هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بند جادوگران
پیام زده شده در: ۱۵:۰۲ یکشنبه ۴ فروردین ۱۳۸۷
#6

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
پرسی:هو دامبل...خودتی؟جون من خودتی؟ (اشک شوق)
قربان اون ریشات برم...بیا پیش پرسی.
ملت
دامبل:عزیزان من.من نیز دلم برای اون پوست سفید،موهای زیبا،چشمهای بادمی،...(سایر سانسور شد )شما تنگ شده بود.
ماندی:بیاین به یاد قدیما دوباره بازی کلاس خصوصیمونو بکنیم.
ملت:قبوله.


بند از نوع ساحره ای.
بلیز:خوب پس تو اسمت گابریله نه؟شما هم اسمت بلاست؟لرد خیلی ازت برام تعریف کرده
بلا: من رزروم عزیز.
بلیز:سینما همیشه بلیت های اضافی حتا برای صندلیهای رزرو داره.مخصوصا اگز نرم باشن
چک(صدای برخورد محکم دست بلا به صورت بلیز)
بلیز: باید کمی لطیف تر بشی عزیزم.البته نگران نباش.لطیفت میکنم.



شلپ شلپ شلپ(صدای بیرون اومدن پشمالو از آب)
خیرش خیرش خیرش(صدای جمع شدن استخان های ایگور با جارو)

پشمالو تکانی به خود داد:
آخهههه...هم دوش گرفتم هم سشوار زدم.الان دیگه خیلیا برام میمیرن.

ایگور:منم تقریبا تمامی تیکهای بدنمو پیدا کردم بقیر از تیکه اصلی رو

پشمالو:


بند جادوگران

_ چه حالییی
_ آره به من بده.
_به هرکی که نمیدن
_ بابا خوش باشین.به همه بده دیگه پرسی
_ آخه ما فقط همین یک دونه رو داریم...این دور و برا هندونه فروشی پیدا نمیشه وا دامبل
_ بده بزار جیگرمون خنک بشه.خوبه هندونست بابا.

سالی:شما همیشه تو کلاساتون هندونه میخورین؟
دامبل:هنونه خربزه و ...


ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۴ ۱۵:۲۴:۵۳



Re: بند جادوگران
پیام زده شده در: ۱۱:۵۶ یکشنبه ۴ فروردین ۱۳۸۷
#5

دابیold4


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۲ پنجشنبه ۲۰ دی ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۳:۵۶ چهارشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۸۷
از اين دنيا چه ميدوني؟!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 82
آفلاین
بليز ، ايگور و پشمالو با قاشق و چنگال به جون ديوار افتادن ، پرسي ، سالازار و ماندي هم گوشه اي نشستن و اين تلاش بي وقفه رو نظارت ميكنن.

همان زمان بند ساحران

دامبل در حالي كه صورتش به شدت تركيده و خون از همه جاش ريخته بيرون گوشه ديوار نشسته .

در افكار دامبل:اي بابا از پشت اين ديوار چه بوهاي خوبي مياد از صبح تا حالا همينجوري داره شديد تر ميشه ..نه نه نه..امكان نداره اشتباه كنم بعد شونصد سال كلاس خصوصي خوب بوي يه پسر سفيد مفيد رو تشخيص ميدم من كه ديگه نميتونم تحمل كنم هر چي هست پشت اين ديواره

دامبل بلند ميشه يه پيچ و تابي به دستش ميده و شـــــــآرق !! يه مشت حواله ديوار ميكنه.
ساحره ها:
ديوار تركهاي خيلي مخوفي بر ميداره و ....

همان زمان بند جادوگران

پشمالو با عصبانيت چنگالو پرت ميكنه :فايده نداره ما به هيچ جا نميرسيم.
ناگهان تركهاي بسيار مخوفي روي ديوار ظاهر ميشه.

بليز:يا مرلين اينا ديگه چيه؟!
ايگور:

گرومپ!!( افكت رويزش ديوار )

ايگور و بليز و پشمالو زير آوار له ميشن.
دامبلدور :اخ جون اخ جون پرسي اخ جون ، ماندي اخ جون ، سالي اخ جون

پرسي ماندي سالي:

دامبلدور با سرعت به سمت اونا شيرجه ميزنه و اون سه بخت برگشته هم براي حفظ سلامتي نشيمن گاه شروع به دويدن ميكنن.

