چه عضو گروهی خاص، چه تماشاگر پرشور! همه‌جا، جا برای هیجان هست!

مشاهده‌کنندگان این موضوع: 1 کاربر مهمان
پاسخ به: هاگوارتز اکسپرس!
ارسال شده در: شنبه 1 دی 1403 22:10
تاریخ عضویت: 1384/09/08
تولد نقش: 1396/06/22
آخرین ورود: امروز ساعت 15:29
از: هاگوارتز
پست‌ها: 761
مدیر مدرسه هاگوارتز، معجون‌ساز
آفلاین
پایان مسابقه رول‌نویسی فصل پاییز قلعه هاگوارتز




جادوگران و جادوآموزان عزیز! فصلی پر از هیجان و خلاقیت به پایان رسیده و مسابقه‌ی رول‌نویسی فصل پاییز با همه لحظات شگفت‌انگیزش به نقطه‌ی پایان خود رسیده است. این مسابقه که از دل قلعه هاگوارتز و جادوهای بی‌پایانش زاده شد، صحنه‌ای برای درخشش قلم‌های شما بود. خبرنگاران جوان و خلاق ما ثابت کردند که هاگوارتز همیشه محلی برای خلق داستان‌های هیجان‌انگیز و بی‌نظیر خواهد بود.

از دوئل‌های پرشور تا گزارش‌هایی از رازهای پنهان قلعه، هر خبری که از نگاه شما روی کاغذ آمد، زندگی تازه‌ای به فضای هاگوارتز بخشید. شرکت‌کنندگان، با خلاقیت و پشتکار خود، فصل پاییز را به فصلی به یادماندنی تبدیل کردند. هر خبری که نوشته شد، شوق و ذوقی تازه به قلب قلعه تزریق کرد و نشان داد که چطور حتی ساده‌ترین لحظات هاگوارتز می‌توانند به افسانه‌هایی بزرگ تبدیل شوند.

در اینجا از دو شرکت‌کننده برجسته‌ی این دوره که با قلم‌های خود ما را شگفت‌زده کردند، قدردانی می‌کنیم. شما ثابت کردید که هر کلمه می‌تواند جادوی خود را داشته باشد و هر داستانی می‌تواند پلی به دنیای شگفت‌انگیز دیگری باشد. چه خبرهایی که ما را خنداندند و چه گزارش‌هایی که لرزه به تن‌مان انداختند، همه و همه به دست‌های خلاق شما جان گرفتند.

جوایز مسابقه:



تصویر تغییر اندازه داده شده

خلاق‌ترین خبرنگار: مروپ گانت با افتخار، جایزه‌ی خلاق‌ترین خبرنگار به مروپ گانت، دختر عزیز و نواده‌ی سالازار اسلیترین تعلق می‌گیرد که با روایت خیره‌کننده‌اش از ماجرای سایه‌ی پیتر پن توانست مرزهای خلاقیت را جابه‌جا کند. داستان او، تلفیقی از طنز، تخیل و عمق انسانی بود که خواننده را از اولین کلمه تا پایان، درگیر خود نگه می‌داشت. شخصیت‌پردازی بدیع سایه، گفت‌وگوهای هوشمندانه، و صحنه‌سازی‌های جذاب، این داستان را به یکی از ماندگارترین آثار این دوره تبدیل کرده است.
مروپ گانت با تیزهوشی، داستانی خلق کرد که توانست در عین شوخ‌طبعی، مفاهیم عمیقی مانند استقلال و هویت را به شکلی هنری و قابل‌تأمل بیان کند. تصویرسازی او از دفتر مدیریت هاگوارتز و تبدیل سایه به پیوز، آن‌چنان زنده و تأثیرگذار بود که حس می‌کردیم در قلب قلعه ایستاده‌ایم. این داستان نشان داد که چگونه تخیل می‌تواند مرزهای جهان جادو را گسترش دهد و مخاطبان را در دنیایی تازه غرق کند.
مروپ گانت، با این اثر درخشان، ثابت کرد که خلاقیت بی‌پایان او، همان چیزی است که قلعه هاگوارتز را به مکانی زنده و پرهیاهو تبدیل می‌کند. برای این داستان شگفت‌انگیز، جایزه خلاق‌ترین خبرنگار کاملاً برازنده‌ی اوست!(جایزه مالی: 25 گالیون، اما از آنجا که ایشان طرح بانکداری را فعال نکرده‌اند، جایزه مالی نزد پدربزرگ گرامی‌شان باقی می‌ماند تا در زمان مناسب و در خدمت اهداف تاریکی به کار گرفته شود.)









تصویر تغییر اندازه داده شده


فعال‌ترین خبرنگار:سیگنس بلک با افتخار، جایزه‌ی فعال‌ترین خبرنگار به سیگنس بلک تعلق می‌گیرد که با دو گزارش خلاقانه و جذاب، ما را در دنیای هیجان‌انگیز هاگوارتز غرق کرد. گزارش اول، با عنوان شهر لندن یا کویر لوت؟، تصویری از سکوت مرموز لندن را به تصویر کشید و با تحلیل‌هایی خلاقانه، ما را به عمق رازآلودی این شهر برد. گزارش دوم، با عنوان ورود باشکوه جادوگران به دنیای هنرمندان!, درخشش کلاب دوئل هنری هاگوارتز را با قلمی شگفت‌انگیز و نگاه دقیق توصیف کرد و توجهات بسیاری را به این حماسه هنری جلب کرد. سیگنس بلک نشان داد که خلاقیت و تلاش، دست در دست هم می‌توانند گزارش‌هایی بی‌نظیر خلق کنند.(جایزه مالی: 25 گالیون)





