هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




Re: محل تمرین دوئل محفل
پیام زده شده در: ۲۳:۱۳ چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۶
#1
***تالار عمومی ریونکلاو***
شب از نیمه گذشته بود و آوریل مثه همیشه بیخوابی زده بود به سرش و کنار شومینه، منتظر ادی نشسته بود و در این اندیشه غوطه ور بود که «باز این بزغاله کدوم گوری رفته»! همینجوری که تو ذهنش مکانهای احتمالی رو خط میزد و جستجوی ادی رو محدود میکرد، در تالار باز شد و یک موجود رنگ پریده و ترسون و لرزون که خیلی شبیه ادی بود و ما شک نداریم که خودش بوده، وارد شد!
ادی : آوی ... آوی....
آوریل : کدوم گوری بودی تا حالا؟!
ادی : من...هوووم من؟ اها رفته بودم حموم ...ولی وقتی داشتم برمیگشتم تو راهروی طبقه سوم یکی بهم تیکه انداخت!!
آوریل که تابلوترین دروغ دنیا، یعنی رفتن ادی به حمومو باور کرده بود، حواسش به ادامه قضیه جلب شد : خب بهت چی گفت؟
ادی : گفت...گفت....مرتیکه زن نما!
بدنبال این جمله، آوریل یه تیریپ افکت غیرت میاد و رگ گردنش در حد کابل تیر چراغ برق باد میکنه و همه فضای موجود رو پر میکنه! و بعدش مدل این مامانایی که میخوان برن تو کوچه و پسربچه ی بی ادب همسایه رو که به پسرشون فحش بد داده، تنبیه کنن (!) دست ادی رو میگیره و میره تو راهروی طبقه سوم!

***راهروی طبقه سوم***
آوریل در آستانه ی راهرو وایمیسته و هرچی تو تاریکی چشم میندازه، جنبده ای نمیبینه!
آوریل : خب کجاس؟
ادی به هیکل عظیم در اونور راهرو اشاره میکنه : اوناهاش، اونجاس!
آوریل که هنوز ابعاد هیکل یارو رو تشخیص نداده : چقد بی حرکته، فک کردم مجسمه س! بیا!
ادی و مامانش (!) به وسطای راهرو میرسن و آوریل چوبشو در میاره تا خیلی ناجوونمردانه از پشت به حریف حمله کنه و نشون بده کلا از رادمردی هیچی حالیش نیس و آروم میگه «لوموس»! کرکرکر گوول خوردی!!
به محض اینکه نور، راهرو رو روشن میکنه و تمام ابعاد هیکل دوست مورد نظرمون نمایان میشه، آوریل تازه میفهمه عجب غلطی کرده که پا شده اومده اینجا تا حساب یارو رو کف دستش بذاره!
آوریل به صورت زمزمه وار : هیکل ورزشکاریه ها! میگم ادی....حالا این یارو جوونی کرد یه چیزی گفت، من و تو باید گذشت داشته باشیم و به روی خودمون نیاریم! بیا...بیا بریم وقت خوابت دیر شده!! مسواکتو زدی؟!
- : کدوم مگسی داره وزوز میکنه؟
آوریل زرد میکنه و دست ادی رو میگیره که در رن، ولی در پس ذهنش یاد مسائل زن و ناموس و غیرت میفته و به این نتیجه میرسه که ناموس ناموسه و نباید به شوخی گرفتش و یاشاسیم غیرت و چیزهای دیگری از همین دست!!
آوریل : تو برگشتی به زن من گفتی «مرتیکه زن نما»؟
- : زنت؟ زنت کدوم ضعیفه ایه؟ (چشمش به ادی میفته که به سختی سعی داره خودشو پشت یه مجسمه قایم میکنه) اهان این بچه سوسولو میگی! آره من گفتم، حدیثیه؟
آوریل : تو اصن کی باشی که همچین چیزیو به زن من بگی؟ بزنم نصفت کنم؟
- : چاکر شما الیور وود! یهههه تو منو نصف کنی؟ جوجه!!
آوریل تو دلش : پس واس همینه انقد هیکلت گنده مندس! نگو بازیکن کوییدیچی!
و سپس نسبت به لغت «جوجه» واکنش نشون میده و چوبشو در میاره و عربده میکشه : الکسپلیارمـ....!!
الیور جفت پا میپره وسط طلسم اوریل و همونجوری جفت پا به راهش ادامه میده و وسط شیکم آوی فرود میاد!
آوریل محکم به دیوار قلعه میخوره و شدت ضربه دیوارو خراب میکنه و آوریل پرت میشه بیرون!
آوریل : اَ اَ اَ اَ.......یه ذره اکو....اکو....اکو.......گوپس (آوای برخورد با زمین)! پرتزززس (آوای پاچیدن مغز و سایر اعضای داخلی)!

.....
.....

داور : وایسا بینم! این چه وضع دوئله؟ یه دوتا طلسمی چیزی مینداختی وسط خب!!
نویسنده : گیر بیخود نده تورو خدا! آخه هیکل یارو رو ببین؟ اصن نیاز به دوئل داره؟ آوریلو فوت میکرد میرفت تو کما! من رولام مطابق واقعیته!!
داور : وقتی بهت از بیست پنج نمره، پنجم ندادم میفهمی!


