هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۲۰:۰۴ جمعه ۲۳ دی ۱۳۸۴

مازامولا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۱ سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۲ جمعه ۱ آبان ۱۳۸۸
از موزمالستان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 120
آفلاین
تصویر کوچک شده

چو لباس سفیدی تنش کرده بود و کمبربند آبی به کمرش بسته بود

مازا عقب عقب میرفت
مازا :هو چو منم مازا
چو با نوک پاش زد نو چشه مازامولا!
فلور چو رو از پشت گرفت: :چو ولش کن مازامولاست
چو فلور و می زنه کنار میزاره دنبال مازامولا



******
مازامولا بالای میز وایساده و دلش و گرفته و این پا اون پا میشه!
چو کنار فلور نشسته
فلور:بابا بیا پایین کاریت نداره که
مازامولا زیر چشمش کاملا کبوده: آره مشخصه
!
مازا:تورو خدا فلور ا یقه اینو بگیر ببر اون طرف:این فکر می کنم نوفهمه تو وزرارت یه کاریش کردن فکر کنم حافظشو از دست داده
فلور بابا بیا پایین شوخی کرد
مازامولا که روی میز تقریبا داشت طناب میزد گفت:فلور خواهش میکنم
فلور به سر تا پای مازامولا نگاه کرد:ببنیم تو چرا هی میپری بالا پایین؟
مازامولا صورتش به سبزی میزد:چون میخوام برم دست شویی!
فلور جبران میکنم!!!خواهش میکنم
فلور لبخند گشادی زد و بی توجه به مازا شروع کرد با چو حرف زدن

چو که حواسش پرت شده بود مازامولا از فرصت استفاده کرد و نوک ناخون پاشو گذاشت پاییین و از میز اومد پایین که دید چو با سرعت جن دنبالش گذاشته!
مازامولا دقیقا با همین قیافه عقب عقب رفت
چو لبخند مهربانه ای زد:بابا مازا منم چو
چو:باهات شوخی کردم
مازا:برو عقب!!!!
چو:مازامولا!!؟شوخی کردم
مازاموا یه لحضه چپ و راست و نگاه کرد گفت :مطمئنی دیگه؟
و چو با نوک انگشتاش کوبوند توی پیشونی موذمال!
چو دستاشو روی هم گذاشت و خم شد: اوس
چو:اینه!

___________________________________________

سدریک مشتاقانه داره فلور و نگاه میکنه
فلور لباس آبی رنگی تنش کرده و درحال حل کردن جدول پیام امروزه!
من روی کاناپه ای بین سدریک و فلور نشستم و دارم پروندهی پاتر و ورق میزنم
سدریک دهنش هم چنان با لبخند گشادی باز ه و به یه نقطه خیره شده و اونم فلوره!
من که سرمو باند پیچی کردم و سرم با تبک عصبی جلو عقب میره
یه چشمم کاملا هیچی نمیبینه در اثر ضربات چو
همون طور که سرم پایینه بالا رو نگاه میکنم
سدریک: ببخشین خانوم فلور جایی مونده من تمیز کنم؟
من نگاه مشکوکانه ای به سدریک میکنم و دو انگشتم رو با دقت توی دهنم میکنم و شروع کردم به

ورق زدن
سدریک تقریا مردمک چشاش شکل قلب شده
فلور نمیدونم چرا امروز خوشگل شده بود!
سدریک 675 بار گلدون روی میزی که فلور روش نشسته رو پاک کرده بود و همین الانی که دارم اینو

مینویسم برای677 بار پاک کرد ولی من نمیدونم چرا به جای گلدون فلور رو نگاه میکنه
سدریک:ببخشین خانوم فلور میخواین من یه بار دیگه ظرفها رو بشورم؟
من چند لحضه یه فلور نگاه میکنم..فلور صورتش قرمزه و موهاشو میزنه پشت گوشش
من دهنم باز مونده یه نگاه به سدریک میکنم یه نگه به فلور
سدریک همچنان مردک چشماش قلبیه
من نمیدونم فلور چرا این قدر تند تند پلک میزنه
و من همچنان دارم با دهان باز این دو تا رو نگاه میکنم!
_________________________________

آوریل کنار در وایساده خانوم مو بلوندی زیر برف استاده و چتر سیاهی دستش داره و پالتوی مشکی تنگی هم تنشه و همه ی موهاشو یه طرف صورتش ریخته
خانومه نگاهی به پشت سر آوریل میندازه و به سرتا پای آوریل نگاه میکنه و با صدایی که دوبلرش صد
در صد زیزیگولوه:ببخشید این جا آداسه؟
آوریل :بله؟
-من میخوام با آداس مذاکره کنم
آوریل چند تا پلک میزنه؟: بابت چی؟:
خانومه:من میتونم در مورد وب مستر ساحره به شما کمک کنم
آوریل ابری بالای سرش میاد: این خانوم ژیگول پیگول چه کمکی میتونه به ما بکنه:" اسمتون؟
خانومه که سعی داره تقریبا آوریل و هل بده تا بیاد تو:آنیتا!
_______________________________________-

خانو مو بلوند منو یاده صفحه ی بک گراند بیقبیق پاتر میندازه(اشاره به پستم تو زز)
آنیتای عزیزم چون دو پسته شده بوداین جوری کردم!


ویرایش شده توسط mazamo0ola در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۲۴ ۰:۴۱:۳۴

آداس این جا وطن من است!


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۸:۵۹ جمعه ۲۳ دی ۱۳۸۴

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۰ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۷ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از کنار مک!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1771
آفلاین
ساحره ها دارن کل خونه رو دنبال سرژ میگردن!


