هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۳:۰۴ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
شعر روز

موضوع این برنامه:انتخابات ترین ها

خانوم پروانه ای(با اختصار خ پ):با سلام خدمت بینندگان گل و بلبل و شیطون و بلا گرفته برنامه!دوباره با برنامه شعر روز و استاد هدویگ در خدمتتون هستیم.از استاد می خوام که با صحبتاشون مجلس رو مورد عنایت قرار بدن!
هدویگ:اهم اهم!منم سلام عرض می کنم خدمت بینندگان عزیز و امیدوارم همیشه سرحال و شاداب باشن.شعر امروز در مورد انتخابات ترینهاست.بدون هیچ توضیح اضافی می ریم سر شعر امروز:

انتخابات جدید سایت را ما داشتیم..........................در همه جاهای آن بذر تبانی کاشتیم
هیچکس این بار استحقاق رنکی را نداشت.......................هر کسی بهر خودش در هر تاپیک پستی گذاشت
وامصیبت.این چه وضعی بود ای جادوگران؟.......................هر زمینه بهترین فردش نبوده از سران
هر کسی بهر فرندشیپش یه رایی داده است........................ارزشی ها را به عنوان ترین جا داده است
بی شک آن فردی که رایش از روی انصاف نیست.....................روز دیگر بر سر این رای ها خواهد گریست
"یک نصیحت بشنو از من کندر آن نبود غرض"........................رای ناحق را دیلیت کن گر نداری تو مرض!

خ پ:به به!عالی بود استاد.می شه یه خورده راجع به شعر توضیح بدید؟
هدویگ:البته.این شعر در باب ناعادلانه بودن انتخابات اخیر سایت سروده شده و کاملا لحنی اعتراض آمیز داره.امیدوارم این شعر اثر مناسب رو روی مخاطبش بزاره.
خ پ:دوستان اشاره می کنن که تلفن داریم.شخصی پشت خطه.......بله بفرمایید؟
پشت خط:سلام.می خواستم یه چیزی به آقای هدویگ بگم.
خ پ:اسمتون عزیزم؟
پشت خط:پرسی ویزلی.
هدویگ:بفرمایید پرسی جان.
پرسی:می خواستم بگم که من از این انتخابات استعفا می دم و می گم که من فقط یه شونصد تا پیام شخصی زدم و هزار بار خواهش التماس کردم.دیگه کاری برای رای گرفتن نکردم!هر کی هم دلش خواسته رای داده و هر کی نخواسته هم رای نداده!
هدویگ:بله چه استدلال منطقی ای!نفر بعدی لطفا.
بیب(صدای قطع شدن تلفن)...بیب(صدای وصل شدن تلفن)
پشت خط(صدای ساحره):الو سلام.
خ پ:سلام عزیزم.اسمت چیه؟
ساحره:فاطی پاتر!
خ پ:فاطی جان چی کار داری عزیزم؟
فاطی پاتر:می خواستم به آقای هدویگ بگم که حرف دل همه ما رو زدید.واقعا از شما ممنونیم!
هدویگ:شما لطف داری دخترم.
فاطی:از شما و خ پ و بینندگان خداحافظی می کنم!
بیب...
خ پ:خوب این برنامه هم به پایان رسید بینندگان عزیز.تا برنامه بعد خدانگهدار!




Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱:۳۳ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۵

سالازار اسلیترینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۶ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۵۴ چهارشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۷
از تالار اسرار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 272
آفلاین
اه اه اه چه لرد جواتی ! ببینم لردی تو ریسس شعبه جوادیه مرگخوار خونه نیستی ؟
-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-
از ولدمورت تا ولدمورت:

توضیح اولیه! : عزیزان متن اصلی این برنامه به زودی در مقالات و همچنین هالی ویزارد قرار میگیرد و این پست فقط پیام بازرگانی مبیاشد!

-=-=-=-=-=-=-=-

دختر نفس زنان میدوید! هر چند لحظه با نگرانی به پشت سرش نگاه میکرد و باز میدوید!