ویرایش شده توسط آوریل در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۱ ۲۳:۲۵:۱۷

[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: محل تمرین دوئل محفل
پیام زده شده در: ۱۵:۰۵ جمعه ۲ شهریور ۱۳۸۶
#2
مسابقه چهارم، آوریل - آبرفورث

***حیاط مدرسه ی هاگوارتز***
آوریل یه گوشه نشسته و زانوی غمو خیلی صمیمانه بغل کرده و به قرار ملاقات دیشبش فک میکنه...

***فلش بک، دیشب، هاگزهد***
....
آوریل : آبر اذیت نکن دیه! فقط یه شب میخوام اجرا داشته باشم!
آبر : گفتم که، امکان نداره! تو اینجا بخونی همه مشتریامو فراری میدی!! تازه منم اصن از این خز و خیل بازیا خوشم نمیاد!
آوریل : یعنی اصن دلت نمیخواد یه خواننده معروف و مشهور و مردمی و خوش صدا و هووووم من چقد جیگر بودم خودم نمیدونستم تو کافه ت بخونه؟
آبر : نع! حالا بزن به چاک!
آوریل : به جهنّم!
و گیلاس نوشیدنشو پرت میکنه تو صورت چروکیده آبر و شیشه خورده ها همون بینا بین چین و چروکا باقی میمونن!

***فلش فوروارد، همین الان، حیاط مدرسه***
آوریل دوباره آه میکشه که دست یه بابایی میاد رو شونه ش!
- : سلام آوی! اینجا چیکار میکنی؟
آوریل : ها سلام ادی! هیچی اومدم علافی!
ادی : چته میزون نیستی؟
آوریل : هیچی....ینی....خب....آبر نمیذاره تو کافه ش بخونم!!
ادی : هاند؟
آوریل یه فلش بک میزنه به قرار ملاقات دیشبش و غم و غصه های زندگیشو با زنش شریک میشه!!
ادی : اِ اِ اِ! عجب بیشرفیه ها! پس چرا گذاشته امشب سرژ تو کافه ش برنامه اجرا کنه؟!
آوریل : خالی میبندی!!
ادی یه آگهی تبلیغاتی از تو جیبش در میاره که روش عکس سرژ با گیتارش چاپ شده.
ادی : نه ببین، ایناهاش!
آوریل آگهی رو تا ته میخونه و از شدت عصبانیت و اینا کاغذو مچاله میکنه و مثلا پرتش میکنه که بیفته تو آب، ولی ضایع میشه و کاغذ یکی دومتر بیشتر جلو نمیره!!
آوریل : آبـــــــــــــــــــــر!! میکشمت!! الان کجاس پیرمرد خرفت؟
ادی : ها شنیدم تو جنگل ممنوعه داره دنبال یه گونه کمیاب بز میگرده!

***وسطای جنگل ممنوعه***
آوریل تک و تنها وسط درختا راه افتاده و داره در بدر دنبال آبر میگرده.
آوریل : هوووم......بــــــــع! بـــــــع! کاش رزمرتا اینجا بود «بع و بع و بع» میکرد! بـــــــــــــــــع! بــــــــــــع!
از سمت راست آوریل یه صدای بع بع میاد، آوریل میره و پشت یه بوته قایم میشه و یواشکی سرک میشه. از اونورم اول ریش سفید ابرفورث معلوم میشه و بعدم خود هیکل ناقصش!
آبر : بز بز قندی، چرا نمیخندی! کجایی بزی؟
آوریل خیلی ناجوونمردانه از پشت بوته بیرون میپره و آبر رو غافلگیر میکنه!
آوریل : خیلی پستی آبر! تو....تو به شخصیت من توهین کردی!
آبر که از آوریلم بیشرف تر بود، خیلی سریع جوبشو بیرون میکشه : اکسپلیارموس!
آوریل پرت میشه عقب و با کمر میخوره وسط تنه ی درخت و چوبشم یه چند متر اونورتر میفته. آبر کلی با حرکت خودش حال میکنه و برمیگرده که بره دنبال بزه!
آوریل که خیلی قویتر و خفنتر از اون چیزی بود که ما بتونیم حتی تصور کنیم، از جاش بلند میشه و چوبشو برمیداره و مستقیما پشت ابرفورثو نشونه میگیره!
آوریل : ترنسفیگر تو گُتیوس! (transfigure to goatious) (این طلسمای من دراوردی منو کشته!)
نور طوسی رنگی از چوب آوریل خارج میشه و زارت میخوره وسط کمر آبر و اون منطقه رو نورانی میکنه!
- : بـــــع! بــــع! بــــع؟؟ بــــــــــــــــــع!
آوریل :

***صبح روز بعد***
کافه هاگزهد بسته س و یه پارچه جلوی درش آویزون کردن : به علت تغییرات ظاهری کافه دار، تا اطلاع ثانوی بسته میباشد!


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۴:۰۰ چهارشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۶
#3
ریونکلاو و هافلپاف