آوریل: ولی من دیدم رفت تو زمین ها!

فلور: نه بابا! آدم نمیاد لباسشو زیر زمین کثیف کنه که! زشته!

ونوس: باب بیخیال بیاین از این سدریکه بپرسیم!

همگی بطرف سدریک میرن که همچنان مودبانه رو صندلی نشسته!

ونوس: سدریک جان!
سدریک: بله خانم ونوس!
ونوس: من دوشیزه ونوسم!
سدریک: آهان
ونوس: شما جادوگرا وقتی میزنن تو کلتون از کجا ها سر در میارین؟؟؟
سدریک: از قلب ساحره ها! یعنی چیزه...از دستشویی!!

آوریل با سرعت نور بطرف دستشویی میدوه!

بییییییق بوووووق بــــــیـــــــب!!!

سدریک: زحمت نکشید...من درو باز میکنم!!!

سدریک عقب عقب و رو به ونوس به طرف در میره و کلشو میکوبه به کنتور برق!!!

سدریک: آخ!

سدریک: ااا....پرنده ها رو...ببین چه پرنورن!!!

فلور: نیگا چیکارش کردی ونوس! الان آوریل میکشدت! همگروهیمونو خل کردی!! بچه بد!!!

فلور میزنه زیر گریه!!!

ونوس : صداتو ببر جادوگرا باشن پشت درکم میاریم
فلور: چکش منو چرا برمیداری!؟ خیلی بوقی

ونوس با عصبانیت درو باز میکنه...

ونوس: آخ!!!

پایی با فن کاراته تو صورت ونوس میخوره!!!

کسی با موهای سیاه و چشمان قهوه ای وارد میشه...
-فکر کردم هریه ...ونوس چیزیت نشد!؟

فلور: این که چوئه..


[b][font=Arial]«I am not worriedHarry,» 
said Dumbledore
his voice a little stronger despite
the freezing water
«I am with you.»[/font]  [/b]


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۲۰:۴۴ پنجشنبه ۲۲ دی ۱۳۸۴

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 789
آفلاین
سرژ : نه زنده ام، قطع نخاع شدم
با شنیدن این حرف که دقیقا به بلندی فریاد سرژ و جیغ آوریل روی هم بود، همه ساحره ها زدن زیر خنده. گراپ از فرصت استفاده کرده و مادام ماکسیم رو میگیره.
ققی : ایول ایول گراپ، جادوگرا، عقب نشینی!!!
ملت جادوگر همراه با مادام ماکسیم و بدون سدریک خارج میشن.
آوریل : ای ترسوها، ای بدبختا، ای هیچی نفهما، فرار کردین؟؟
ققی از پشت در : نه فرار که نه، درواقع یه عقب نشینی تاکتیکی بود!! اااا....سدریک بیا دیگه؟
سدریک سرش رو میخارونه و یه نگاهی به فلور میندازه، بعد یه نگاهی به در نیمه باز که فقط کله ققی داخله آداسه، دوباره یه نگاه به فلور میکنه.
سدریک : ها؟ نمیتونم ققی جون، اصرار نکن، من شخصا به این ساحره ها ارادت پیدا کردم، تو برو.
ققی : چی داداش؟ یادت رفته سد؟ همش یه نقشه بود که مادام رو بگیریمف بیا بریم دیگه.
سدریک : نمیتونم ققی جان اصرار نکن، اصلا امکان نداره،یه حس داخلی بهم میگه من ذاتا زز ام، نمیشه.
ققی : ای خاک بر سره سست عنصر بی ارادت کنن، یه خورده آنتی بزن درست شی.
فلور سریع جیبای سدریک رو میگرده : منظورت همین سرنگ خالیه؟ هیچی نداره، خالیه خالیه!!
ققی : ای بمیری ایشالا که از قبرت یه گل سبز شه!!
و از لای در میره کنار و با بقیه جادوگرا فرار میکنه.....

