نیم ساعت بعد ایگور : وای وای ... من دارم یه چیزی میبینم ! باورم نمیشه ، من دارم توی بند ساحره ها رو میبینم ! خوابم یا بیدارم من ؟ جونه من راستشو بگید !
بلیز که برق شادمانی توی چشماش در نوسانه ، پسر ها رو از نظر میگذرونه و با احتیاط کمی خم میشه تا بند ساحران رو ببینه ؛ بعد از تلاش های بسیار به این نتیجه میرسه که چیزی دیده نمیشه : ابله ! این سوراخ که اندازش یک نانو میلیونیومه ! اون طرف این سوراخ اگه یه باکتری بی ارزش ماگلیم باشه معلوم نمیشه ، تو چطوری بند ساحران رو از توش دیدی ؟
ایگور که مجددا با هیجان بیشتری سرش رو به سوراخ نزدیک میکنه و همانطور که زبانش از طرفی آویزان هست ، کمی به جلو مایل میشه : باب اینا ها دیگه ! من الان دارم پای یکی از این ساحره ها رو میبینم ! به به چقدرم سیفید میفیده
بلیز که هنوز نظرش تغییری کرده ، با بی میلی میگه : نخیر ، اگه تلسکوپم باشه از این سوراخ چیزی رو نمیتونه ببینه ، تو چطوری با این چشم های تحفت میتونی ببینی ؟
پشمالو که تا این لحظه ، ساکت هست و با علاقه خاصی مشغول کندن گوشه ای از دیوار هست و هر از گاهی با زبان مقداری از خاک ها رو به عقب هل میده تا راه دستش باز باشه ؛ با عصبانیت خطاب به بلیز میگه : بوقی ... این مردک همینطوری چشمش مثله تلسکوپه ! در ضمن اگه طرف کورم باشه ، حرفه ساحره که بیاد وسط خود بخود بیناییش تقویت میشه ! بعد تو انتظار داری ایگور ... !
کمی آن طرف تر ماندانگاس و پرسی و سالازار دور از هیاهوی پسر ها برای ورود به بند ساحران ، گوشه ای نزدیک به هم نشستند ، سر ها رو به هم نزدیک کردند و به گرمی مشغول بحث و تبادل نظر هستند . تنها چیزی که خلوت اون ها رو هر چند دقیقه یک بار بهم میزنه ، تکه سنگ های کوچکی هستند که از برخورد ضربه های سهمگین پشمالو به دیوار بند ساحران به سمت اونها شلیک میشن ؛ که البته بلافاصله توسط سالازار در هوا قاپیده شده و به سمت یکی از دیوانه ساز ها نشانه گرفته میشن !
پرسی : میگم بچه ها ، حوصلم سر رفته ، این خل و چلا نصفه این دیوارو خراب کردن ، میگم حوصله دارید بریم پشتش همینطوری یه دوری بزنیم ؟
سالازار : همینطوری یه دوری بزنیم دیگه ؟ تو شده تا حالا همینطوری همچین پیشنهادی بدی آخه ؟ نه باب ! من که حوصله ندارم و همینطور خسته ام و بشدت ضعف بدنی دارم !
پرسی : برو باو ! اگه اینطوریه که من ضعف بدنیم از شماها بیشتره ! تازشم ، من قبل از اینکه بیفتیم زندان و گیره این دیوانه سازای زبون نفهم بیفتیم ، سه هفته کلاس خصوصی آموزشی تغییر شکل فشرده با دامبلدور داشتما !
سالازار : اینو خودمم میدونم ! ولی قبل از اینکه بیفتیم زندان ، این ساحره هایی که اینا دارن خودشونو به خاطرش میکشنو دیدی ؟ من یه هفته با اینا تو یه خونه زندونی بودم ، فکرشو بکن دیگه ! دم به دیقه هات راز و نیاز
ماندانگاس که از دیدن بحث اونها لذت میبره ، دامبلدور گویانه چهره هر دو رو از نظر میگذرونه و زمزمه میکنه : میگم ، حالا که ما اینطوری هستیم و طرفدار پر و پا قرص دامبلدور ، این همه هم که هم دیگه رو دوث ! داریم ؛ میخواید فرار کنیم از اینجا بریم یه کشور دیگه تشکیل خانواده بدیم ؟
پرسی که تحت تاثیر قرار گرفته میپرسه : وای ... جدی میگی ؟ کدوم کشور آخه ؟! و به آرامی سرش رو پایین میندازه و معذب ادامه میده : من و آلبوس کلی سر این حرف زدیم با هم ، اون گفت که کشوری نیست که چنین آزادی ای رو بده به ما ! وای ! خیلی حیف شد !
سالازار با هیجان میپرسه : هوووم ... خوب نگفتی ، کدوم کشور ؟
ماندانگاس : اسپانیا !
سمت دیوار بند ساحره هابالاخره بعد از ساعت ها هارد تلاش ، پسر ها برای کمی استراحت و در کردن خستگی ساعت ها کار شبانه روزانه برای نفوذ به خوابگاه دختران ، گوشه ای از بند جادوگران دور هم نشستند .
ایگور : آخ ! فرو کن دیگه ! دیگه تحمل ندارم ، فرو کن !
مورفین : تحمل داشته باش ایگور ، تو خیلی قوی ای !
ایگور : نه دیگه نمیتونم ، فرو کن !
بلیز : اه اه ! یه هندونه میخواید ببریدا ! خوبه نمیخواید ... !
بعد از پاره کردن هندوانه و خوردن اون به سبک فرا ارزشی و تجدید قوا ، به سختی از جاشون بلند میشن تا به ادامه کار تخریب دیوار بند ساحران بپردازند .
دراکو : ما الان ساعت ها داریم کار میکنیم ، ولی هنوز نتونستیم یه روزنه کوچیک بدرد نخور توی این دیوار مزخرف درست کنیم ؛ امیدوارم انتظار نداشته باشید که ... منظورم اینه که نمیخواید که انقدر دیوارو بکنیم که بتونیم بریم توی بند ساحران ؟؟
ایگور : نبابا ! برای من یه سوراخ کافیه ! همینقدری که بتونم درست و واضح ساحره ها رو ببینم !
بلیز : خوبه پس ! گیلیدی هم به این سوراخا زیاد علاقه داشت
ایگور : فقط از الان بگم ، این سوراخه باز شد ، شبا من اینجا دمه این سوراخه میخوابما ! گفته باشم بوقی بازی در نیارید بعد .
سمت دیگر پرسی و سالازار و ماندانگاس ...
پ.ن : تماما تقدیم به ناظرای گل این انجمن
پ.ن 2 : لطفا برای محتوای پستتون دقت کنید ! دو نفر قبلی و بعدی ها ، چهار خط فایده نداره !