***شب قبل از مسابقه، خوابگاه پسران ریونکلاو***
پسران تالار ریونکلاو منهای کاپیتان تیم کوییدیچشون، دور هم جمع شده بودن و داشتن تفکرات اساسی در مورد تالارشون انجام میدادن!
راجر : ببینین، دخترای تالارمون خیلی زیاد شدن! ما تو تالارمون به ازای هر پسر پنج تا دختر داریم! البته این در نوع خودش خیلی خوبه...اهم اهم....ینی حق انتخابمون خیلی زیاده.....ولی خیلی بدبختی داره! اینا الان فک کردن چقد خفنن! دائم به ما زور میگن! خوابگاهشون از ما بزرگتره! امکاناتشون برای استفاده از استخر از ما بیشتره! ما حتی تو تیم کوییدیچمون فقط یه دونه پسر داریم! این فاجعه س!
فیلی : ها خب که چی؟! چیکار کنیم؟
راجر : من نمیدونم! بزنیم لهشون کنیم! تهدید کنیم! بیرونشون کنیم! بکشیمشون!
برودریک : ها اون کشتنو من پایه م!
و از زیر پالتوش یه شاتگان در میاره!
ادی در حالیکه نگران آوریله : امم....خب چرا انقد خشانت؟! تهدیدشون میکنیم حله دیه....اینا ترسوئن....زود جا میزنن!
فیلی که کلا در نقش علامت سوال قضیه س : با چی تهدیدشون کنیم؟
ادی : هووم...خب یه نامه واسشون میفرستیم که توش اخطار میدیم اگه فردا تو مسابقه کوییدیچ شرکت کنن، همشونو میکشیم!
راجر : خب بی مغز اینجوری که تیممون میبازه آخرم نمیشیم!
ادی : راجر بیخیل بابا، ما امتیازمون به توان ده هم برسه بازم آخریم!
راجر : خب باوشه...پس بیا نامه رو بنویس....میذاریمش....اها! توی این موش اسباب بازیه! بعد کوکش میکنیم میفرستیمش اونور، اول یه خرده م از هیبت موشه میترسن، بعدم از کاغذ توش!
راجر یه موش اسباب بازی از تو وسایلش در میاره و نامه رو لوله میکنه و از اولین سوراخی که پیدا میکنه میفرستتش تو! (نه خداییش جمله رو حال کردی؟) بعدم موشه رو کوک میکنه و میفرستش سمت خوابگاه دختران!

***خوابگاه دختران***
دخترای جیگمل تالار ریونکلاو که کلا من بخورم این پنج از پنجیشونو!، دور هم نشستن و دارن با عشق بالش بازی میکنن! که یهو یه موش از زیر در وارد خوابگاهشون میشه!
دخترا : جیـــــــــــــــغ!
فلور : بکشش! بکشش! من از موش متنفرم! وای وای بکشش!!
موشه میاد وسط و یه دور میچرخه و یه نامه از خودش دفع میکنه! دوباره یه دور میچرخه و از همون راهی که اومده بود برمیگرده!
الکسا که تو کل دخترا از همه فضولتر بود شیرجه میزنه و نامه رو از رو زمین برمیداره!
الکسا : اخطار میکنیم! اگر فردا در مسابقه کوییدیچ شرکت کنید، قتل عام میشوید! امضا : اصغر قاتل!
بچه های کوییدیچ : جیـــــــــــغ!
آوریل : ینی عمرا اگه من شرکت کنم! من هنوز جوونم! کلی آرزو دارم! امکان نداره فردا بیام!
چو : اگه فک کردی منم میام سخت در اشتباهی! اصن به من چه ربطی داره ریون چندم شه؟! عشق من گریفه!
و همینجوری چهار تا دیالوگ تکراریه دیگه!

***صبح روز بعد، تالار ریونکلاو***
کورن که کلی پسرمحجوبیه و خیلی از نگاه به نامحرم خودداری میکنه و همیشه پایه جلوگیری از هرگونه اتفاقات بیناموسیه، سرشو انداخته پایین و پشت در خوابگاه دخترا وایستاده و نازشونو میکشه!!
کورن : دخترا؟! بیاین بیرون دیه صبح شده! مسابقه داریما!.....تق تق تق...دخترا؟...هووو چانگ چرا بیرون نمیاین؟! ااه گندتون بزنن! شترق!
کورن عصبانی با پا میره وسط در خوابگاه و اون دو خط تعریفی که ازش کردیم رو یه سره به باد میده!! و با یه نیگاه سرسری به خوابگاه میبینه که اونجا پرنده م پر نمیزنه و فقط یه نامه اون وسط افتاده! کورن که تو فضولی دست الکسام از پشت بسته بوده () نامه رو ورمیداره و میخونه :
«کورن ما واسه تعطیلات تابستونیمون رفتیم هاوائی، سعی کن واسه مسابقه امروز شیش نفر دیه گیر بیاری! امضا : چو چانگ و سایر دخترا»
کورن : ......!! .....!! .... و .....!!! همچنین ....!!!!! بی ......!!
راجر که مامور مبارزه با هرگونه کلمات ناموسی و بیناموسی و ایناس در نقش ستاد امر به معروف و نهی از منکر وارد قضیه میشه!
راجر : هوووو چته؟ این چرت و پرتا چیه میگی؟!!
کورن نامه رو پرت میکنه تو صورت راجر و هی با مشتش میکوبه تو سر خودش!
راجر : ایـــــــول! ....اهم اهم! نه خب اینکه خیلی بد شد! حالا چیکار میکنی؟!
کورن : هیچی دیه میرم استعفا میدم! خیلی بهتر از اینه که با یه نتیجه مفتضحانه ببازیم!
راجر : نــه....تو نمیتونی استعفا بدی....
کورن : چرا؟! مگه من چیم از اون آوریل بوقی کمتره؟! چجوری اون زرت و زرت میتونه استعفا بده من نمیتونم؟!
راجر : هووم خب چرا استعفا بدی؟ این همه پسر داریم تو تالار! شیش تاشونو بگیر واسه مسابقه!
کورن : شماها بین بلاجر و چوب جارو فرق نمیذارین!
راجر : نترس! یاد میگیریم!
کورن یه ذره سرشو میخارونه و سعی میکنه خودشو قانع کنه که پسرای تالارشون انقدرام که اون فک میکنه خنگ نیستن و میشه یه امیدایی بهشون داشت، ولی...
کورن : آخه داور که شماها رو تو زمین راه نمیده!!
راجر که این سری در نقش انسان پلید و موزمار یا همون مازمور یا شایدم مرموز یا .... میباشه، از تو جیبش یه شیشه در میاره که توش شیش تا تار موئه : نه ببین، ما تار موی اونا رو داریم! میتونیم با استفاده از معجون همه کاره خودمونو جای اونا جا بزنیم!!
کورن سری تکون میده و این هری پاتری شدن رول منو کشته!!