مازا : ای بابا، مادام رو بردن که!!!
آوریل : اصلا حرکتشون نامردی بود، هیچ دلیلی نداشت که گراپ رو با خودشون بیارن، اینا هر وقت کم میارن این گراپ رو هم میارن داخل ماجرا، یعنی چی؟
فلور : خب من برم با این سدریک برای زز شدنش کار کنم.
مازا : واستا ببینم، سدریک تو اصلا زن داری؟
سدریک : زن....... نه......زن ندارم که......ولی به علت اراده قلبی به ساحره ها اومدم زز شم تا قتی زن گرفتم یه زز کامل باشم.
مازا : خوب پس خوبه، از این بهتر نمیشه....
از پشت در یه صدایی میاد.....
-: یکی به من کمک کنه.....ای نامرد ققی چرا منو گذاشتی؟
آوریل : این خیلی صداش برام آشناس.....عله نیس؟
فلور با کمی فکر : نه صدای پاتر ززتر از این حرفاس.....تازه صدای اون زنگدار تر و اواخواهر تره، پس این کیه؟
آوریل : خوب برو درو باز کن، سدریک جان، شما هم برو رو اون صندلی بشین تا فلور بیاد آموزش رو شروع کنه، برو پسر خوب، همگروهیم هم هستی...میگم هواتو داشته باشه.
سدریک خیلی مودبانه میره روی مبل مذکور میشینه.
فلور درو باز میکنه و شروع میکنه به جیغ زدن.
فلور : جیــــــــغ و با چکشش میزنه تو سر چیزی که دیده.
-: آخ مادر، ضربه مغزی شدم.....ای خدا، لاقل منو بکش راحت شم دیگه اه
آوریل : چی شده فلور؟ چی دیدی؟....و میدوئه میاد دم در.
آوریل : اا......اینکه سرژ...تو اینجا چیکار میکنی خبیث ها؟ اصلا به تو چه ربطی داره؟ ما میترکونیم و مطمئن باش شماها گندش رو در میارین با این کتک کاریهاتون ......بله!!
مازا هم اضافه میشه : پس چی فکر کردی؟ اصلا تنو آداس کتک کاری نبود...ما همه چی رو طبق نقشه جلو میرفتیم ولی شما با این کاراتون همه چیزو به هم ریختین، فقط ساحره میزنین...این چه وضعشه....حسودیتون میشه که ما وبمستر ساحره بذاریم......
فلور : وقتی از ساحره ها وبمستر گذاشتیم اون موقع میفهمی کی قهر میکنه، ما داریم تجدید قوا میکنیم، وقتی اون پاتر رو برداشتیم بهت میگم کی قهر میکنه.
سرژ : بابا الان که وقت انتقاد نیس، من قطع نخا شدم، ضربه مغزی شدم ولی هنوز نمردم، یه فکری برام بکنین.
آوریل اندکی فکر میکنه و با شعف فراوان میگه : من یه فکری دارم
دخترا میان جلوی آوریل تا سرژ صدای آوریل رو نشنوه.....
آوریل : سرژ گوشاتو بگیر، خوب به نظر من، ما اینو ببریم توی خونه و مجبورش کنیم زز شه، از اون ورم اونو جاسوس خودمون میکنیم، نظرتون چیه؟
سرژ : خیلی نظر مزخرفیه!!
آوریل : مگه گوشاتو نگرفتی؟
سرژ : والا این انگشت کوچیکرو کرده بودم توش ولی مثه اینکه براش گشاده، این دفعه انگشت شستم رو امتحان میکنم.
فلور : نه، اینجوری خوب نیس، یعنی چی هی ما یکی رو زز میکنیم و اونا میان از زز بودن درش میارن، باید یه نقشه بافکر تر بکشیم.
سرژ : مگه شما فکر هم دارین؟
آوریل : ای بوقی، مگه انگشت نکرده بودی توی اون سوراخ بوقت، (ای منفی بافهای بدبخت دارم سوراخ گوشش رو میگم) چرا باز حرف زدی؟
سرژ : خوب چیکار کنم آوریل جون، این شستم تا ته نمیره توش بازم صداتون میاد تقصیره من چیه؟ این دفعه این انگشت هست، انگشت خریت....که توش حلقه ازدواج میره.....اه....نزن بابا نزن....خوب به من چه؟
آوریل : یه بار دیگه به اون انگشت بگی انگشت خریت، هر دوشون رو میبرم میندازم جلوی ققی بخوره، آخه شنیدم جدیدا گوشتخوار شده، هیچیم که نمیفهمه، احتمالا فرق بین انگشت تورو با غذاش رو هم نمیفهمه
مازا : من میگم این سدریک رو تربیت کنیم واسه جاسوسی، بهش قرص آنتی 2 ضد ساحریال هم میدیم که هزچی بهش زدن بازم تغییری درش ایجاد نشه، اینم پرتابش میکنیم بره اونجا، شاید بمیره و هم خودش راحت شه هم ما.
سرژ : چی؟ سدریک و جاسوسی؟ وای.....
آوریل و فلور و مازا :
سرژ : بابا خوب چیکار کنم؟ خدا این انگشتامو متناسب با سوراخ گوشم نساخته، تقصیره من که نیس.....
مازا : اول حافظه اش رو پاک کنیم که اگه نمرد همه چیرو لو نده......پاکیوس حافظه پشمالوییوس
سرژ با گیجی : من کجام؟ شما فرشته های مهربون کی هستین؟ کی با من میاد پارک؟
فلور : حالا من با چکش میفرستمش بره اونجا.
فلور چکشش رو در میاره، با قدرت تمام بر سر سرژ میکوبه، سرژ در زمین فرو میره و تونلی به طول 50 کیلومتر میکنه و از سوراخ دستشویی آنجا بیرون میاد. ساحره ها خوشحالند غافل از اینکه 2 چیز را بدانند : 1- سرژ نمرده است، 2- حافظه وی به علت کوچک بودن مغز پاک نشده است.
_______________________________________________

خب یه سری نکات رو لازم دیدم بگم :
اولا که یه سری نکات رو لا به لای پستم گفتم، آداس محل کتک کاری و زدن نیس، اصلا توی آداس این چیزا معنی نداره. توی آداس همه چیز طبقه نقشه پیش میره.
نکته ای که بازم لازمه بگم اینه که تعادل رو رعایت کنین، الان من کاری کردم که شماها به طور علنی بدونین که سدریک جاسوس میشه، البته جاسوس شدنش هم معلوم نیس ولی مهم اینه که ما کاری کردیم شماها به طور واقعی بدونین، یا اینکه دیدین که الان مادام رو دادیم دست شما، این یعنی تعادل،چیزی که باز این ققی توجه نکرد و سریع زد الستور رو آزاد کرد.
ققی جان، ماهم میتونیم از این کارا بکنیم، ولی این کارا زحمت نداره، اینی که یکی رو به دام بندازی و آزادش کنی و بگیریش و هزار تا زور دیگه بزنی زحمت داره، آره کفتر جان