زير آوار

پشمالو:ببينم اين ديوار بند ساحران بود كه ريخت؟
بليز:آره فكر ميكنم همون بود.
پشمالو :لان تخمين ميزنيد چند تن سنگ روي ما باشه!!
ايگور:احتمالا يه تن!!
پشمالو:ببينم شما اطمينان كامل دارين اونور ساحرست.
ايگور و بليز:بـــــــعــــــــلـــــــــه

چند ثانيه بعد طي يك عمليات فوق ژانگولري ، سه زنداني پاميشن و همه ي سنگهايي كه روشون بوده به هوا بلند ميشه.

سه زنداني:اوه يس!!!

اما از بخت بد بليز تمام سنگ بعد از برخورد با سقف زندان روي سرش سقوط ميكنن ، پشمالو و ايگور كه هم كه ساحره به چشمشون ورده بيخيال بليز شده و يه شيرجه اساسي به سمت ساحره ها ميزنن.

صحنه به حالت اسلو موشن در مياد اب از لب و لوچ هر سه سر پشمالو به پايين ميريزه ، ايگور ديگه در پوست خودش نميگنجه اما ناگهان ساحره ها جا خالي ميدن و پشمالو و ايگور محكم به ديوار مقابل برخورد ميكنن ، ديوار منحدم شده و اين دو به بيرون ترتاب ميشن.

شلپ!!! (افكت افتادن پشمالو در آب) بنگ !!! (افكت سقوط ايگور روي قسمت ساحلي صخره ايه جزيزه)

مغز ايگور از حلقش ميزنه بيرون و در مقابل چشمان متعجب پشمالو توي اب ميفته ، يك سنگ صخره اي تيز هم از وسط شكم ايگور رد شده و قلبش رو به سيخ كشيده ف چشماشم در زاويه هاي خيلي خيلي ناجوري بيرون زده و ...

پشمالو:اخي ، اخرش فداي ساحره شد ...

_به به ...
پشمالو با نگاه متعجبي به عقب برميگرده و با نهنگي دو تني كه قاشق چنگال به دست اماده خوردن اونه مواجه ميشه.
پشمالو:

بند ساحران

بليز چشماشو باز ميكنه و با يه مشت ساحره كه دورش حلقه زدن و به حالت مخوفي نگاهش ميكنن مواجه ميشه.

بليز:

____

سرنوشت ماندي ، پرسي و سالازار چه ميشود؟! ايا از دست دامبل فرار ميكنند؟!

پشمالو چطور ؟! ايا زنده ميماند؟!

بليز چه اينده اي را در پيش رو دارد ؟! براي اگاهي از اين مطالب پست بعدي رو بخوانيد.


ویرایش شده توسط دابی در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۴ ۱۳:۴۱:۲۷

A man is talking to God.

The man: "God, how long is a million years?"
God: "To me, it's about a minute."
The man: "God, how much is a million dollars?"
God: "To me it's a penny."
The man: "God, may I have a penny?"
God: "Wait a minute." .


Re: بند جادوگران
پیام زده شده در: ۱۱:۲۴ یکشنبه ۴ فروردین ۱۳۸۷
#4

روبیوس هاگریدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۸ دوشنبه ۶ اسفند ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۰:۱۹ جمعه ۹ فروردین ۱۳۸۷
از هاگوارتز ، کلبه ی خودم
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 157
آفلاین
ایگور دست از کار کردن می کشه و دو زانو جلوی دیوار می شینه و دستش رو رو به آسمون دراز می کنه و به کاوش گر های دیگه که در حال باز کردن سوراخی به بند ساحره ها بودن می گه : خسته نباشین ما اگه تا صبح هم این جا به کاوشیم نمی تونیم این سوراخ رو گشاد تر کنیم ، پس بیایم دست رو به آسمون دراز کنیم و طلب یک معجزه کنیم .

چند دقیقه بعد تمام ملت جادوگر پشت سر هم ، دو زانو صف می بندن و با هم می گن :
هم اکنون نیاز مند یاری گرمتان هستیم ... بیاید قلک های خودمان را به زندانی های زندان آزکابان هدیه کنیم ...
شتـــــــــــــــــــــــترق... بلیز یک کشیده می خوابونه تو صورت ایگور و میگه : خاک بر سرت ، چی ، چرت و پرت می گی آخه .