***کمی بعد، یک جای تاریک، دو شخص مجهول***
- : این هزار تا، اسنیچو بده به من خب؟
- : البته مبلغ بالاتره ها، ولی چون تویی باشه!!
- : مرگ من سوتی مونی نده!
- : نه خیالت راحت شما اولین!

***ساعتی بعد، رختکن تیم کوییدیچ ریونکلاو***
کورن شیش تا بطری آب معدنی دماوند دستشه و این اصلا مهم نیس که چرا آب معدنی جای اینکه بی رنگ باشه، به رنگهایی نظیر سیاه، قهوه ای سوخته، قهوه ای نیم سوخته، قرمز و .... دیده میشه! کورن بطریا رو بین پسرا تقسیم میکنه و ملت به طور جمعیتی بطریا رو به سلامتی همدیگه میرن بالا!
و کمتر از یک دقیقه بعد تاثیرات معجون درون بطری مشاهده میشه!!

***اندکی بعد، زمین کوییدیچ هاگوارتز***
بازیکنای تیم کوییدیچ ریونکلاو شامل کورن، ادی، راجر، کریچر...هوووم اسم اسم....ما چرا دیه پسر نداریم؟! بله، کورن و آوریل (ادی) و الکسا (راجر) و وینکی (کریچر) و باتیلدا (بینز) و چو (فیلی) و لونا (ورنون) وارد زمین کوییدیچ میشن!! از طرف دیگه زمینم بچه های کوییدیچ هافلپاف شامل اما دابز، ماندانگاس، اسپراوت، بگمن، تانکس، درک و دنیس وارد زمین میشن و این جمله فقط محض این بود که اسم بازیکنا رو بگیم!
داور سوت آغاز بازیو میزنه و ملت با هم میرن هوا!
کریچر : واایی چقد تماشاچی! اینا همه واسه دیدن ما اومدن.....من رفتم عکس یادگاری بگیرم با طرفدارام!!
راجر : ا! وایسا نامرد منم اومدم!
بله....پسرای ریونی که کلا ذهنشون اندازه ی یه مورچه ی عقب مونده هم کار نمیکرد متوجه نمیشن که الان خودشون نیستن و میرن با ملت عکس بگیرن! کورن به طور کاملا اتفاقی کوافلو بدست میاره و برمیگرده پشت سرش که کوافلو پاس بده به یکی دیگه که میبینه کلهم اعضای تیمش رو باید بره از بغل تماشاچیا جمع کنه!
کورن : احمقا! دیوونه ها! اسنیچ دستمون بود چرا رفتین آخه؟! ندید بدیدای بدبخت!!
کورن اسنیچو از تو جیبش در میاره و فیلمبردار دقیق بازی این صحنه رو میگیره تا بعدا بتونن دهن داورو سرویس کنن! اسپراوت در یک جهش اسنیچو میگیره و کورن خودشو پرت میکنه پایین!!
- : سووووووووووت!!
کریچ در حال امضا دادن : ایول بچه ها بازی تموم شد! کی مارو سه دسته جارو مهمون میکنه؟!


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: سازمان عقد و ثبت قرارداد بازیکنان
پیام زده شده در: ۲۲:۲۵ دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۶
#4
ای بابا این سوسول بازیا چیه! عجب اشتباهی کردیم کاپیتان شدیما! هی میگن بیا بگو موافقی موافقی! به جووون مامانم موافقم! این وینکیم بدین به این پاور آداسیا! پخش و پلا شد تیممون رفت


اینا رو کی گفت؟! من که نمیدونم! این کارا اصلا هم سوسول بازی نیستن! کلیم هماهنگ شده س قانونیه و واسشون زحمت کشیده شده و من میزنم تو دهن هرکی که بگه اینکارا مسخره و سوسول بازیه! بشین سرجات!! ما همه مدیون این ملت قانون گذاریم فهمیدی؟! خسته نباشین شماها! ایشالا خدا عوضشونو بهتون بده!


آوریل عزیز ممنون از اقدامتون و همچنین لطفتون.با این حساب وینکی به تیم پاورداس پیوست و به تیم حذم ، مبلغ پانصد گالیون اضافه گردید.با احترام
موجودی تیم حذم تار کبود: 5450 گالیون


ویرایش شده توسط آوریل در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۹ ۲۲:۴۲:۲۱
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۹ ۲۲:۵۰:۱۵
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۹ ۲۲:۵۳:۴۷

[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: سازمان عقد و ثبت قرارداد بازیکنان
پیام زده شده در: ۱۴:۳۹ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۶
#5
ها سلام!

خب در پشت پرده به من گفتن که این چو اینا (!) ادی رو میخوان بگیرن از من، منم چون خیلی دموکرات و اینام قبول میکنم! این سری ادی واسه شما، دفعه بعد نمیدمش بهتونا!

ممنون از اقدام سریعت آوریل عزیز.مبلغ 500 گالیون به موجودی تیم شما اضافه شد.

موجودی کنونی تیم حذم تار کبود: 4950 گالیون


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۸ ۱۵:۳۰:۱۹
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۸ ۱۵:۳۹:۰۵

[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۲۳:۱۱ شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۶
#6
کمپانی برادران حذب تقدیم مینماید

یخچال

بازیگران به ترتیب ایفای نقش:
سرژ تانکیان
ققنوس
سرژیا
برودریک بود
و آوریل (این جهت فروش بیشتر فیلم بود!)