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۳:۴۹ پنجشنبه ۲۲ دی ۱۳۸۴

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
همه اهالی آداس با تعجب:
_ چی؟؟ تو اومدی زز بشی؟؟؟
گوگوری در حالی که دندوناش مث چی بهم می خورد گفت:
_ آ.....آ.....ر.....ه
آوریل به قندیل هایی که از دماغش آویزون بود نگاهی انداخت و یکی زد توی صورت خودش و با ندامت گفت:
_ ای وای........الهی بمیرم.........تو یخ زدی؟؟؟؟
یهو آوریل احساس کرد یه چیزی به پس گردنش خورد، نگاهی انداخت به پشت سرش و چهره ی عصبانی مازا رو دید. آب دهانش را به زحمت قورت داد و به زحمت گفت:
_ چیزه...یعنی پیزه...یعنی چیز میزه.....
مازا با عصبانیت تمام گفت:
_ ای خاک بر اون کله ی بوقیت بکنن!!!!
و نگاهی به سدریک کرد که صورتش کبود شده بود و چشماش اندازه ی نخود پایین جرره ای شده بود.
با یه بشکن بچه ها رو دور خودش جمع کرد و در حالی که دستانش را به هم می مالید، آروم گفت:
_ هی آداسی ها!!! الان بهترین فرصته که از طریق یه جادوگر که به فرمانمونه، وارد مجمعه ی جادوگرا بشیم و....
و لبخندی شیطانی بر لب مازا و دیگر اهالی آداس نقش بست.
مادام با سر پاسخ مثبتی به اشاره ی مازا که به گوگوری اشاره می کرد داد. و رفت تا گوگوری رو گرم کنه.
فلور گفت:
_ خب، چه جوریاست نقشه؟؟؟
ونوس:
_ اینکه واضحه!!!
مازا:
_ ببینید ما......
اما تا اومد حرفی بزنه صدای تقه ای به در اونا رو خودش آورد.
مازا با تعجب:
_ یعنی کی می تونه باشه این موقه ی روز؟؟
ونوس با چشم هایی گرد:
_ یعنی کی می تونه باشه این موقه ی شب؟؟؟
فلور با چشم هایی از حدقه در آمده:
_ یعنی کی می تونه باشه این موقع صبح؟؟
مادا عصبانی داد زد:
_ ببین یه جادوگر دیدن، چه قدر چرمنگ شدن!! برین اون درو باز کنین دیگه!!!!!
فلور سریع رفت در رو باز کرد. صدای دخترانه ای آمد که می گفت:
_ اف بی آی!!!!
همه جا خوردن و گفتن :
_ چی شد؟؟؟
که دختره ی چشم و ابرو مشکی اومد تو در حالی که می زد روی پیشانیش گفت:
_ اوخ....ببخشید!!! خیلی با این بر و بچ پلیس بازی کردیم!!!
مازا جلو اومد و با تعجب پرسید:
_ تو دیگه کی هستی؟؟؟
دختر لبخند شیطنت آمیزی زد و گفت:
_ آنیتا دامبلدور.....اومدم تا به شما کمک کنم تا یه وبمستر ساحره داشته باشیم!!!!
*******************
خب، من با این نمایشنامه ورود خودمو به آداس اعلام کردم تا با همکاری شما ساحره های جیگر، حال این جادوگرا رو بگیریم!!!!!!!
------
من اینو نوشته بودم. حالا فرستادمش. مال یکی از ما رو ادامه بدین


اخطار ناظر : از این به بعد اگر پستی بی ربط به موضوع پست قبلیش باشه( همزمان زدن پست ) اون پست پاک خواهد شد ! توجه کنید اول مطمئن شوید کسی پست نزده بعد نوشته خودتان را پست کنید !


ویرایش شده توسط سوِروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۲۲ ۱۹:۵۲:۳۳

منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۱:۳۳ پنجشنبه ۲۲ دی ۱۳۸۴

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین
باگومباااااااا



واقعا لذت ميبرم از اي ايكيو دست جمعي...اين همه منو ققي به خودمون افسون جريوس زديم خواستيم يه سوژه جالب بندازيم: گفتيم كه مگر اينكه از رو جسد ما رد بشين(ده بار گفتيم كه حد اقل يكي بفهمه)...من به اين نتيجه رسيدم: ميخوام بروم دشت كدوم دشت؟همون دشتي كه زز بازار باشه هاي ولي

مازمول جان..سرژ درسته نه سژر...
____

فلور:افرين پسر خوب بيا بغل دختر خاله (ورژن جديد بيا بغل خاله) بلكه يخ هات اب بشن

فلور و سدريك سخت وارد گفتگوي صميمي ميشن(اه..يخورده بيناموسي بنويسين حوصلمون سر رفت اينقدر آسلاميه)(ميخواستم سانسور كنم ولي خب چون منافع شخصيه خودم در ميونه اينكارو نميكنم. )
الستور فرياد بر مياورد:نه...من طاقت ديدن اين صحنه هاي خشن رو ندارم

مادام در گوشي با مازا:چرا فلور اينجوري ميكنه؟
مازا:تو دهنش قرص ززي قايم كرده ميخواد بخورونه بهش...
مادام:افرين..ما چقدر متفكريم
مازا:اره بابا..تازه كجاشو ديدي...باطنا متفكريم ظاهرمون اينقدر هالو نشون ميده


پشت يكي از شيشه هاي خونه سرژ و ققنوي دارن تورو نگاه ميكنن
سرژ مدهوش فلور و سدريكه:هي پسر...عجب تصويري...خيلي تميزه...من احساس ميكنم هيولاي درون شكمم داره غرش ميكنه(مدل كتاب 6)...چقدر هوا گرمه...
ققي:اره...شيشش فلترنه...
سرژ:احمق...شيشه رو نميگم..تو خونه رو ميگم
ققي:اره ديگه...تازه دوبله فارسيه با زير نويس انگليسيه...گوش بده...