بعد راه میفته و میره جلوی ملت جادوگر می شینه و دست هاش رو رو به سقف زندان دراز می کنه و میگه : خدایا ... یک معجزه ... مثل کلنگ یا بیل یا دیلر ...
ناگهان در زندان باز میشه و پشمالو که جلوی در زندان نشسته بود پرت میشه روی زندانی های دیگه
یک دیوانه ساز با دیگی پر از غذا که بخار از توش بلند می شد وارد زندان شد .
پرسی با دیدن دیوانه ساز شروع کرد به اعتراض کردن ،
بلیز ، پشمالو ، ایگور و دیگر زندانی های بند هم شروع کردند با اعتراض
دیوانه ساز دیگ رو روی زمین میزاره و میگه : چــــــــــــــــــــــــی ؟

بلیز :bigkiss:
پرسی :bigkiss:
ایگور :bigkiss:
پشمالو ، نه ، نه با تو حال نمیده !

دیوانه ساز چرخشی کرد و از زندان خارج شد .

وضعیت زندان پس از خروج دیوانه ساز :

پشمالو : آخ جووووون ، اینا همه یک گوشه افتادن و غذا نمی خورن ، همش رو خودم می خورم

پشمالو سر دیگ غذا رو بر میداره و متوجه ی چند چیز نقره ای رنگ بر روی غذا ها میشه . آن چیز های نقره ای رنگ را در دست می گیرد و به این صورت نگاهی به آنها می اندازد
- هــــــــا....؟ (هنوز مغز لود نکرده ) ....اهـــا ، اینا کارد و چنگال هستند .
با شنیدن کلمه ی کارد و چنگال همه ی زندانی ها ابتدا نگاهی به کارد و چنگال ها و سپس نگاهی به اون سوراخ بین بند خودشون و بند ساحره ها و سپس هم نگاهی این جورانه به دور بین کردند ( )


[size=medium][color=CC0000]اگر گروه های هاگوارتز به جز گریفیندور رو نشانه ی موس فرض کنیم و گریفیندور رو شکلک یاهو نتیجه می


Re: بند جادوگران
پیام زده شده در: ۱۶:۲۶ شنبه ۳ فروردین ۱۳۸۷
#3

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
نیم ساعت بعد

ایگور : وای وای ... من دارم یه چیزی میبینم ! باورم نمیشه ، من دارم توی بند ساحره ها رو میبینم ! خوابم یا بیدارم من ؟ جونه من راستشو بگید !

بلیز که برق شادمانی توی چشماش در نوسانه ، پسر ها رو از نظر میگذرونه و با احتیاط کمی خم میشه تا بند ساحران رو ببینه ؛ بعد از تلاش های بسیار به این نتیجه میرسه که چیزی دیده نمیشه : ابله ! این سوراخ که اندازش یک نانو میلیونیومه ! اون طرف این سوراخ اگه یه باکتری بی ارزش ماگلیم باشه معلوم نمیشه ، تو چطوری بند ساحران رو از توش دیدی ؟

ایگور که مجددا با هیجان بیشتری سرش رو به سوراخ نزدیک میکنه و همانطور که زبانش از طرفی آویزان هست ، کمی به جلو مایل میشه : باب اینا ها دیگه ! من الان دارم پای یکی از این ساحره ها رو میبینم ! به به چقدرم سیفید میفیده

بلیز که هنوز نظرش تغییری کرده ، با بی میلی میگه : نخیر ، اگه تلسکوپم باشه از این سوراخ چیزی رو نمیتونه ببینه ، تو چطوری با این چشم های تحفت میتونی ببینی ؟

پشمالو که تا این لحظه ، ساکت هست و با علاقه خاصی مشغول کندن گوشه ای از دیوار هست و هر از گاهی با زبان مقداری از خاک ها رو به عقب هل میده تا راه دستش باز باشه ؛ با عصبانیت خطاب به بلیز میگه : بوقی ... این مردک همینطوری چشمش مثله تلسکوپه ! در ضمن اگه طرف کورم باشه ، حرفه ساحره که بیاد وسط خود بخود بیناییش تقویت میشه ! بعد تو انتظار داری ایگور ... !