اما جادوگران عزیز، این پایان کار نیست! زمستان در راه است و با خودش رقابتی تازه به ارمغان می‌آورد. مسابقه رول‌نویسی فصل زمستان قلعه هاگوارتز به زودی آغاز خواهد شد و این فرصت دوباره‌ای خواهد بود برای شما تا با قلم‌های جادویی خود ما را شگفت‌زده کنید. آماده باشید تا با خلاقیت‌تان درخشان‌ترین لحظات را رقم بزنید!
فیلم The Crown of Shadow (نبرد سالازار vs لوسیفر)


پاسخ به: هاگوارتز اکسپرس!
ارسال شده در: یکشنبه 25 آذر 1403 15:19
تاریخ عضویت: 1397/05/27
تولد نقش: 1398/04/17
آخرین ورود: امروز ساعت 13:34
از: گیل مامان!
پست‌ها: 806
آفلاین
جهت شرکت در مسابقه رول‌‌نویسی فصل پاییز قلعه هاگوارتز.

- نام؟
- سایه!

باد سردی در اتاق وزید. شعله‌های لرزان شمع‌ها، سایه‌ای روی دیوار سنگی به وجود آورده بودند. مروپ نگاه اخم‌آلودی به آن انداخت.
- سایه مامان؟

سایه با تکانی خودش را از دیوار جدا کرد، یک قدم جلو آمد و نور لرزانی روی صورت تاریکش افتاد.
- به نظرتون من شبیه سایه مامانم؟!

یکی از بازوانش را بلند کرد و ژستی مانند قهرمانان پرورش اندام به خود گرفت.

- خبه خبه! می‌خوای بگی مامان نمی‌تونست خوش‌هیکل باشه؟ مامان فقط برای ارتقای سلامت خونواده‌س که بجای هالتر زدن، ماست می‌زنه!
- نه بابا... کی منظورش هیکل بود! می‌خواستم بگم من یه سایه مذکرم.

زن که حالا روی صندلی چوبی‌اش کمی جابه‌جا شده بود، لبخندی ناشی از شناخت بر لب نشاند.
- از اول بگو سایه الستور مامانی دیگه!
- نچ... من خیلی قدیمی‌تر از سایه الستورم. من سایه پیتر پن هستم.

سایه آهی کشید که شمع‌ها را برای لحظه‌ای به سو سو زدن وا داشت.
- ولی کاش نبودم. ذله‌م کرده ذله! همش با نخ و سوزن دنبالمه که منو به خودش بدوزه!

با آنکه بانوی تاریکی بود، هنوز قلب یک مادر را داشت و دلش برای سایه به رحم آمد.
- اشکال نداره مامان جان. بزرگ می‌شی یادت می‌ره!

سایه با دست‌های کشیده و درازش، به دیوار سنگی تکیه داد.
- دِ نمی‌شم دیگه! این یارو خودش بزرگ نمی‌شه اونوقت انتظار داری من که سایه‌شم بزرگ شم؟ پسره پاک دیوونس! بچه‌های مردمو با پیژامه راه‌راه از رختخواب بیرون می‌کشه، کشون کشون با خودش می‌بره. هر چی این بچه‌های فلک‌زده میگن ولمون کن بگیریم بخوابیم فردا مدرسه داریم، می‌گه غلط کردین باید پاشین با من بیاین نِوِرلند!

باد، پرده‌های سنگین اتاق را به حرکت درآورد. مروپ که ناگهان مضطرب شده بود، دستانش را با وحشت دو طرف گونه‌‌هایش قرار داد.
- پسر مامانو نبره!
- اونو با اون قیافه‌ش تا سر کوچه‌م نمی‌بره چه برسه تا نورلند!

زن به شکل تدافعی‌ای دست به سینه شد و شروع به غر غر کرد.
- مگه قیافه گوجه گیلاسی مامان چشه؟! کچل نیست که هست! دماغ داره که نداره! صورتش فتوژنیک نیست که هست؛ تازه ببین چقدر فتوژنیک بود که هشتا فیلم ازش ساختن مامان قربونش بره!
- این ویژگی‌هایی که می‌گین چندان حُسن محسوب نمی‌... حالا مهم نیست! همین که پسره‌تون رو نمی‌بره نورلند باید خوشحال باشین. من که سایه‌شم بعد این همه سال هنوز نفهمیدم این بچه‌هارو می‌بره اونجا چیکار! فقط شنیدم میگن جلسات قرائت مرلین‌نامه برگزار می‌کنن که خوشحالم اون وقتا اصراری نمی‌کنه سایه‌ش باشم چون اینطوری دیگه لازم نیست توی جلسات‌‌ پر ثواب‌شون حضور پیدا کنم!

سایه، به‌آرامی روی صندلی کنار مروپ نشست. برای لحظه‌ای شبیه انسان شده بود اما همچنان لرزان و بی‌ثبات.
- من می‌خوام یه سایه فرهیخته بشم و اعلام استقلال کنم. دیگه نمی‌خوام عین میمون حرکات دیگرانو تقلید کنم. دوست دارم فقط دنبال خودم کنم و یه هویت مستقل داشته باشم.

صدای سایه آهسته‌تر شد، گویی نگران بود هر آن پیتر پن به سراغش بیاید.
- می‌گم... شما که نواده بنیان‌گذار هاگوارتزین، توی قلعه‌تون پناهندگی نمی‌دین؟ قول می‌دم عینک میرتل گریانو شوت نکنم تو کاسه توالت، سر نیک بی‌سر رو به عنوان توپ فوتبال از دروازه‌های کوییدیچ رد نکنم و روی کله کچل راهب چاق هم نقاشی نکشم...


دفتر مدیریت هاگوارتز:

باد از میان پنجره‌های قدیمی دفتر می‌وزید. شمع‌ها روی میز سالازار سوسو می‌زدند و نور کم‌رنگشان، سایه‌ای متحرک را روی دیوار نقش می‌کرد. مرد کهن‌سال، با وقار پشت میز نشسته بود. چشم‌های تیزبینش مثل مار، سایه را دنبال می‌کرد که بی‌قراری‌اش در چرخیدن دور اتاق مشهود بود.