صداي سدريك مياد: من نوكر و چاكر ساحره ها هستم(فكر كنم يك ده تا قرصي تو دهن فلور بود)

سرژ:اين خيلي حالش بده...ققي..ققي
ققي:ها؟صبر كن...تازه داره اكشن ميشه
سرژ:ققي...اين همه بچه ها منتظر علامت ما هستن تا حمله كنن...كي علامت بديم؟
ققي:بزار اين قرص هاي ضد ساحره بخوريم...بيا اينو بخور...
سرژ:من تاحالا از اينا نخوردم
(صداي تشويق مازا و مادام از توي خونه مياد: آفرين.. بروز تو...قرصارو بريز تو...)
ققي:بخور عوارض نداره زياد...اخه يخورده هورمونيه فقط يخوره صورتت مو در مياره كه تو هم(يك نگاه به ريش سرژ ميكنه) كه تو صورت تو هم ماشالا اپيليدي شده...
سرژ ده تا از اون قرصا ميخوره...كل صورتش شبيه كاموا پشمي ميشه

ققي: شييييت(سوت)...بچه هاي پشتي...بچه هاي پشتي

صدا از اون پشت مشتا مياد: بگوزي...نه چيز...بگوشيم بگو...
ققي:تا سه شمردم ميريزيم تو
صدا:اوكي...ولي من دوست داشت مادام..
ققي چند تا قرص پرت ميكنه اون پشتا...:يك...دو...سه...حمله
(موسيقي: اهنگ attack از سيستم او ا دون...تاثير قرص با موسيقي بيشتره)

درو ميشكنن و ميپرن تو...ساحره ها غافلگير شدن...در راه ديديون تا رسيدن به ساحره ها
سرژ:ققي...من احساس پوچي ميكنم...بعد از مرگ «دارون» فقط به اميد جي افمم زنده موندم...الانم نميدونم چي شد يهو ازش متنفر شدم...ديگه اميدي براي زندگي نيست...من بايد بميرم
ققي:يا ريش مرلين...بدادمون برس...باز اين حس پوچيش گل كرد

جادوگرا و ساحره ها(گراپ و مادام ماكسيم بيشنون بسيار جلب توجه ميكنن) در حال كشيدن موي سر هميدگه و خراشيدن صورت همديگه و خروندن قرص هاي مخصوصي به هم هستن
سرژ دوان دوان ميره طبقه بالا و بالاتر تا به پشت بوم ميرسه و تا لبش ميره و در حال افتادن فرياد ميزنه:

_ زندگي يك شوخي لوس طبيعت بود...يك نوع محوكيت به مرگ هست كه به زير پوستم ميخزد و مغزم را سوراخ ميكند....يهههههاههاهههاهه(پرتاب ميشه)....بومب....اخ..مامان...
ققي دوان دوان مياد بالا و با صداي نگران:سرژ خوبي؟
صداي سرژ از اعماق تهش مياد:اه...نمردم...قطع نخاء شدم

___
اينجا رول هست...صداي سرژ تانكيان از مركز مازندارن


ویرایش شده توسط سرژ تانكيان در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۲۲ ۱۲:۴۱:۱۱
ویرایش شده توسط سدریک دیگوری در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۲۲ ۲۲:۲۰:۵۹
ویرایش شده توسط سدریک دیگوری در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۲۲ ۲۲:۲۳:۲۲
ویرایش شده توسط دايي ماندانگاس در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۲۳ ۲:۳۴:۵۱


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۰:۰۷ پنجشنبه ۲۲ دی ۱۳۸۴

سدريك ديگوري


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۴ شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ جمعه ۲۱ مهر ۱۳۸۵
از لبه ي پرتگاه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 523
آفلاین
در حال زدن پست لطفا پست نزنيد خواهشا,جانه مادرتون بچه ي مريض احوال دارم توي اين برف و بارون بي تو سردمه زاخي اي عشق من.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
مازا در آشپزخانه داره تمام تلاشش رو ميكنه تا بتونه بعد از دو ساعت نيمرو درست كنه.
مادام ماكسيم روبروي الستور نشسته و با چشمهاي بستش چهارچشمي مواظب الستوره كه دوباره از ناكجاآباد دستگير شده.
فلور و آوريل دارن با قاشق برفاي پشت آداس رو پارو ميكنن.
ريتا در حال كشف فرق بين ملاقه و مقالس.
ونوس هم در آسمان هفتم خوابش برده.
كه ناگهان......