نویسنده و کارگردان :
آوریل

سایر عوامل :
وابستگان آوریل!
__________________

***ساختمان مرکزی حذب، واحد شماره 2، محل زندگی سرژ***

دوربین از پنجره آشپزخونه وارد میشه و ققی و سرژو نشون میده که به شدت دنبال هم کردن (!) و دارن گرگم به هوا بازی میکنن!
سرژ از روی مبل میپره و به سمت آشپزخونه میاد : اگه تونستی منو بگیری ققی!
ققی با نوک به سمت سرژ شیرجه میزنه و یک ثانیه قبل از اینکه بتونه پیرهن سرژو بگیره، سرژ میپره بالای یخچال!
بووووم! شپلخ!
پایه یخچال وزن سرژو نمیکشه و میشکنه و یخچال به دیوار برخورد میکنه و صفحه پشتیش به فنای ابدی میره!
سرژ و ققی :
سرژ از بالای یخچال پایین میاد و یه بررسی کارشناسانه میکنه!
سرژ : هووم باید یه یخچال نو بخریم!
ققی : بخریم؟ چرا بخریم؟ تو باید بخری! یخچال من که نیس!
سرژ : ماچّه!* () اگه تو دنبال من نمیکردی من نمیپریدم این رو! نصف نصف میدیم گدا بازیم در نیار! صد گالیون تو، صد من!
ققی : به من چه اصن! اگه تو انقد خنگ نبودی و میفهمیدی که این بی صاحاب (با بالش به یخچال اشاره میکنه) یخچاله و درخت نیس که نشکنه، اینجوری نمیشد! ابله!
سرژ : پس من چیکار کنم؟ من پول ندارم یخچال نو بخرم!!


***یک ساعت بعد، واحد شماره 2***

صدای «تق تق» در میاد و سرژ از پای یخچال بلند میشه که درو باز کنه!
سرژ : وااااای سرژیا!
سرژیا : ایششش! مرتیکه بی حیا! من از تو طلاق گرفتما، حواست هس؟! اومدم بقیه وسایلمو ببرم!
سرژ : آآووو راست میگی! خب ببرشون!
سرژیا میره تو اتاق سابقش و با یه چمدون که بچه های تدارکات از قبل آماده کرده بودن، برمیگرده که میبینه سرژ جلوی در وایستاده و راه عبور و مرورو بند اورده!
سرژیا : خب برو کنار برم دیه!
سرژ : عمرا! یه شرط داره!
سرژیا : واه! چه شرطی؟!
سرژ : ببین یخچالم شیکسته، باید یه دونه نو بخرم! صد گالیون تو بده، صد تام من میدم!
سرژیا در نقش زن مهربون : به جووون بچه ی نداشتم، ندارم! یعنی یه شنبه وقت عمل دارم، هرچی پول داشتم دادم به این یارو دکتره که عملم کنه!
سرژ : عمل؟ عمل چی؟ قلب؟ وای سرژیا تو داری میمیری! من میدونستم! تو ایدز داری نه؟!
سرژیا : نه بابا! خل شدی؟! عمل ....(سانسور)!
سرژ: شیطون شدیا!!
سرژیا : بودم! حالا بیا این بلیت بخت ازماییه دستت باشه! شاید برنده شدی، بعدش برو یخچال بخر! بای بای!
سرژیا از در میره بیرون و سرژم بلیت رو مچاله میکنه و میندازه تو سطل زباله و بنای گریه کردنو میذاره! دوربین توی سطل زباله زوم این میکنه و شماره بلیتو نشون میده : 1408


***چند ساعت بعد، واحد شماره 2***

ققی دوباره برگشته پیش سرژ و با جلوه های ویژه تعدادی ابر مصنوعی بالا سرشون درست کردن که نشون دهنده تفکرات این دوتاس! یکی در میزنه و این بار ققی درو باز میکنه و یه نفر با بارونی خفن و کلاه خفنتر وارد میشه!
ققی خودشو میندازه تو بغل یارو: سلام بری! چطوری؟
برودریک : ها چمنتم، تو خوبی؟ سرژ کجاس؟
ققی آشپزخونه رو نشون میده که سرژ نزدیک یخچال وایستاده و برق شیطانی عجیبی تو چشاشه!
برودریک به سمت سرژ راه میفته و وقتی نزدیک یخچال میرسه، سرژ خیلی صمیمانه برودریکو بغل میکنه!
سرژ : چطوری پسر؟ دلم واست تنگ شده بود!
و وقتی که میخواد ازش جدا شه، به طرز تابلویی اونو به سمت یخچال پرت میکنه و در نتیجه برودریک به یخچال برخورد نموده و کلاهشم میفته پایین تا اوج شدت برخوردو نشون بده!
سرژ : چیکار میکنی؟! یخچالم شیکست!!
برودریک : تو منو پرت کردی!!
سرژ در اوج فیلم بازی کردن میره سمت پشت یخچال : اِ اِ اِ اِ! نیگا کن! یخچالمو شیکوندی! پولشو بده!!
ققی : چرا چیز....یعنی مزخرف میگی؟! من خودم دیدم بری رو پرت کردی تو یخچال!
سرژ :
برودریک میره اون پشت و پایه یخچال و سایر عوامل مربوطه ش رو بررسی میکنه.
برودریک : هووم، این یخچال «چند+1» ساعت پیش شیکسته! هیچ ربطی به برخورد من باهاش نداره!
سرژ : نمیخوام! من چه جوری پول یخچالمو بدم پس! من یه یخچال نو میخوام!!