- ... روی سر مشنگ‌زاده‌ها جوهر بپاشم. قلم پر‌هاشونو بدزدم و بدم ماهی مرکب غول‌آسا دریاچه بخوره؛ هر وقتم اعتراض کردن بهشون پس گردنی بزنم.

بنیانگذار هاگوارتز، در حالی که لبخندی شیطنت‌آمیز گوشه لبش داشت، سری به نشانه تأیید تکان داد. صدای خش‌خش ردای بلندش در فضای اتاق، طنین‌انداز شد.
- این‌ها همان ویژگی‌هایی‌ست که به دنبالشان هستیم. رسالت تو روشن است. نامت را پیوز می‌نهیم به معنای آزار! اینگونه همواره به یاد خواهی داشت که چه کسی هستی و چه وظیفه‌ای بر عهده داری.

نوری از نوک چوبدستی سالازار درخشید و دفتر را فرا گرفت. سایه که لحظه‌ای روی دیوار بی‌حرکت مانده بود، ناگهان در میان آن نور شکل گرفت. خطوطش مادی شد و حالا در مقابل بنیان‌گذار، با حالتی نیمه‌شفاف ایستاده بود. پیوز تازه متولد شده، با ناباوری به دست‌های دستکش‌‌پوشش نگاهی انداخت.
- یعنی دیگه می‌تونم خودم باشم؟ مستقل و مادی؟

سالازار با غروری سرد و مارگونه سری تکان داد.
- تا زمانی که رسالتت را فراموش نکنی، آزادی هر کاری انجام دهی.

پسر ریز نقش، با صدای بلندی خندید. آزادانه در هوا چرخ زد و از در دفتر خارج شد.

- قلعه به این رویداد‌های مفرح نیاز دارد. نسل‌های آینده، هرگز او را فراموش نخواهند کرد.

سالازار و مروپ به یکدیگر نگاه کردند و خنده‌‌های شیطانی‌شان، دفتر را فرا گرفت.
پاسخ به: هاگوارتز اکسپرس!
ارسال شده در: شنبه 5 آبان 1403 14:19
تاریخ عضویت: 1403/06/09
تولد نقش: 1403/06/10
آخرین ورود: جمعه 12 بهمن 1403 20:56
پست‌ها: 143
آفلاین
ورود باشکوه جادوگران به دنیای هنرمندان!


مدتی‌ست کلاب دوئل هنری هاگوارتز توسط جادوگرانی که علاقه‌ی شدیدی به هنر دارند، روی بورس افتاده است. شروعِ این حماسه عظیم، توسط سیگنس بلک و هیزل استکینی بود گه البته به انتخاب داوران، دوئل خودشان را در این تاپیک ثبت کردند. باقی جادوگران که تازه متوجه وجود چنین تاپیکی برای دوئل شده بودند، به سرعت دوئل های خودشان را ثبت کرده، عکس و نقاشی از داوران گرفتند و دست به قلم شدند. طولی نکشید که کلاب پر از جادوگران مختلف با سوژه های گوناگون شد. مدیران هاگوارتز از شدت هجومِ افراد برای بازدید از این تاپیک، دست به دهان مانده‌اند. حتی شایعاتی مبنی بر اینکه در طول چند سال اخیر، فقط افراد عدد شماری به کلاب رفت و آمد داشت، بین خبرنگار ها غوغا کرده و این کلاب را به مکانی قابل توجه تبدیل کرده.

شایعاتی هستند مبنی بر اینکه تمامی تاپیک های دیگر برای دوئل، به دلیل کمبود طرفدار تعطیل شده‌اند و مسئولان تمام تمرکز خود را به روی گلاب هنری هاگوارتز گذاشته‌اند. همگی کنجکاوند بدانند، این علاقه و ترند تا چه زمانی ادامه خواهد داشت؟ تا ابد؟ تا چند ماه؟ یا شاید هم تا چند روز؟! بسیاری از خبرنگاران درحال نوشتن پرسش نامه‌ای برای پیدا کردن دلیل علاقه‌ی افراد به این تاپیک هستند، لزا در اخبار و روزنامه های اینده، منتظر ما باشید!

سیگنس بلک، گادفری میدهرست، کجول هات فقط قسمت کوچکی از افرادی هستند که در این تاپیک، با قلم زیبایشان به دوئل پرداختند. گادفری در لیست برندگانِ دوئل در این تاپیک، در صدر جدول قرار می‌گیرد و هنوز دوئل هایی هستند که درحال اجرا می‌باشند. همانند دوئلِ ترزا مک‌کینز و هیزل استکینی یا رزالین دیگوری و فلیسیتی ایستچرچ. امید است که دوئل آنها به خوبی و خوشی به پایان رسد، و شاهد افراد بیشتری در این تاپیک باشیم.

پاسخ به: هاگوارتز اکسپرس!
ارسال شده در: جمعه 4 آبان 1403 09:13
تاریخ عضویت: 1403/06/09
تولد نقش: 1403/06/10
آخرین ورود: جمعه 12 بهمن 1403 20:56
پست‌ها: 143
آفلاین
شهر لندن یا کویر لوت؟


خاموشی شهر لندن را فرا گرفته! سکوت همانند ویروسی واگیردار بین مردم پخش شده و همین امر، شهر لندن را به شکل کویری لوت تغییر داده. نه کسی حرف می‌زند، نه کسی به شغل و ادامه تحصیل اهمیت می‌دهد، و نه حتی غذا می‌خورند! خبرنگاران ما پس از بررسی شهر به این نتیجه رسیده‌اند که تمامی غذاهای این شهر فاسد گشته، و هیچکس حتی لب به غذا نمی‌زند. در این شهر چه می‌گذرد؟!