تق تق تق تق تق تق

مازا از آشپزخونه داد ميزنه:يكي بره اون تلفنو برداره.
فلور با حداكثر سرعت به سمت تلفن ميره و با يه حركت انتحاري گوشي تلفن رو برميداره(نكته ي نگارشي:معمولا ساحره ها تو اينكارا واردن):الو...الو...الو...چرا جواب نميدي؟خيلي بوقي ديگه باهات قهرم.
و گوشيرو ميزاره و شروع ميكنه به گريه.
آوريل صدارو ميشنوه و مياد بغل فلور ميشينه:عزيزم گريه نكن چيزي نشده كه.من خودم تا حالا بيست نفرو قالم گذاشتن.
فلور رو به آوريل ميكنه:راست ميگي؟مرسي به من روحيه دادي,ولي كلا اين تلفنه مشكوك بودا شمارشم رو آيدي كالر نيافتاده.
آوريل حدود يك ربع فكر ميكنه(نه ديگه جدا فكر ميكنه):از اولم ميدونستم اين صداي زنگ تلفن نبود.
فلور با حالت مشكوكي رو به آوريل ميكنه:پس چي بود؟
آوريل:فكر كنم يكي يه جايي با يه چيزي داره ميكوبونه رو يه چيزه ديگه.
فلور:اه,بگو ها منم يه حدسايي زده بودم.
آوريل:اصلا ولش كن بريم برفارو پارو كنيم.
فلور:بريم ولي دقت كردي با قاشق پارو ميكنيم جواب نميده؟
آوريل:موافقم بهتره اين دفعه با ملاقه برفارو پارو كنيم.
فلور:بزن قدش.
آوريل دستشو مياره بالا و اشتباهي به جاي اين كه بزنه قدش ميزنه تو صورت فلور.........

مكان:دمه در آداس
زمان:دو ساعت و نيم بعد
سدريك در حالي كه همه جاش يخ زده داره براي هزارو نهصد و پنجمين بار در رو ميكوبونه.
سدريك:نخير مثل اينكه اينا خيلي دلشون از ماها پره بايد يه فكر ديگه كرد.

چند دقيقه بعد سالن پذيرايي آداس

تمام ساحره ها روي مبل نشستن و دارن يه فيلم رمانتيك_اكشن_ماجرايي_دلهره آور_معناگرا_ورزشي_علمي_تخيلي_مستند تماشا ميكنن كه ناگهان....
تيش تيش دارام بوم بوم(صداي افتادن چيزي از جايي)
يك فرد با موهاي يخ زده از توي شومينه ميافته جلوي پاي ساحره ها.
مازا:وا ببينم مگه كريسمس تموم نشده؟الان چه وقت اومدن پاپانوله.
سدريك يه نگاه كيانوشي به دوربين ميكنه:پاپانويل كيه ديگه؟ من سدريك ديگوري معروف به گوگوري الان پنج ساعته پشت در دارم در ميزنم.
فلور:جدي؟اه بگو اون صداي جير جير از پريشب ميومد چي بود.
مازا:حالا اومدي اينجا چيكار؟
سدريك:يه غلطي كرديم اومديم زز بشيم ولي فعلا بايد منو نجات بديد چون دارم يخ ميزنم.
.......
------------------------------------------------------------------------------------------
خب اينم از اولين پست من تو آداس اگه بد بود به بزرگيه خودتون ببخشيد ديگه.


ویرایش شده توسط سدریک دیگوری در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۲۲ ۱:۱۸:۳۸
ویرایش شده توسط سدریک دیگوری در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۲۲ ۱:۲۱:۵۳
ویرایش شده توسط سدریک دیگوری در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۲۲ ۱۳:۲۶:۳۹

[size=medium][color=0000FF]غم و اندوه را مي ستايم زيرا همواره همراه من بوده Ø


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۲۲:۵۴ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۴

کاراگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۵۸ شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۹:۵۰ شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۴
از خوابگاه پسران راونکلاو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 75
آفلاین
مودی:بابا ماذمول می دونست من داشتم می رفتم دستشویی این چاه اینجا گرفته!!
ریتا:وواقعا از نوشته 926 معلوم بود
مودی:بابا اون واسه مزاح بود!!چرا شما جدی گرفتین؟!!
ماذمول اومد پایین
ماذمول:اینجا چه خبره؟!!
مادام ماکسیم:ای داشت از اینجا در می رفت!!
ماذمول:نه بابا من گفتم بره دستشویی برگرده
همه آداسی ها: مثل اینکه تو هیچی نوفهمی؟!
مودی تو فکر خودش زد زیر خنده:بلاخره خودتون یه روز می فهمین همتون هیچی نوفهمین!!
و بعد بلند زد زیر خنده:
ریتا:الان چرا خندیدی!!
مودی:هیچی یاد یه جک افتادم!!
ماکسیم:من جوک دوست دارم جوک بگو
مودی:آخه نمیشه شما منو بستین...جوکم تصویریه!!
ماذمول سریع مودی رو باز می کنه و مودی هم شروع می کنه به در اوردن حرکات موذون و ساحره ها می خندن
مودی:حالا یه جوک هست یه یارو می ره پشت در میزنه!!
ببخشید میشه تصویری اجرا کنم!!...فقط یه کم طول می کشه!!
ساحره ها ه رفته بودن تو جو و داشتند می خندیدن گفتن:زود باش اجرا کن
مودی در اداس رو باز کرد رفت بیرون!!و با خودش گفت:چند بار بگم این ساحره ها هیچی نوفهمن

1 ساعت بعد!!!
ریتا:چرا این مودی نیومد!!
ماکسیم که خوابش برده بود از خواب بیدار شد...
ماذمول:مثل اینکه شما دو تا هیچی نوفهمین در رفت باز که
و در آخر 3 ساحره به این نتیجه رسیدند که هیچ کدومشون هیچی نوفهمن


از اون بالا کفتر میایَ یَک دانَه ققنوس میایَتصویر کوچک شده


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۲۲:۲۹ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۴