کمی آن طرف تر

ماندانگاس و پرسی و سالازار دور از هیاهوی پسر ها برای ورود به بند ساحران ، گوشه ای نزدیک به هم نشستند ، سر ها رو به هم نزدیک کردند و به گرمی مشغول بحث و تبادل نظر هستند . تنها چیزی که خلوت اون ها رو هر چند دقیقه یک بار بهم میزنه ، تکه سنگ های کوچکی هستند که از برخورد ضربه های سهمگین پشمالو به دیوار بند ساحران به سمت اونها شلیک میشن ؛ که البته بلافاصله توسط سالازار در هوا قاپیده شده و به سمت یکی از دیوانه ساز ها نشانه گرفته میشن !

پرسی : میگم بچه ها ، حوصلم سر رفته ، این خل و چلا نصفه این دیوارو خراب کردن ، میگم حوصله دارید بریم پشتش همینطوری یه دوری بزنیم ؟

سالازار : همینطوری یه دوری بزنیم دیگه ؟ تو شده تا حالا همینطوری همچین پیشنهادی بدی آخه ؟ نه باب ! من که حوصله ندارم و همینطور خسته ام و بشدت ضعف بدنی دارم !

پرسی : برو باو ! اگه اینطوریه که من ضعف بدنیم از شماها بیشتره ! تازشم ، من قبل از اینکه بیفتیم زندان و گیره این دیوانه سازای زبون نفهم بیفتیم ، سه هفته کلاس خصوصی آموزشی تغییر شکل فشرده با دامبلدور داشتما !

سالازار : اینو خودمم میدونم ! ولی قبل از اینکه بیفتیم زندان ، این ساحره هایی که اینا دارن خودشونو به خاطرش میکشنو دیدی ؟ من یه هفته با اینا تو یه خونه زندونی بودم ، فکرشو بکن دیگه ! دم به دیقه هات راز و نیاز

ماندانگاس که از دیدن بحث اونها لذت میبره ، دامبلدور گویانه چهره هر دو رو از نظر میگذرونه و زمزمه میکنه : میگم ، حالا که ما اینطوری هستیم و طرفدار پر و پا قرص دامبلدور ، این همه هم که هم دیگه رو دوث ! داریم ؛ میخواید فرار کنیم از اینجا بریم یه کشور دیگه تشکیل خانواده بدیم ؟

پرسی که تحت تاثیر قرار گرفته میپرسه : وای ... جدی میگی ؟ کدوم کشور آخه ؟! و به آرامی سرش رو پایین میندازه و معذب ادامه میده : من و آلبوس کلی سر این حرف زدیم با هم ، اون گفت که کشوری نیست که چنین آزادی ای رو بده به ما ! وای ! خیلی حیف شد !

سالازار با هیجان میپرسه : هوووم ... خوب نگفتی ، کدوم کشور ؟

ماندانگاس : اسپانیا !



سمت دیوار بند ساحره ها

بالاخره بعد از ساعت ها هارد تلاش ، پسر ها برای کمی استراحت و در کردن خستگی ساعت ها کار شبانه روزانه برای نفوذ به خوابگاه دختران ، گوشه ای از بند جادوگران دور هم نشستند .

ایگور : آخ ! فرو کن دیگه ! دیگه تحمل ندارم ، فرو کن !

مورفین : تحمل داشته باش ایگور ، تو خیلی قوی ای !

ایگور : نه دیگه نمیتونم ، فرو کن !

بلیز : اه اه ! یه هندونه میخواید ببریدا ! خوبه نمیخواید ... !

بعد از پاره کردن هندوانه و خوردن اون به سبک فرا ارزشی و تجدید قوا ، به سختی از جاشون بلند میشن تا به ادامه کار تخریب دیوار بند ساحران بپردازند .

دراکو : ما الان ساعت ها داریم کار میکنیم ، ولی هنوز نتونستیم یه روزنه کوچیک بدرد نخور توی این دیوار مزخرف درست کنیم ؛ امیدوارم انتظار نداشته باشید که ... منظورم اینه که نمیخواید که انقدر دیوارو بکنیم که بتونیم بریم توی بند ساحران ؟؟

ایگور : نبابا ! برای من یه سوراخ کافیه ! همینقدری که بتونم درست و واضح ساحره ها رو ببینم !

بلیز : خوبه پس ! گیلیدی هم به این سوراخا زیاد علاقه داشت

ایگور : فقط از الان بگم ، این سوراخه باز شد ، شبا من اینجا دمه این سوراخه میخوابما ! گفته باشم بوقی بازی در نیارید بعد .