مکارشناسان حرفه‌ای و کاربلد، از تمام نقاط جهان برای تشخیصِ علتِ وقوع چنین حادثه‌ای به لندن سفر کرده‌اند. برخی از آنها نتیجه‌ای نگرفته‌، و برخی دیگر بر این باورند که جادوگرانِ خبیث، شهر لندن را با طلسمی قوی به خاموشی کشانده‌اند. البته جادوگر ها با سرپرستی سالازار اسلیترین و سیریوس بلک، وزیر شایسته‌ی وزارت خانه سحر و جادو، چنین تهمت خبیثانه‌ای را رد کرده و و گفتند: «ما طی این مدت درگیر جام چهارگانه هاگوارتز و اقلیت های جادویی بودیم، از شهر لندن خبر نداریم!»

در پشت پرده ها چه کسی این شهر را کنترل می‌کند و به خواب کشانده؟ عده‌ای از کارشناسان هنوز در حال تحقیق برای پیدا کردن علت هستند ولی عده‌ای دیگر تسلیم شده و به دنبال وقایع غیرطبیعی دیگر بازگشته‌اند. دوستداران لندن از سرتاسر جهان، برای نجات این شهر دعا کرده و حمایت جدی خودشان را اعلام کرده‌اند.

به امید آزادی لندن، خبرنگار سیگنس بلک.
پاسخ به: هاگوارتز اکسپرس!
ارسال شده در: یکشنبه 29 مهر 1403 22:47
تاریخ عضویت: 1384/09/08
تولد نقش: 1396/06/22
آخرین ورود: امروز ساعت 15:29
از: هاگوارتز
پست‌ها: 761
مدیر مدرسه هاگوارتز، معجون‌ساز
آفلاین
دانش‌آموزان عزیز هاگوارتز، توجه کنید! مسابقه هیجان‌انگیز رول‌نویسی فصل پاییز قلعه هاگوارتز همچنان در جریان است و تا 26 آذر فرصت دارید تا در این رقابت شرکت کنید. اگر تا الان دست به قلم نشده‌اید، حالا بهترین فرصت است که مهارت‌های نویسندگی خودتان را نشان دهید و اخبار و داستان‌های جذاب و هیجان‌انگیز درباره هاگوارتز و رویدادهای جادویی را به ثبت برسانید.

فراموش نکنید که این رقابت تنها یک مسابقه نیست؛ بلکه فرصتی است برای شما که به عنوان بهترین خبرنگار هاگوارتز شناخته شوید و از سد افرادی مثل کالین کریوی عبور کنید. با شرکت در این مسابقه می‌توانید به اسطوره‌های جدیدی در قلعه تبدیل شوید و صدای خود را به گوش همه جادوگران برسانید.

پس قلم‌ها را تیز کنید، رول‌های هیجان‌انگیز خود را بنویسید و اجازه دهید داستان‌های شما در تالارهای هاگوارتز طنین‌انداز شود. هر پست، هر خبر، هر داستان می‌تواند به شما یک قدم نزدیک‌تر به عنوان خبرنگار برتر قلعه کند.


----
نمونه پست:

در پایان رقابت‌های پرهیجان و پرافتخار جام چهارگانه هاگوارتز، که نفس‌ها را در سینه حبس کرده بود و در تمامی تالارهای قلعه طنین‌انداز شده بود، گروه اسلیترین با اقتدار کامل و تسلط بر همه جوانب رقابت، به عنوان قهرمان این دوره انتخاب شد. این پیروزی شکوهمند و البته نه‌چندان غافلگیرانه، برگ زرین دیگری به دفتر افتخارات اسلیترین اضافه کرد. با 121 امتیاز قاطع، مارهای سبز و نقره‌ای توانستند بار دیگر ثابت کنند که شجاعت و زیرکی آن‌ها هیچ‌گاه به اندازه‌ی کافی تحسین نمی‌شود و البته که به زعم سالازار، تحسین چندان هم نیاز ندارند چرا که چنین پیروزی‌هایی باید برای آنها عادی باشد.

اگر بخواهیم به رکوردزنی‌های جالب‌تری اشاره کنیم، نباید از مروپ گانت، یکی از اعضای برجسته و البته پرکار اسلیترین چشم‌پوشی کنیم. مروپ با 34 پست در تاپیک‌های گروه‌های دیگر و 5 پست در تاپیک گروه اسلیترین، عملاً بیشتر کارها را خودش انجام داد و اگر به بازی‌های رقابتی و کاریزمای ذاتی اعضای اسلیترین دقت کنید، واضح است که این تلاش‌ها به خوبی نتیجه داده است.

در سوی دیگر، گروه ریونکلاو با 85 امتیاز، با تلاش‌های بی‌وقفه خود در این رقابت پا به پای اسلیترینی‌ها پیش رفت. البته که هیچ‌کس تیزبینی و دقت بی‌نظیر گابریل دلاکور را فراموش نخواهد کرد که با 30 پست در تاپیک‌های مختلف، نزدیک‌ترین رقیب مروپ بود. اما به نظر می‌رسد که ریونکلاوی‌ها به جای پیروزی در مسابقات، بیشتر در تلاش بودند تا خودشان را از خواندن کتاب‌های زیاد باز دارند و بیشتر به بحث‌های فلسفی و هوشمندانه بپردازند!