***ساعت نه شب***
سرژ کیسه زباله رو برمیداره و میره بیرون و چند دقیقه بعد بدون اون برمیگرده و نشون میده که رفته زباله ها رو گذاشته سر کوچه! در همین لحظه تلفن زنگ میخوره!
_بله بفرمائین؟
_سلام سرژ! سرژیام! جیـــــــــــــــغ! باورت میشه؟!
_ چیو باید باورم بشه؟!
_برنده شدی! باورت میشه؟! برنده شدی!! تو بخت آزمایی یه یخچال برنده شدی!
_نــــــه...
گوشی از دست سرژ میفته پایین و سرژ به سرعت خارج میشه و دوربینم دنبالش راه میفته.

***در کوچه***

سرژ پشت ماشین حمل زباله داره مثه اسب میدوئه و برو بچه های فیلمبرداری هم یه دوچرخه گرفتن و پا به پای سرژ رکاب میزنن و میرن جلو!
سرژ : وایسا! آهای وایسا! بلیتم اون توئه! بهت میگم وایسا!
سرژ کل شهرو دنبال ماشین حمل زباله میدوئه و سرانجام در مکانی بیرون شهر که برای جمع اوری زباله های مردمی بود میرسه!

***زوم اوت دوربین، نمای کلی***

سرژ درحالیکه ابعادش اندازه یه مورچه در برابر فیل یا همون تپه های زباله اس، با امیدواری تموم داره زباله ها رو برای پیدا کردن بلیت بخت ازماییش زیر و رو میکنه!
تیتراژ :

یه بلیتت مال من، هرچی بلیت هس مال تو!
پول یخچال مال من، هرچی که دارم مال تو!
....
(همینجوری تکرار تا هروقت که داریوش از من به خاطر تحریف در شعرش شکایت کرد!)

با تشکر از:
_بچه های تدارکات که ماکت بسیاز طبیعی از یخچال تهیه نمودن!
_*فرهنگ لغات بین المللی که به جای استفاده از لغت «زرشک»، لغت «ماچّه» رو به ما پیشنهاد کردن!
_این «چیز» ِ بهزیستی که یک عدد بلیت بخت آزمایی تقلبی برای ما تهیه نمودن و البته کلی هم سرمون منت گذاشتن و دهنمونو آسفالت کردن و ...اا اقا اینا رو ننویس دیه!
_باز هم بچه های تدارکات که بارها و بارها ماکت یخچالو درست کردن، چرا که در صحنه برخورد برودریک با یخچال، هی ماکتشون خراب میشد!
_کارخانه تولید «اکستازی » که یک عدد قرص اکس مجانی با ما دادن تا بدیم به سرژ بخوره و بتونه یه نفس دنبال ماشین حمل زباله بدوئه تا کاملا طبیعی باشه!
_پسر بچه ای که بچه های گروه فیلمبرداری دوچرخه اش رو ازش دو در زدن تا مجبور نباشن با پای پیاده دنبال سرژ بدوئن!
_و همه عزیزانی که ما را در ساخت این فیلم بدون هزینه یاری کردن!


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: دفتر نظارت انجمن
پیام زده شده در: ۰:۲۶ جمعه ۲۲ تیر ۱۳۸۶
#7
با سلام خدمت ناظرین پرتلاش لیگ کوییدیچ و اینا!

والا ما راستش دیدیم که تیمهای این لیگ اصن در سطحی نیستن که بخوان با ما بازی کنن و کلا واسه حذب کلی سرشکستگی داره که بخواد با اینا بازی کنه! واسه همینم ما انصراف میدیم که یه وقتی کلاس تیممون پایین نیاد!

با تشکرات ویژه


باید بگم بعیده این حرف از طرف افرادی از حذب تیمای خیلی خوبی تو این دوره شرکت دارن که بازیکنانشون شاید از خیلی از بازیکنان این تیم حذم قوی تر باشن البته باید زودتر قبل از مسابقات اعلام میکردین که تیم جریمه میشه ولی به دلیل اینکه اطلاع دادین بازکنان جریمه نمیشن
با تشکرات ویژه


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲۲ ۰:۵۲:۳۵
ویرایش شده توسط پروفسور بینز در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲۲ ۲:۱۷:۱۰
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲۲ ۱۳:۳۹:۱۶

[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۶:۰۱ جمعه ۱۵ تیر ۱۳۸۶
#8
***شب قبل از مسابقه، تالار عمومی ریونکلاو***

- : بهت گفته بودم منو بذار ذخیره! من فردا نمیام!
- : تو غلط کردی اصن اعلام آمادگی کردی! تو که نمیتونستی بیای، مگه مجبور بودی اعلام آمادگی کنی؟
دو نفر از جیغ جیغوترین اعضای ریونکلاو دارن با قدرت تمام سر همدیگه داد میزنن و بقیه بچه هام با هدستی در گوش، منتظرن این دعوای احمقانه زودتر تموم بشه!
- : بابا من گفتم ذخیره، نگفتم ترکیب اصلی! الانم کنسرت دارم باید برم! ایناها اینم طیاره شخصیم!
و با دستش یه هواپیما ملخی نشون میده که تو حیاط هاگوارتز نشسته رو زمین! چمدونشو برمیداره و از تالار خارج میشه!
چو: آوریل بلایی به سرت میارم که آرزو کنی کاش یه جن خونگی بودی!
چو بدو بدو میره طرف خوابگاه و از زیر تختش، یه آر پی جی بیرون میاره و میذارتش لب پنجره، به طرف هواپیمای اوریل که داشت اوج میگرفت نشونه گیری میکنه و ویـــــــــــــــــــــژ!!
بووووووووووم!!
هواپیما تو فضا متلاشی میشه و به ذرات معلق موجود در هوا میپیونده! یه آدمی هم با چتر نجات سوراخ از اون بالا میپره پایین!
ملت :
چو :
آوریل در حال فرود با چتر نجاتی سوراخ : بــــــــــــــــــــــوق!