ریتا اسکیتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۰۳ جمعه ۶ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۱۴ سه شنبه ۷ دی ۱۳۸۹
از هر جايي كه به فكرتون مي رسه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 63
آفلاین
همينطور كه مودي آروم آروم از در آداس بيرون ميومد و تو اين فكر بود كه اين ساحره هيچي نمي فهمن احساس كرد چيزي روي سرش راه ميره دستش رو بالا برد موهاش رو تكون داد و چيزي سفت به دستش خورد ...
همين طور كه چشماش گرد شده بود و چشمه آبيش هم ديگه نمي چرخيد ... اون چيزه آبيه خوشگل رو از رو سرش برداشت نگاهش كرد و : - واييييييييييييييييييييييي ايييييييييييييييييييييييييييييي خداااااااا سووسسسسسسسسسسسسسسك
_____________________________
مادام از خواب پريد
چشمش به صندلي خاليه مودي افتاد و صداي داد و فرياد و كمك رو كه حالا ديگه تبديل به صداي يه نفر بود كه به زور مي خواد حرف بزنه از پشته در شنيد ...
اينقد با عجله از جايش بلند شد كه صندلي از پشت برگشت و شترق صدا داد ....
مادام به در رسيد و داشت از در بيرون ميرفت محكم به ديوار كنار در خورد .. مازامولا چنان با سرعت از بغلش رد شده بود كه مادام به ديوار چسبيد ....

1 دقيقه از داد و بيداد مودي نگذشته بود كه همه به طرف در حمله كردن ...
ريتا همينطوري كه دستاي مودي رو بسته بود و چپ چپ ( ) نگاهش مي كرد اين جملات رو زير لب تكرار مي كرد :
تو مي خواستي بگي اين سوسك آبيه زشت بيريخت اينجا چي كار مي كنه ... تو مي خواستي بگي يه دمپايي اينجا بذارين .... تو مي خواستي بگي آداس پره سوسكه ... تو مي خواستي بگي ...
- بابا من كي مي خواستم بگم ! نگفته م كه
- نگفتي ! ولي مي خواستي بگي اگه من شبيه ريتاي به اين جذابي نميشدم تو مي گفتي تو مي خواس .....
ريتاااااااااااااااااااااااااااااا.....
اين صداي مادام بود كه مي خواست ريتا رو ساكت كنه ...
ريتا ساكت ايستاد عينكش رو صاف كردو همينطور كه موهاش رو مرتب ميكرد به داخل رفت و صدا كيفش ميومد كه درش با صداي تق بلندي باز شد كاملا معلوم بود كه به دنبال قلم پرش مي گرده ....
مازامولا از پشت مادام بيرون اومد :
كه مي خواستي بري دستشويي ... كه اگه مي خواستي فرار كني تا حالا كه مادام خواب بود فرار مي كردي ... كه ... جريمه هاتو نوشتي يا نه ؟
مادام ماكسيم مودي رو با طناب بست و با چوپ دستي به داخل هدايتش كرد صندليه واژگون شده هنوز رو زمين بود مادام از روش به آرامي پريد و همينطور مودي رو به دنبال خودش مي كشيد ...
شترق ..
مودي محكم به صندلي خورد ...
ريتا سرش رو از كاغذش بلند مي كنه و مي گه : اينم خوبه و دوباره مشغول نوشتن ميشه .
مازا به طرف جريمه ها ميره و بعد از اينكه جريمه 926 رو خوند به مودي چپ چپ نگاهي كرد و گفت : حالا 1926 بار مي نويسي :
مورد 926 جريمه ي قبل يه دروغ بزرگ بود .
و بعد 926 بارمي نويسي : من ديگه دروغ نمي گم ...


ویرایش شده توسط ريتا اسكيتر در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۲۱ ۲۳:۱۹:۳۱
ویرایش شده توسط ريتا اسكيتر در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۲۱ ۲۳:۳۹:۰۴

ريتا اسكيتر خبر نگار سابق و ويژه ي نشريه ي وزين پيام امروز در همه جا نزديك شماست
------------------------------------------


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۲۱:۳۹ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۴

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 789
آفلاین
مودی از در خارج شد و با خودش فکر کرد : این ساحره ها هیچی نوفهمن.
صدایی اونو میخکوب کرد : اون چه چیزه مزخرفی بود که توی ذهن بی ارزشت گفتی؟؟
الستور : نه....نهه.....نه نهااااا*
-: پس چی فکر کردی؟ فکر کردی میتونی به همین راحتی از آداس فرار کنی؟ هههه چه فکر بچگانه ای، واقعا شما جادوگرا اندازه یه بچه 5 ساله هم نمیفهمین.
الستور : تو...تو کییییی؟
-: ای خاک بر سرت کنن که نفهمیدی، واقعا هیچی نوفهمی، من اوریل ام.
الستور : مـــــــــــا؟ منکه تورو زده بودم؟ بچه ها این همه زدنت، چه جوری انقده سالمی؟
آوریل از تاریکی میاد بیرون و الستور میبینه که صورتش زخمیه.
آوریل : همچین سالمه سالم هم نیستم، میبینی که، زدین صورتم رو داغون کردین، منم فردا کنسرت دارم، انس اوردم که اینجا شخصی به اسم فلور هست که میتونه صورتم رو درست کنه.
الستور : پس تن و بدنت چی؟ ما که انقدر زدیمت فکر کنم کبود شده باشی حداقل....
آوریل : دقیقا اشتباه فکر کردی، چون بنده یه زره آهنی تنم بود، شماها انقده از اون آنتی ساحریا بودن....چی بودن...از اونا خرده بودین نفهمیدین.
الستور : پس بگو....دیدم وقتی با پاک زدم تو شیکمت چقد پام درد گرفت، بگو پس برای این بود.....من فکر میکردم که دنده هات انقده محکمن.
آوریل : اتفاقا همینو میخواستم بهت بگم، حالا که رفتی با اونا همپیمانه شدی که کارت اشتباه بود هیچی، منو کتک زدی که غلط کردی بازم هیچی، دیگه چقد محکم میزدی؟ اون ضربه پات که به آهن خورد رو من قشنگ حس کردم، یعنی تنها ضربه ای که حس کردم همون بود، که خیلی هم دردم اومد، لاقل به چیزه اینکه همگروهیم آرومتر میزدی.....
الستور : خب چیکار کنم دیگه......حالا خیلی محکم زدم؟
آوریل عصبانی میشه : آخه حناق گرفته، اگه توی فوتبال اون ضربه رو میزدی داور تا آخر عمر تورو از بازیها محروم میکرد، میگی خیلی محکم زدم؟
الستور میره عقب : خیلی خب خیلی خب، چرا انقده عصبی میشی؟
آوریل : خب برگردیم به این قضیه که تو میخوای فرار کنی و زز هم نمیشی، شما غلط میکنی یا زز میشی یا همین الان میمیری.
الستور : ای خدا، مارو گیره چه قومی انداختی؟؟
آوریل دست الستور رو از پشت میگیره تا بپرتش به سمت جریمه گاه!! که یهو صدایی میاد.
آوریل و الستور با هم برمیگردن و میبینن که.......ققی و سدریک و سرژ دم در آداس واستادن.
ققی و سد و سرژ : یوهاهاهاها