در مورد هافلپاف، آن‌ها با 66 امتیاز در جایگاه سوم قرار گرفتند و با قدرت وفاداری و تلاش‌های سخت‌کوشانه خود به میدان آمدند. تام ریدل و مرگ با هم رقابت کردند و البته نقش مهمی در امتیازگیری داشتند، اما به نظر می‌رسد که تلاش‌هایشان برای "همبستگی" و "کار تیمی" در نهایت نتوانست به موفقیت بیشتر منجر شود. شاید دفعه بعدی بهتر است که مرگ به جای روحیه تیمی، به سمت استراتژی‌های فردی بیشتر فکر کند!

و در آخر، گریفیندور با 44 امتیاز به مقام آخر رسید. هرچند شجاعت گریفیندوری‌ها همیشه زبانزد خاص و عام است، اما به نظر می‌رسد که این‌بار بیشتر تمرکزشان بر روی ماجراجویی‌های شخصی و دوئل‌های دوستانه در کنار میز شام بوده تا اینکه واقعاً روی رقابت تمرکز کنند.

با پایان این دوره از جام چهارگانه هاگوارتز، همگان بی‌صبرانه منتظر دور بعدی هستند، چرا که بدون شک رقابت بعدی از این هم چالش‌برانگیزتر و پرهیجان‌تر خواهد بود، و البته که اسلیترینی‌ها، طبق معمول، هیچ شکی در قهرمانی مجدد خود ندارند!

فیلم The Crown of Shadow (نبرد سالازار vs لوسیفر)


پاسخ به: هاگوارتز اکسپرس!
ارسال شده در: دوشنبه 26 شهریور 1403 18:32
تاریخ عضویت: 1384/09/08
تولد نقش: 1396/06/22
آخرین ورود: امروز ساعت 15:29
از: هاگوارتز
پست‌ها: 761
مدیر مدرسه هاگوارتز، معجون‌ساز
آفلاین
شروع مسابقه رول‌نویسی فصل پاییز قلعه هاگوارتز





جادوگران و جادوآموزان عزیز، لحظه‌ای که همه منتظرش بودیم فرا رسیده! پاییز اینجاست و با خودش یکی از جذاب‌ترین مسابقات رول‌نویسی تاریخ هاگوارتز رو آورده! آیا فکر می‌کنید استعداد خبرنگاری دارید؟ پس دست به قلم بشید و به جمع خبرنگاران جوان قلعه هاگوارتز بپیوندید!

موضوع اصلی : تولید و انتشار اخبار مرتبط با هاگوارتز! به‌عنوان خبرنگار قلعه، باید ماجراهای هیجان‌انگیزی رو که توی این قلعه اتفاق می‌افته، گزارش کنید.

اما چه چیزهایی می‌تونید پوشش بدید؟ نمونه کارها:

گزارش رویدادهای جادویی: از دوئل‌های پرهیجان گرفته تا اخبار پشت پرده قهرمان فصلی هاگوارتز.

مصاحبه‌های کوتاه: با اعضای فعال ایفای نقش یا حتی با شخصیت‌های خیالی که خودتون خلق می‌کنید.

خبرهای قلعه: هر اتفاقی که توی تالارهای مختلف، کتابخونه یا حتی میرتل گریان می‌افته، شما اولین نفری باشید که اون رو پوشش می‌ده!

ایده‌های بالا فقط یه راهنما هستن! خلاقیت دست خودتونه، هر خبری که به نظرتون در مورد هاگوارتز مهم و جالب میاد، بنویسید و با ما به اشتراک بذارید! خبرهای متفاوت و جالب همیشه بهترینن!


جوایز مسابقه:



تصویر تغییر اندازه داده شده

خلاق‌ترین خبرنگار: جایزه‌ای که به بهترین پست از نظر خلاقیت تعلق می‌گیره. پس اگه بتونید یک خبر متفاوت و خاص تولید کنید که همه رو شگفت‌زده کنه، این جایزه مال شماست! (جایزه مالی: 25 گالیون)









تصویر تغییر اندازه داده شده


فعال‌ترین خبرنگار: این جایزه به کسی تعلق می‌گیره که بیشترین تعداد خبر رو تا پایان مسابقه ارسال کنه. ولی مواظب باشید! همونطور که گفتم کیفیت فدای کمیت نشه! اگه پست‌ها بی‌کیفیت باشن و حس خبر واقعی رو ندن، امتیازی بابتشون داده نمی‌شه. بنابراین تعداد مهمه، ولی فقط در صورتی که کیفیت رو حفظ کرده باشید! (جایزه مالی: 25 گالیون)















پس زمان رو از دست ندید و تا آخر پاییز (26 آذر) فرصت دارید تا با خلاقیت و پشتکار، بهترین خبرنگار هاگوارتز بشید. منتظریم تا ببینیم کدوم یکی از شما خبرنگار برتر هاگوارتز خواهد شد!
فیلم The Crown of Shadow (نبرد سالازار vs لوسیفر)


پاسخ به: هاگوارتز اکسپرس!!!
ارسال شده در: سه‌شنبه 16 مرداد 1397 22:41
تاریخ عضویت: 1396/05/14
تولد نقش: 1396/05/16
آخرین ورود: جمعه 20 مهر 1403 22:40
از: زیر بزرگترین سایه‌ جهان، سایه ارباب
پست‌ها: 377
آفلاین
جادوآموزان گروه گروه رفته بودن و گوشه و کنار هاگوارتز پناه گرفته بودن. اکثرا به خاطر ارشاد شدن توسط جوخه بازرسی چشم و چالشون کبود بود. هر از گاهیم یه عدد جادوآموزبوق کرم نمکی میومد و فریاد زنان "جوخه! جوخه" میگفت و در میرفت. بعد وقتی جادوآموزا جیغ میزدن و به در و دیوار میخوردن، جادوآموز مذکور هار هور هیرکنان بهشون میخندید.

اما امروز آروم بود. هیچ کس کرم نمک بازی در نمی آورد و هیچ کدوم از بازرسا هم تلاش نمیکردن ملتو به راه راست هدایت کنن.
انگار که آرامش قبل از طوفان ارشادکردن‌ها بود!