***صبح روز بعد، رختکن تیم کوییدیچ ریونکلاو***
آوریل در حالیکه سر تاپاش تو گچه و مومیایی شده، و هر از چند گاهی به چو فحش میده! اونورترم چو داره سعی میکنه، فقط سعی میکنه، به بازیکنای جدید نحوه بازی کردن رو یاد بده، و دائم پیش خودش فک میکنه که چرا نسل بچه ها روز به روز داره خنگتر میشه!
چو : کورن و آوریل! هوای این فیلیو داشته باشین! مطمئن نیستم درست فهمیده باشه باید چیکار کنه! مدافعا و دروازه بان که قبلا هم بازی کردن...هوووم جستجوگرمون کیه؟
ورنون سرشو میاره سیبیل زشتشو تاب میده!
چو : تو؟ تو که ماگل بودی! تو که از جادوگری بدت میومد؟! خدایا این ملت چرا به کتاب احاطه ندارن!
ورنون : اااه چقد حرف میزنی جاپونی! وقتی آوریل داریم، وقتی چو تو ریونه، نباید خیلی چیز عجیبی باشه که منم بیام جادوگر بشم!
چو : درهرحال تو هم باید اسنیچو بگیری! خب بچه ها بریم تو زمین!
اعضای تیم میرن تو زمین و پشت سرشون آوریل لخ لخ کنان و همینجوری که پاشو میکشید، وارد زمین میشه! تماشاچیا که تا اون لحظه جیغ و ویغ میکردن، با مشاهده یک عدد مومیایی گردن شکسته (!) جمعیتی خفه میشن!
- : مومیایی!
- : الان میخوردمون!
آوریل دستاشون بالا میاره و ادای موجودات ناقص الخلقه این فیلمای آمریکایی مثلا ترسناک رو در میاره : یوهاهاها!
تماشاچیای بزدل که درواقع همون بچه های گریف و اسلی و هافل بودن، فلنگو میبندن و فقط میمونن بچه های ریون که میدونستن از مومیایی گردن شکسته همون آوریل خودشونه!
تیم ریون :
داور : خانوم چانگ! این مومیایی ناقص الخلقه رو از کجا آوردین؟
آوریل : ناقص الخلقه باباته! آوریلم بابا! شماها چقد خنگ شدین امروز!
چو : این بازیکنمون دیشب براش یه مشکلی پیش اومد (یه لبخند موذیانه) و این شکلی شد! میشه بازیو شروع کنیم؟
داور استرجسو صدا میکنه که بیاد با چو دست بده، دو تا کاپیتانا خیلی مهربون و صمیمی با هم دست میدن و این صمیمیت بیش از حد باعث میشه تمام پشمای مک بون از شدت غیرت فر بخوره! داور سوتشو میزنه و گریفیا به همراه ریونیا منهای آوریل و ورنون به هوا میرن.
ورنون : بلند شو! بلند شو! اااه جاروی بی خاصیت عمله، بهت میگم بلند شو! چو؟ چو؟!! این جاروی من بلند نمیشه! من مامانمو میخوااااام!
یه خرده اونورتر آوریل که اصن هدایت جارو تو دستش نبوده و درواقع دستش به علت شکستگی به دسته جارو نمیرسیده، نمیتونه جارو رو به سمت بالا هدایت کنه و مستقیم میره جلو و میخوره وسط میله یکی از حلقه ها! جاروش به سمت دیوار پشت حلقه میره و خودشم با میلهه یکی میشه!
چو : داور! داور!! پیست ()! وقت استراحت!
داور : امکان نداره! بازی تازه شروع شده!
چو :
بچه های تیم ریونکلاو بیخیال بازی میشن ومیان پایین ببینن چه بلایی سر بازیکناشون اومده! از اونورم دکتر فیلی که کلا گیراییش خیلی پایینه، متوجه هیچی نمیشه و میره با مهاجمای گریفی دست رشته!
هدویگ کوافلو میگیره و از بالای دست فیلی میندازه واسه جسیکا! جسیکام دو در دور خودش میچرخه و با یه پاس بغل پا (!) کوافلو میفرسته واسه لارتن! و در حینی که فیلی داره اون وسط واسه خودش بال بال میزنه، لارتنم با یه برگردون خفن کوافلو به طرف حلقه خالی میندازه! و در اینجا این پرسش برای تماشاچیای ریونی پیش میاد که آخه جوسازی تا چقدر؟ و دلیل این همه حرکات اضافه چیه؟ خب گلتونو بزنین، برنده بشین، برین گمشین تالارتون دیگه!

***روی زمین***
با کمی تفکر و تعقل به جا، مشخص میشه که جاروی ورنون به علت ماگل بودن صاحاب جارو، از جاش بلند نمیشه! و بیل ویزلی به صورت پیام بازرگای 5 ثانیه ای میاد تذکر میده که «واسه همینه که میگم باید به کتاب احاطه داشته باشین!»
در اون طرفترم پزشکای متخصص و ویژه با یه معاینه کوتاه اعلام میکنن که آوریل در کما فرو رفته و کلا فقط میشه واسش دعا کرد! و ادی هم در نقش زن باوفا (!) به طرف یه امامزاده نزدیک هاگوارتز شیرجه میزنه و اونجا دخیل میبنده که آوریل زودتر بهوش بیاد!