* این کلمات آوایی، در واقع صداهایی هستن که بنده وقتی خیلی کف میکنم استفاده میکنم : neh nehi? neh nehane? neh nehaaa که تعجب منو نشون میده
_______________________________________________

خب اینو لازم دیدم که به همه جادوگرا و ساحره ها بگم : ببینید، الان ما دو گروه ضد همیم، ما میخوایم جادوگرا زز بشن و جادوگرا سیستم ضد زز زدن و میخوان ماها رو بزنن، مهم اینه که هی آداسیا نیان یکی رو تو یه پست اسیر کنن تا زز شه و پست بعدی ضد ززا بیان اونو آزاد کنن و سریع یه ساحره رو گیر بیارن و یزننش.
اینجوری خیلی بی مزه میشه، دقیقا مثل پست من و ققی توی گر بمیرد ساحری.......من پست اولم بود و خواستم الستور بیاد توی جمع ززها تا دوباره چند پست بعد خودم یا یکی دیگه نجاتش بده ولی 5 دقیقه بعد از اینکه من اون پست رو زدم ققی یه پست زد که مثلا الستور خواب بوده، و خیلی سریع الستور میاد پارک و منو میزنه و منو میبرن قرارگاهشون و اونجا هم همه منو میزنن و منو میندازن دم آداس.
این که نشد رول نویسی، هی ما بیایم از اداسی دفاع کنیم و جادوگرا رو زز کنیم و اونا بیان جادوگرا رو نجات بدن و مارو بزنن.
به نظر من باید کاری بکنیم مثه همینی که من کردم، خیلی مسخره بود که الستور به این زودی بره، من جلوش رو گرفتم ولی الان خودم رو گذاشتم تو چنگ اون 3تا، سعی کنین تعادل رو رعایت کنین.


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۲۰:۰۹ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۴

کاراگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۵۸ شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۹:۵۰ شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۴
از خوابگاه پسران راونکلاو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 75
آفلاین
الستور در حال جریمه نوشتن بود که فکر خیلی خیلی خفنی به ذهنش رسید!!
ساعت 2 نصف شب بود و مادام ماکسیم بالای سر الستور ایستاده بود الستور هر لحظه منتظر عبور ماذمول بود تا نقشه اش رو عملی کنه و در همین حین به جرمیه نوشتن مشغول بود
920- من زز هستم!!
چشم های مادام ماکسیم گرم شده بود و داشت خوابش می برد
الستور به نوشتن ادامه داد:
921-من زز هستم
مادام ماکسیم هر چند لحظه یک بار پلکش را باز می کرد
922-من زز هستم
ساعت 3 صبح
923-من زز هستم
مادام ماکسم کاملا داشت خوابش می برد هر 4 دقیقه یه بار یه پلک می زد
924-من زز هستم
مادام ماکسیم ماکلا خوابش برده بود!!
925-من زز هستم
ناگهان ماذمول از خواب بیدار شد و اومد پایین:
ماذمول:مودی جون جرمیه هات رو ببینم!!
مودی جرمیه هاش رو نشون می ده!!
ماذمول:چه پسر خوبی!!ادامه بده
مودی:روم به دیوار من دستشویی دارم میشه برم دستشویی!!
ماذمول:چاه دستشویی گرفته!!نمیشه
مودی:خوب سر کوچه دستشویی عمومی هست می رم زود بر می گردم
ماذمول:که مثل دفه های قبل در بری!!کور خوندی
مودی:چه جوری دلت میاد این ماکسیم 4 ساعته خوابیده من در نرفتم...یعنی تو به من اعتماد نداری؟!
ماذمول:یه کم فکر کرد...خوب باشه اما زود برگردی اول جرمیه هات رو کامل بکن بعد برو دستشویی
مودی:چشم
و ماذمول به اتاقش رفت تا دوباره بخوابه!!
مودی مورد 926 را نوشت:
926-تمام 925 مورد قبلی رو خالی بستم

الستور در اداس رو باز کرد و خارج شد و تو را با خودش فکر کرد که:
-این ساحره ها هیچی نوفهمن


از اون بالا کفتر میایَ یَک دانَه ققنوس میایَتصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.