صدای گام های آرام که در امتداد مسیر دخترک حرکت میکرد بگوش میرسید! و دخترک همچنان میدوید! دیگر راهی نبود به انتهای راهرو رسیده بود
صدای قدم ها نزدیک و نزدیک تر میشد!

دخترک با چشمانی هراسان به رو به رو خیره میشه

صدای قدم ها قطع میشه
- آووادا کداورا!


-=-=-=-=-=-=-=-=- از لرد جی اف کش -=-=-=-=-=-=-

تا

لرد ولدمورت


نمایشنا


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۲:۴۴ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۵

تام ریدل پسر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۷ چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۸:۴۸ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۲
از نا کجا آباد
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 233
آفلاین
معجون:قویتر از هر جادو
برنامه با تیتر بالا شروع میشه و مجری در حالی که رنگ به چهره نداره شروع به صحبت میکنه

مجری:سلام عرض میکنم خدمت تمام جادوگران و ساحران عزیز..امروز با هزار و دومین برنامه در خدمتتون هستیم و مهمان عزیز این برنامه جناب اسمشو نبر هستن!!..سلام عرض میکنم

ولدمورت در حالی که دستی به موهای گیس شدش میکشه میگه: سلام!! منم خدمت شما و بینندگان عزیز و البته اصیلزادتون عرض ادب دارم در خدمتتون هستم

مجری در حالی که جرات نداره به چشمهای سرخ ولدمورت نگاه کنه میگه:خب بهتره سریع بریم سرا موضوع اصلی...چطور شد توانستید همچین گیسوان بلندی رو داشته باشید!!!؟

ولدمورت باز دستی به موهاش میکشه و میگه:خب البته..هر مشکلی یک راهی داره...من توانستم از مرگخوار عزیزم سرژ کمک بگیرم!!

مجری: مرگخوار عزیزتون سرژ!!!؟

ولدمورت در حالی که لبخندی دلنشین بر روی لباش بوده ادامه میده: بله سرز..کسی که توانست بزرگترین جاسوسیها رو به من بکنه و خدمت بزرگی رو برای من انجام بده

مجری در حالی که میلرزید گفت:میشه توضیح بیشتری بدید!!

ولدمورت:البته!!بعد از خرابکاری پیتر که استخوان بابای کریچ رو انداخت تو معجون سخت به دنبال راه حل این موضوع بودم!!البته برای من مو داشتن یا نداشتن مهم نبود ولی خب برای مرگخوارام مهم بود برای همین به عشق مرگخوارای عزیزم دنبال راه حل رفتم و توانستم راه حلشو پیدا کنم!!!

مجری در حالی که بادی به گلو انداخته بود پرید وسط حرف ولدی و گفت: و راحلش ساخ یک معجون دیگه بود نه؟

ولدمورت موهایش را پریشون کرد و گفت:بله!!..سراغ مرگخوار سری وفادارم رفتم واز او کمک خواستم!!..اونم دعوت منو لبیک گفت!!!.........و با تهیه معجونی از ریشش منو مودار کرد!!...البته زیادی مو دار کرد و من مجبورم روزی یک بار موهامو سلمونی کنم!! ....من به سرژ افتخار میکنم!!!

مجری در حالی که دهنش باز مونده بود گفت:متاسفانه وقت زیادی نداریم ممنون از اینکه دعوت ما رو پذیرفتید!!...حرف آخر؟

ولدمورت:خواهش میکنم!!! ...فقط یک چیز میگم و میرم:آوداکداورا!!