***روی هوا***
بازیکنای خیلی خیلی جوونمرد تیم گریفیندور که کلا این حس بازی جوونمردونشون منو کشته و من بخورم این مرامشونو!، دارن زرت و زرت به ریونکلاو گل میزنن و استرجس و سینسترا هم که خیلی خیلی بیکار شدن بودن، شروع میکنن با بلاجرا الک دو لک بازی کردن! دامبلدور هم که که طبق عادت معهود واسه خودش بندری میزنه و مریدانوسم همونجوری که مثلا، مثلا، مثلا! داره دنبال اسنیچ میگرده به اس ام اس بازیشم ادامه میده! مهاجمام که مشخصه، سر فیلی رو گرم کردن و با بازی جذاب و هیجان انگیز دست رشته، بچه مردمو دست انداختن!
هدویگ : دکی! دکی جوون! اینور!
و توپو میندازه واسه جسیکا، جسیکا یه عشوه واسه فیلی میاد در حد عشوه شتری، و کوافلو میندازه واسه لارتن و لارتن هم با موفقیت تمام و کلی زحمت و پشتکار و اینا که جای کلی ایول داره، گل میزنه!
داور : 1940 به صفر، به نفع گریفیندور!
....
....
بازیکنای تیم ریون بالاخره به خودشون میان و میبینن این آوریل که کلا در حال عبور از پل صراطه، ورنونم که اصن بازی بلد نیس، لاقل خودشون برن پنج تایی یه خاکی بریزن تو سر خودشون و حداقل با گرفتن اسنیچ، از یه نتیجه رقت انگیز جلوگیری کنن!
باتیلدا در نقش دروازه بان بالا میره و جلوی حلقه ها مثه پاسدار ایست و بازرسی، نگهبانی میده و فقط دنبال اسنیچ میگرده! چو و لونام که کلا احساس تعطیلی بیش از حد میکردن، به استر و سینسترا میپیوندن و بازی مهیج الک دو لک رو ادامه میدن! فیلی هم که هنوز سوژه خنده بچه های گریفی بود و به خوبی تونسته بود نقش یه اوسگلو ایفا کنه و اونا رو در هدف با ارزششون یعنی «خنده» یاری کنه! کورن هم در گوشه ای داره کری میخونه و روی رجزخونیش کار میکنه تا پاور آداس کم نیاره!
(حالا همه اینا چی؟ اینکه این چه قانونیه که باید اسم بازیکنای دو تیم باشه! تیم حریف باشه بسه دیگه! )

- : یههههههههههههههههه!!
توجه بازیکنا به سمت زمین جلب میشه و ورنون رو میبینن که داره مثه اسب میخنده و این احتمالو میدن که طرف دیوونه شد رفت و میرن که تماسی با امین آباد داشته باشن.....
ورنون : گرفتمش! ایناهاش!
و توپ طلایی رو به همه نشون میده!
داور : 1990 به 150! تیم گریفیندور برنده اس!
و ریونیا شکر خدا رو به جا میارن که گریف لاقل 2000 نشد!


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: سازمان عقد و ثبت قرارداد بازیکنان
پیام زده شده در: ۱۴:۵۴ یکشنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۶
#9
حذم تار کبود


مهاجمان :
آوریل (2000)
پنه لوپه کلیرواتر (ایشون اصلا اقدام به معرفی نکرده، خب غول غارنشین میشن دیگه، 1000)
وینکی (1500)

مدافعان :
ادی ماکای (1500)
مادام رزمرتا (1000)

دروازه بان : باتیلدا بوگشات (1000)

جستجوگر : الکسا بردلی (1500)

کاپیتان : آوریل

مجموع قیمت بازیکنان : 9500 گالیون
هزینه عقد و اینا : 1050 گالیون
در کل : 10550

دارائی تیم : 15000 گالیون

**ممکنه تغییراتی در بازیکنان حاصل بشه! ممکنه! اگر تغییراتی حاصل شد تا اخر امشب و قبل از یازدهم پست رو ویرایش میکنم!

9500+1050=10550
دارایی کنونی تیم شما: 4450 گالیون
تیم شما به ثبت رسید. با احترام.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱۱ ۱۷:۴۸:۳۵

[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: عضویت در کوئیدیچ
پیام زده شده در: ۲۳:۰۸ چهارشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۶
#10
با سلام و خسته نباشید کلا!

نام تیم : حذم تار کبود

اسپانسر : حذب

هدف : جاویدان نگه داشتن نام و خاطره حذب! بنیانگذاران رفتند، ما که هستیم!

اعضای تیم :

آوریل (کاپیتان)
آنیتا دامبلدور
ادی ماکای
الکسا بردلی
مادام رزمرتا
پنه لوپه کلیرواتر
و باتیلدا بوگشات

اینکه هر بازیکن چه پستی رو داره بعدا مشخص میکنیم واستون! ما انقند حرفه ای هستیم که همه تو همه پستا میتونن بازی کنن!


تیم و اسپانسر آن تایید شد ، فقط خواهشا نماینده اسپانسری حذب را نیز در همین تاپیک معرفی کنید تا در ارتباط باشد.لیست بازیکنان را نیز بطور کامل و دقیق در تاریخ نقل و انتقالات مشخص کنید.موفق باشید.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۳۱ ۱۳:۲۳:۲۰

[size=small]جادوگران برای همÙ






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.