بـــوق کر کننده بلندگو

جادوآموزانی که زیر بلندگوها رفته بودن همین طور که مادر و عمه و کلا فک و فامیل مخترع بلندگو رو مورد عنایت قرار میدادن، دو قدم اونورتر رفتن.

اون سمت پشت بلندگوها

- به اطلاع همه میرسونم...

لایتینا که معلوم نبود از کجا پشت بلندگو ها رو پیدا کرده، یه میکروفون دستش گرفته بود و تلاش میکرد باهاش کار کنه.
- اصلا صدا میاد؟

مشکل لایتینا این بود که نمیدونست توی هاگوارتز الان چی میگذره. حتی نمیدونست کجاست! تو یه اتاقک کوچیک بود که بقیه بازرسای جوخه اونو به اونجا هدایت کرده بودن. به هرحال مهم نبود که تو هاگوارتز چی میگذره مهم این بود که چیزی رو که میخواد اطلاع رسانی کنه. اما بازم صداشو بلند‌تر کرد که احتمال رسیدن صداش به همه‌جا بیشتر شه.
- از این به بعد همه...

ولی لایتینا یه مشکل دیگه هم داشت. این که از میکروفون چجوری استفاده میکنن؟
لایتینا به ذهنش رسید که شاید میکروفون شارژی باشه پس سر گردشو کف دستش گذاشت و هی با دستش به میکروفون ضربه زد. و از اون استوانه‌ایش سعی کرد حرف بزنه.
- همه تون موظفید... امممم... چیو موظفید؟

لایتینا مفتکرانه درحالی که به صورت خودکار با کف دستش به سر گرد میکروفون محکم میکوبید، به این فکر کرد که ملت هاگوارتز موظف به چه کارین؟
بعد یهو متوجه شد که همه جادوآموزا یه چیزی تو زندگیشون کم داشتن. درسته که بقیه بازرسا به فکر جادوآموزا و زندگی راحتشون نبودن اما لایتینا مثل بقیه نبود. اون میخواست که همه از نظر فکری و عقلی، فیزیکی، شیمیایی و خلاصه همه چی رشد کنن؛ و راه حل این کار دست لایتینا بود.

سمت قبلی، هاگوارتز

- بوم... موظف... بوم...

ملت هاگوارتز از بلندگوهای هاگوارتز هیچ کلمه‌ی با مفهومی نمیشنیدن. با این حال صدای ممتد بوم بوم رو به وضوح میتونستن به فهمن. به قدری به وضوح که انگار توی سرشون داشتن طبل میزدن.

و این وضعیت وقتی بهتر شد که یه آهنگ متال از بلندگوها پخش شد...و تا خود شب انقدر یه آهنگ تکرار شد که تک تک جادوآموزا اون شب خواب دیدن که دارن روی یه طبل بالا پایین میپرن و با خودشون همون آهنگ رو زمزمه میکنن!
The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر تغییر اندازه داده شدهaven
پاسخ به: هاگوارتز اکسپرس!!!
ارسال شده در: سه‌شنبه 16 مرداد 1397 22:40
تاریخ عضویت: 1388/03/30
تولد نقش: 1388/03/30
آخرین ورود: جمعه 25 خرداد 1403 19:05
از: رو شونه‌های ارباب!
پست‌ها: 5458
آفلاین
حشره که باشی، یک سری مزایایی بدست میاری که شاید در حالت انسانی و حتی گونه‌های جانوری دیگه نمونه‌ش دیده نشه. از جمله‌ی این مزایا کوچیک بودن و قابلیت مخفی شدن تو تقریبا هرجایی که بگین هست. شاید بپرسین خب حالا اینا چه فایده‌ای داره؟ در پاسخ می‌گم، در ادامه ببینین!

لینی که به جای پرواز، از دویدن روی زمین بهره گرفته بود تا کم‌تر جلب توجه کنه، بدو بدو شخصی رو تا اون نقطه از هاگوارتز دنبال کرده بود و حالا پشت گوشِ یکی از مسجمه‌های هاگوارتز پناه گرفته بود تا استراق سمع کنه.

پسر مو قرمز که فهمیدن ویزلی بودنش نیازمند ضریب هوشی بالایی نداشت، با احتیاط نگاهی به سرتاسر راهرو می‌ندازه و بعد از اطمینان از اینکه کسی اون اطراف نیست، به جلو خم می‌شه.
- بیا این سکه رو بگیر. هروقت داغ شد یعنی جلسه داریم. قاعدتا اگه سکه رو بذاری تو جیبت قرار امشبو یادت نمی‌ره! وقتی میای مواظب باش لو نریم.

دختری که مخاطب حرفای ویزلیِ مو قرمز بود، سکه رو می‌گیره و شروع به چرخوندنش می‌کنه.
- چقد این داغ شدن منو یاد علامت شوم مرگخوارا می‌ندازه. مگه اهداف والای ما برخلاف اهداف شوم لرد و دست‌نشانده‌هاش نبود؟ پس چرا از شیوه‌ی مشابه داریم استفاده می‌کنیم؟

ویزلی‌ای که هوگو نام داشت، با تعجب نگاهی به دختری که اسمش دیانا بود می‌ندازه. هوگو که هرگز به اینجاش فکر نکرده بود، تته‌پته‌کنان سعی می‌کنه راهی برای قانع کردن دختر پیدا کنه.
- خب... اممم... چیزه... ما می‌خوایم نشون بدیم که... یعنی بگیم که... آممم... چیز دیگه... آها! هر ابزاری هم قابلیت استفاده‌ی خوب داره هم بد. این ما هستیم که با انتخابمون مشخص می‌کنیم استفاده‌ی مفید کنیم یا مخرب. پس مشکل نگاه ماست، نه خود ابزار. حال کردی؟

هوگو که از حرفای خودش کف کرده بود، برای یک لحظه ایمان میاره که هوششو از مادرش هرمیون گرنجر به ارث برده و بادی به غبغب می‌ندازه. دیانا هم که به نظر راضی شده بود سری به نشونه‌ی رضایت تکون می‌ده و از هوگو جدا می‌شه.