سمت دیگر

پرسی و سالازار و ماندانگاس ...



پ.ن : تماما تقدیم به ناظرای گل این انجمن

پ.ن 2 : لطفا برای محتوای پستتون دقت کنید ! دو نفر قبلی و بعدی ها ، چهار خط فایده نداره !


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: بند جادوگران
پیام زده شده در: ۱۹:۰۸ پنجشنبه ۱ فروردین ۱۳۸۷
#2

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
ملت:ساحرها؟؟
پشمالو:آره.ساحرها
پرسی:ایول من زنگ بزنم لرد هم بیاد

کیوف کیوف کیوف(صدای کنده شدن دیوار)

پرسی:بیچاره اون دیواری که با دندونهای تو کنده بشن باب
ایگور:پرسی تو مثل اینکه هنوز برات خوب جا نیفتاد.اون پشت ساحره ها هستن

پرسی:تا آلبوس هست فکر ساحره ها را باید به گور برد.

ایگور:اینو ول کن بابا.بچها حمله به دیوار.

ملت همه باهم ریختن رو سر دیوار.
بلیز:بوی عطرشون میاد.
پرسی:اون بوی عرق ایگوره
بلیز:
پرسی:من میدونم البوس یک روزی میاد منو نجات میده



________پشت دیوار،بند ساحره ها__________
خب عزیزان من.بگید ببینم چند سالتونه.
_ ما فکر میکردیم شما فقط با پسرها... بله... ولی مثل اینکه با دخترها هم...
_ خب ببین عزیزم.منو انداختن اینتو که با اونا کار نداشته باشم .من هم که بدون کلاس خصوصی نمیتونم زندگی کنم و از اونجایی که قراره یکمی زیادی این تو باشیم گفتم که ....

ملت ساحره: :no:
آلبوس:خب نگفتین چندسالتونه...اسمت چی بود؟آها گابریل بود درسته؟

گابر:پیرمرد خرفت رو نگاه کن وا..شیطونه میگه بزنم ریششو...

دامبل: این شیطونه خیلی شیطونه

پتس(سیلی)

دامبل: کتک زدنشم واویلاستتت

_______________زندان مذکر_____________
بلیز:زود باشید بکنید هنوز خیلی مونده.


ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۱ ۱۹:۲۷:۰۰
ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۱ ۱۹:۲۹:۰۷



بند جادوگران
پیام زده شده در: ۱۱:۰۴ چهارشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۶
#1

ریونکلاو

راجر دیویس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۳ سه شنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۱۲:۲۵ یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
ریونکلاو
پیام: 1220
آفلاین
در باز میشه و یهویی 20 نفر به داخل پرتاب می‌شن

پشمالو یهویی بلند میشه و هرکس که زیر و روش بود دوباره پرتاب می‌شن و به هم گره می‌خورن دابل
و به سرعت به سراغ دیوار میره و شروع می‌کنه به کندن

باب: بی‌خیال اینکارا لازم نیست ما تو آزکابانیم کسی از اینجا تا الان فرار نکرده
مورفین: ارباب میاد نجاتمون میده
پرسی به عنوان پیام بازرگانی رد میشه و شکلکی نمیزنه!

پشمالو همچنان به کندن ادامه میده
لوسیوس از جای خودش بلند میشه و به طرف پشمالو میره و یقه‌ی گردن چپش رو می‌گیره و میکشه
- اعصابمو خورد کردی موجود!
ولی پرت میشه اونور

بقیه‌ی مرگ‌خوارا که تو کفن لوسیوس چجوری همراه جمعشون پرت نشده، سعی می‌کنن دست و پای خودشون رو پیدا کنن و جدا شن.

- هوی لوسی! تو چی کار کردی!
- احتمالا به دیوانه‌سازا :bigkiss: داده!
مورفین: میگن اینجا دیوانه‌ساز داره؟
پرسی به عنوان پیام بازرگانی رد می‌شه و میگه: یعنی تو ندیدی کیا ما رو انداختن اینجا؟
مورفین: حواسم به اونور بود
دراکو: اونور یعنی کدوم‌ور؟
- طرف ساحران

پشمالو: خب بیا کمک کن!
ملت همه به طرف پشمالو برمی‌گردن!
پشمالو: پشت دیوار قسمت ساحره‌هاست !


ادامه دارد ...


!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.