ریونکلاو و
هافلپاف***شب قبل از مسابقه، خوابگاه پسران ریونکلاو***
پسران تالار ریونکلاو منهای کاپیتان تیم کوییدیچشون، دور هم جمع شده بودن و داشتن تفکرات اساسی در مورد تالارشون انجام میدادن!
راجر : ببینین، دخترای تالارمون خیلی زیاد شدن! ما تو تالارمون به ازای هر پسر پنج تا دختر داریم! البته این در نوع خودش خیلی خوبه...اهم اهم....ینی حق انتخابمون خیلی زیاده.....ولی خیلی بدبختی داره! اینا الان فک کردن چقد خفنن! دائم به ما زور میگن! خوابگاهشون از ما بزرگتره! امکاناتشون برای استفاده از استخر از ما بیشتره! ما حتی تو تیم کوییدیچمون فقط یه دونه پسر داریم! این فاجعه س!
فیلی : ها خب که چی؟! چیکار کنیم؟
راجر : من نمیدونم! بزنیم لهشون کنیم! تهدید کنیم! بیرونشون کنیم! بکشیمشون!

برودریک : ها اون کشتنو من پایه م!
و از زیر پالتوش یه شاتگان در میاره!

ادی در حالیکه نگران آوریله : امم....خب چرا انقد خشانت؟! تهدیدشون میکنیم حله دیه....اینا ترسوئن....زود جا میزنن!
فیلی که کلا در نقش علامت سوال قضیه س

: با چی تهدیدشون کنیم؟
ادی : هووم...خب یه نامه واسشون میفرستیم که توش اخطار میدیم اگه فردا تو مسابقه کوییدیچ شرکت کنن، همشونو میکشیم!
راجر : خب بی مغز اینجوری که تیممون میبازه آخرم نمیشیم!
ادی : راجر بیخیل بابا، ما امتیازمون به توان ده هم برسه بازم آخریم!

راجر : خب باوشه...پس بیا نامه رو بنویس....میذاریمش....اها! توی این موش اسباب بازیه! بعد کوکش میکنیم میفرستیمش اونور، اول یه خرده م از هیبت موشه میترسن، بعدم از کاغذ توش!
راجر یه موش اسباب بازی از تو وسایلش در میاره و نامه رو لوله میکنه و از اولین سوراخی که پیدا میکنه میفرستتش تو! (نه خداییش جمله رو حال کردی؟) بعدم موشه رو کوک میکنه و میفرستش سمت خوابگاه دختران!
***خوابگاه دختران***
دخترای جیگمل تالار ریونکلاو که کلا من بخورم این پنج از پنجیشونو!، دور هم نشستن و دارن با عشق بالش بازی میکنن! که یهو یه موش از زیر در وارد خوابگاهشون میشه!
دخترا : جیـــــــــــــــغ!
فلور : بکشش! بکشش! من از موش متنفرم! وای وای بکشش!!
موشه میاد وسط و یه دور میچرخه و یه نامه از خودش دفع میکنه!

دوباره یه دور میچرخه و از همون راهی که اومده بود برمیگرده!
الکسا که تو کل دخترا از همه فضولتر بود شیرجه میزنه و نامه رو از رو زمین برمیداره!
الکسا : اخطار میکنیم! اگر فردا در مسابقه کوییدیچ شرکت کنید، قتل عام میشوید! امضا : اصغر قاتل!

بچه های کوییدیچ : جیـــــــــــغ!
آوریل : ینی عمرا اگه من شرکت کنم! من هنوز جوونم! کلی آرزو دارم! امکان نداره فردا بیام!
چو : اگه فک کردی منم میام سخت در اشتباهی! اصن به من چه ربطی داره ریون چندم شه؟! عشق من گریفه!
و همینجوری چهار تا دیالوگ تکراریه دیگه!
***صبح روز بعد، تالار ریونکلاو***
کورن که کلی پسرمحجوبیه و خیلی از نگاه به نامحرم خودداری میکنه و همیشه پایه جلوگیری از هرگونه اتفاقات بیناموسیه، سرشو انداخته پایین و پشت در خوابگاه دخترا وایستاده و نازشونو میکشه!!
کورن : دخترا؟! بیاین بیرون دیه صبح شده! مسابقه داریما!.....تق تق تق...دخترا؟...هووو چانگ چرا بیرون نمیاین؟! ااه گندتون بزنن! شترق!
کورن عصبانی با پا میره وسط در خوابگاه و اون دو خط تعریفی که ازش کردیم رو یه سره به باد میده!! و با یه نیگاه سرسری به خوابگاه میبینه که اونجا پرنده م پر نمیزنه و فقط یه نامه اون وسط افتاده! کورن که تو فضولی دست الکسام از پشت بسته بوده (

) نامه رو ورمیداره و میخونه :
«کورن ما واسه تعطیلات تابستونیمون رفتیم هاوائی، سعی کن واسه مسابقه امروز شیش نفر دیه گیر بیاری! امضا : چو چانگ و سایر دخترا»
کورن : ......!! .....!! .... و .....!!! همچنین ....!!!!! بی ......!!
راجر که مامور مبارزه با هرگونه کلمات ناموسی و بیناموسی و ایناس در نقش ستاد امر به معروف و نهی از منکر وارد قضیه میشه!