لینی که تمام حرفا رو مو به مو شنیده بود، مسیر تعقیبش رو از هوگو به دیانا تغییر می‌ده و این‌بار دخترک رو دنبال می‌کنه تا محل قرار امشب اونا رو بفهمه!

شب:

لینی چندین بار به خاطر جا نموندن از دیانا مجبور به بال زدن شده بود، و ویزویزهای حاصل از بال‌زدنش هر از گاهی توجه دیانا رو به فضای عاری از هرگونه جنبنده‌ای جلب کرده بود. اما هرجور که بود روونا باهاش یار بود و همچنان لو نرفته بود!

وقت جلسه فرا رسیده بود و حالا اعضای الف.دال داخل اتاقی گرد هم اومده بودن و لینی با چهره‌ای شیطانی به در بسته زل زده بود.
- حالا که رفتم جوخه رو آوردم انداختم به جونتون می‌فهمین!

لینی با خوش‌حالی نشان جوخه‌ی بازرسی رو از جیبش در میاره و می‌چسبونه به خودش و این‌بار بدون هیچ نگرانی‌ای بال می‌گشایه تا پرواز کنه و بره و کل جوخه‌ رو مث کندوی عسل وسط جلسه‌ی الف.دال رها کنه و بندازه به جونشون.

اما هرچی که تا اون موقع روونا یارش بود، دیگه از اون به بعد نبود! یاری روونا ته کشیده بود و لینی تو این دنیای بزرگ جادویی تنها مونده بود!
چرا که از قضا یکی از اعضای الف.دال جا مونده بود و با تاخیر و نفس‌نفس‌زنان خودشو تا اونجا رسونده بود. همین باعث می‌شه لینی که با نشان جوخه‌ش می‌درخشید به سرعت لو بره و بیفته تو چنگال دشمن.

- کجا کجا؟ وایسا با هم بریم... یا شایدم من اینوری برم و تو اونوری... یا شایدم بدتر از اون! من اینوری برم و تو اصلا هیچ‌جا نری.

لینی که پاهاش تو دستای عضو جا مونده‌ی الف.دال گیر کرده بود، هرچی بال می‌زد کاری از پیش نمی‌برد. و اینجاس که باید بگیم خب، به نظر میاد که همیشه هم حشره بودن و کوچیک بودن خوب نیست. شاید تو دفاع از خودت تو موقعیتای این چنینی شکست بخوری و مثل لینی گیر بیفتی!

- دوشومب!

و یا حتی بر اثر کوبیده شدن کفشی بر فرق سرت که نه، بلکه بر کل وجودت، جان به جان‌آفرین تقدیم کنی و تصورات قهرمان مانندت، به شکستی حقیرانه تبدیل بشه!
پاسخ به: هاگوارتز اکسپرس!!!
ارسال شده در: دوشنبه 15 مرداد 1397 23:00
تاریخ عضویت: 1396/01/15
تولد نقش: 1396/01/17
آخرین ورود: سه‌شنبه 12 شهریور 1398 22:24
از: مغز خوشگل من هر کاری بر میاد
پست‌ها: 74
آفلاین
گرنت اسپری رنگ موی مشکی را بار دیگر تکان داد.

- خالی شد که! شغل مسخره نگاه به چه کاری آدمو وا میداره باید موهای سفید خوشگلمو سیاه کنم.
و همینطور که داشت غر میزد یک اسپری دیگر را هم روی سرش خالی کرد.
وقتی کارش با موهایش تمام شد وارد اتاقش شد و در کمدش را باز کرد. کمد پر از رداهای بلند و کلاه دار مشکی بود و در قفسه بالایش پر از عینک های آفتابی.
عینک آفتابی ها و رداها با هم تفاوتی نداشتند ولی تا ابد طول کشید تا گرنت یکی از آن هارا انتخاب کند.
گرنت ردایش را به تن کرد، کلاه ردا را تا پیشانی اش پایین کشید و عینک آفتابی اش را زد و آماده برای رفتن شد.

مکان نامشخص- زمان نامشخص

گرنت آرام آرام به مردی که در کوچه ای خلوت تنها ایستاده بود نزدیک شد و آرام با نوک انگشت به شانه اش زد.

- هوی چته عمو؟
- عمو عمته.
- چی؟

گرنت که خودش هم فهمید چرت و پرت گفته است، گلویش را صاف کرد و دو قدمی عقب رفت. سرش را پایین انداخت و زیرچشمی از زیر عینک نگاهی به مرد کرد. لبخند کجی زد و گفت:
-من میخوام نظرت رو راجب به جوخه بدونم.
- برای چی؟
- نظر سنجیه.
- خیلی خوب.
- فقط اول اسمتو به من بگو.
- ها؟ چی چی شد؟ اسممو میخوای چیکار؟ میخوای اسممو بفهمی بعدش اگه حرف بد زدم بیاین منو ببرین زندون آب یخ بهم بدین؟

گرنت پوکرفیس به مرد نگاه کرد و گفت:
- اصلا اسمتو نده خب چرا عصبی میشی. فقط نظرتو بگو.