راجر : هوووو چته؟ این چرت و پرتا چیه میگی؟!!
کورن نامه رو پرت میکنه تو صورت راجر و هی با مشتش میکوبه تو سر خودش!
راجر : ایـــــــول!

....اهم اهم! نه خب اینکه خیلی بد شد! حالا چیکار میکنی؟!
کورن : هیچی دیه میرم استعفا میدم! خیلی بهتر از اینه که با یه نتیجه مفتضحانه ببازیم!
راجر : نــه....تو نمیتونی استعفا بدی....
کورن : چرا؟! مگه من چیم از اون آوریل بوقی کمتره؟! چجوری اون زرت و زرت میتونه استعفا بده من نمیتونم؟!
راجر : هووم خب چرا استعفا بدی؟ این همه پسر داریم تو تالار! شیش تاشونو بگیر واسه مسابقه!
کورن : شماها بین بلاجر و چوب جارو فرق نمیذارین!

راجر : نترس! یاد میگیریم!

کورن یه ذره سرشو میخارونه و سعی میکنه خودشو قانع کنه که پسرای تالارشون انقدرام که اون فک میکنه خنگ نیستن و میشه یه امیدایی بهشون داشت، ولی...
کورن : آخه داور که شماها رو تو زمین راه نمیده!!
راجر که این سری در نقش انسان پلید و موزمار یا همون مازمور یا شایدم مرموز یا .... میباشه، از تو جیبش یه شیشه در میاره که توش شیش تا تار موئه : نه ببین، ما تار موی اونا رو داریم! میتونیم با استفاده از معجون همه کاره خودمونو جای اونا جا بزنیم!!
کورن سری تکون میده و این هری پاتری شدن رول منو کشته!!
***کمی بعد، یک جای تاریک، دو شخص مجهول***
- : این هزار تا، اسنیچو بده به من خب؟
- : البته مبلغ بالاتره ها، ولی چون تویی باشه!!

- :

مرگ من سوتی مونی نده!
- : نه خیالت راحت شما اولین!
***ساعتی بعد، رختکن تیم کوییدیچ ریونکلاو***
کورن شیش تا بطری آب معدنی دماوند دستشه و این اصلا مهم نیس که چرا آب معدنی جای اینکه بی رنگ باشه، به رنگهایی نظیر سیاه، قهوه ای سوخته، قهوه ای نیم سوخته، قرمز و .... دیده میشه! کورن بطریا رو بین پسرا تقسیم میکنه و ملت به طور جمعیتی بطریا رو به سلامتی همدیگه میرن بالا!

و کمتر از یک دقیقه بعد تاثیرات معجون درون بطری مشاهده میشه!!
***اندکی بعد، زمین کوییدیچ هاگوارتز***
بازیکنای تیم کوییدیچ ریونکلاو شامل کورن، ادی، راجر، کریچر...هوووم اسم اسم....ما چرا دیه پسر نداریم؟!

بله، کورن و آوریل (ادی) و الکسا (راجر) و وینکی (کریچر) و باتیلدا (بینز) و چو (فیلی) و لونا (ورنون) وارد زمین کوییدیچ میشن!! از طرف دیگه زمینم بچه های کوییدیچ هافلپاف شامل اما دابز، ماندانگاس، اسپراوت، بگمن، تانکس، درک و دنیس وارد زمین میشن و این جمله فقط محض این بود که اسم بازیکنا رو بگیم!

داور سوت آغاز بازیو میزنه و ملت با هم میرن هوا!
کریچر : واایی چقد تماشاچی! اینا همه واسه دیدن ما اومدن.....من رفتم عکس یادگاری بگیرم با طرفدارام!!

راجر : ا! وایسا نامرد منم اومدم!
بله....پسرای ریونی که کلا ذهنشون اندازه ی یه مورچه ی عقب مونده هم کار نمیکرد متوجه نمیشن که الان خودشون نیستن و میرن با ملت عکس بگیرن!

کورن به طور کاملا اتفاقی کوافلو بدست میاره و برمیگرده پشت سرش که کوافلو پاس بده به یکی دیگه که میبینه کلهم اعضای تیمش رو باید بره از بغل تماشاچیا جمع کنه!
کورن :

احمقا! دیوونه ها! اسنیچ دستمون بود چرا رفتین آخه؟! ندید بدیدای بدبخت!!
کورن اسنیچو از تو جیبش در میاره و فیلمبردار دقیق بازی این صحنه رو میگیره تا بعدا بتونن دهن داورو سرویس کنن! اسپراوت در یک جهش اسنیچو میگیره و کورن خودشو پرت میکنه پایین!!
- : سووووووووووت!!
کریچ در حال امضا دادن : ایول بچه ها بازی تموم شد! کی مارو سه دسته جارو مهمون میکنه؟!
[size=small]جادوگران برای هم?