مرد دستی به چانه اش کشید. سپس به آسمان خیره شد و دوباره به سمت گرنت برگشت.
- خب راستش، ما که دل خوشی ازش نداریم. یعنی کلا فقط بلدن ملتو بندازن توی گونی ببرن هلفدونی. مخصوصا اون یارو جلفه هست... موهاش سفیده اون... اسمش چی چی بود؟

گرنت خشم خودش را فرو برد و با آرامش نفسی کشید و سعی کرد ابهامات را از بین ببرد:
- اولا که ما... چیزه جوخه اینا کسی رو توی گونی نمیکنن. دوما که اسم اون فرد گرنت پیج مخ قشنگه که طبق توصیفاتتون به نظرم خوشتیپم هست.

مرد نگاهی به گرنت کرد و گفت:
- نه بابا خوشتیپ چیه دراز بی قواره شبیه تیر چراغ برقه. خلاصه جونم برات بگه که اصلا به درد نمیخورن ما که راضی نیستیم ایشالا به زمین گرم بخورن...

- چی چی بخورن؟

گرنت که عصبانی شده بود ناگهان عینکش را در آورد و کلاهش را از سرش برداشت. وقتی مرد گرنت را دید تمام پر های کلاغ های منظقه در جا ریخت.

- خوب کردی در آوردی من داشتم به جات خفه میشدم!

نه نه صبر کنین...

گرنت یه بطری آب برداشت و روی سرش خالی کرد و موهای سفیدش نمایان شد.

- یا امام زاده مرلین!

حالا ریخت.

گرنت لبخندی شرورانه زد. گونی بزرگی را از جیبش در آورد و با یک حرکت مرد را داخل گونی کرد و درش را محکم گره زد. سپس رو به دوربین گفت:
- برای گیر انداختن شما، هیچ نیازی به اسمتون نداریم! یوهاهاهاهاها


ناگهان سرفه اش گرفت.

عوامل پشت صحنه:

- از چی دارین فیلم میگیرین؟ برین برای من آب بیارین ببینم. قطع کن اون دوربینو.

* صـــفـــحـه ســیــاه*

من اول مغز بودم...
بعد دست و پا در آوردم!


کـــارآگاه پیج

تصویر تغییر اندازه داده شده

پاسخ به: هاگوارتز اکسپرس!!!
ارسال شده در: دوشنبه 15 مرداد 1397 15:14
تاریخ عضویت: 1396/11/14
تولد نقش: 1396/11/19
آخرین ورود: چهارشنبه 21 شهریور 1397 21:19
از: خلاف آمد عادت بطلب کام
پست‌ها: 109
آفلاین
-ووشت ووشت ووشت ووشتتتتتتتتتتت... ای بابا اینم که تموم شد!

دانش آموز مذکور که صورتش از فرط تلاش کبود شده بود، بعد از این افکت ساندیس خوری، ساندیسش رو به طرف بلندگویی که بی وقفه آهنگ های حماسی پخش می کرد پرت کرد. ساندیس مچاله شده هم دوید و دوید و بر سر کوهی از ساندیس های آلبالویی و سیب یونجه رسید، اما دو تا خاتون رو ندید.

در اطراف این صحنه، محیط هاگوارتز در خفقان و یرقان و غیره به سر می برد. در این یک هفته ی قاطی پاتی و خردرچمن، ساندیس خوری و شعار دهی و البته سد معبر در هاگوارتز بسیار رواج داشت. این بار هم، سال اولیانِ حجیم و ارشدهای عریض به عنوان سپر دفاعی در روبه روی دو جبهه قرارگرفته بودن و افراد دیگه از پشت اونها به همدیگه فحشای بدبد و رانی هایی که تیکه های هلو تهش گیر کرده بود، پرت می کردن. افراد جوخه بازرسی که خیلی وقت بود حقوق نگرفته بودن، سرگرم درآوردن تیکه هلوها از ته رانی ها شدن، خط دفاعی شون شکست و اصلا یادشون رفت که اومدن ملتو دستگیر کنن.

ارتش پیشتاز دامبلدور راه رو باز دیدن، دست و جیغ و هورا کشیدن و «هو... هو... هوووریسسس» گویان به طرف پلکان مدیریت پیشروی کردن. در این هنگام، بلندگوی سالن شروع به جیغ کشیدن کرد.
-هرکی اثری از سردسته الف دال، فیتیله ی سوخته پیدا کنه یک عمر ساندیس رایگان جایزه میگیره... مرده یا زنده، شعله ور یا خاموش. پیداش کنید، دستگیرش کنید. نوشیدنیامو بردن. بگیرینشون و من... چی شده هاگرید؟!

صدای بم دیگری از بلندگو پخش شد.
-هیچ چی... اون پیزایی که صیفارش دادی بودی، پوشت در بود. ایف ایف رو زدم بی یاره بالا.
-پیتزا سفارش ندادم که من. تو چه جور نگهبانی... .

-هو، هو، هوریس!

-یامرلین!
-مبل شدی؟ بعد چی جوری میخای پیزا بوخوری؟ گوشنمه! بعله، بیاید تو!

در دفتر مدیریت با صدای بلندی باز شد و چندین تابلوی مدیریت رو سرنگون کرد. حجیم ها و تازه وارد ها به درون اتاق هجوم آوردن، تعدادی ازونا با دیدن هاگریدی عظیم و گوشنه پا به فرار گذاشتن ولی افراد شجاعی باقی موندن.
-هاگرید، اسلاگهورن کجا قایم شده؟ صداشو شنیدیم.
-اون گوشنه ش نبود. پیزا رو بدید بمن. با خودتون کیک ندارید شوما؟
-نه. افراد به پیش! به همه ی اثاثیه سیخونک بزنید، لگد بزنید. رحم نکنید. ما این دست نشونده رو پیدا می کنیم... .

پرومپ

-...آخیش!... از وقتی لوردک رو خوردم گوشنه م بود.
-فرمانده رو خورد.
ویرایش شده توسط هرميون گرنجر در 1397/5/15 15:20:48
lost between reality and dreams
Do You Think You Are A Wizard?