طلسم سبز به مجری میخوره و مجری پهن میشه وسط زمین

ولدمورت: ...تصویر بردار از پشت دوربین رو به ولدی:


[b]دلبستگی من به ریون و اعضاش بیشتر از اون چیزی بود که فکر میکردم!!.....بچه های اسلایت


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۴:۴۷ یکشنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۵

مورگان الکتوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۳ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 620
آفلاین
**** فرهنگ ادبیاتی

صدای موسیقی آرامش بخشی به گوش میرسه و تصاویری از کتب مختلف ادبیات نشون داده میشه در همین لحظه مجری برنامه که عینک ته استکانی و کت و شلوار قهوه ای رنگی به تن داره شروع به صحبت می کنه:چه زیباست این ادبیات ، و چه بزرگوارند شاعران و نویسندگان جادویی که همیشه و در همه جا به فکر ما هستند.استادان بزرگ ما را یاری کنید تا هرچه بهتر در وصف شما ش.....
خــــــش خش خش
صفحه برفکی میشه و دیگه صدای مجری به گوش نمیرسه و بعد از مدتی دوباره همه چیز درست شده و دیگه اثری از صدای خش خش نیست.اما به جای مجری، دو نفر سیاه پوش روی مبل نشستن
سیاه پوش قدبلندتر:شوهاهاهاها.با برنامه ی فرهنگ لغات محفلی در خدتمتمون هستید.سلام عرض می کنم به شما دوستداران ادبیات.بی هیچ حرف و حدیثی بریم سر قطعات ادبی امروز.پیتر جان بخون
پیتر پتی گرو یه سری کاغذ در میاره و میگه:سلام.اول از همه باید از بلیز جان ممنون باشم که این قدر از من تعریف می کنن.اهم اهم
پیتر صداشو صاف می کنه و از روی کاغذ شروع به خوندن می کنه:از این به بعد به جای واژه ی نامانوس
سارا خفنز بگوییم سارا ژانگولر
از این به بعد به جای واژه ی نامانوس خانه ی گریمولد بگوییم، گاراژ سارا ژانگولر و رفقا
از این به بعد به جای واژه ی تخیلی آنیتا دامبلدور ،بگوییم آنیتا کفی یا اگر سخت است بگویید آنیتا ققی
واژه ی اوتو بگمن کمی قدیمی است پس بگوییم یار دیرین محفلی ها
از این به بعد به جا..............
در همین لحظه بلیز می پره وسط حرف پیتر و میگه:خواهشا پیتر جان ادامه نده چون امکان داره ناظر مربوطه اقداماتی کنه پس برنامه ی بعدی رو با همدیگه ببینم.
صحنه تغییر می کنه و تصویر یه پسر کوچیکی نشون داده میشه که داره دست تکون میده.
پسر کوچک:بستنی های دارکی هیچ جا نظیر نداره چون مصرفش هیچ کجا سیاه وسفید نداره
پیام بازرگانی تموم میشه و دوربین به استودیو بر می گرده
بلیز در حالی که لبخندی شیطانی بر لب داره شروع به صحبت می کنه:خوب دوستان گرامی ما منتظر تلفن های شما برای شرکت در مسابقه ی جدید ما هستیم شماره تلفن به صورت زیر نویس برای شما به نمایش در میاد

چند دقیقه بعد
زلینگ زلینگ
بلیز با خوشحالی وصف ناپذیری میگه: خواهشا وصل کنین
بعد از چند ثانیه ی نفس گیر صدای بیننده در استودیو انعکاس پیدا میکنه:سلام.
در گوشه ای از صفحه نوشته ای حک میشه: یارممد هاگزمیدی از دهکده ی هاگزمید
بلیز نگاهی به نوشته می اندازه و شروع به صحبت میکنه: سلام به شما دوست و بیننده ی عزیز شما می خواهید که توی مسابقه ی ما شرکت کنین؟؟
- بله
- خوب پس خواهشا یکی ازچهار موضوعی که میگم رو انتخاب کنید:ادبیات ، تاریخ سیاهی،تاریخ سفیدی، القاب
- تاریخ سفیدی رو اگه میشه
بلیز یه کاغذ سفید رو از زیر میز بر میداره و می پرسه: تا به حال چند جنگ وجود داشته که سفید ها آغاز کننده ی آن بودند؟ الف: 198 جنگ ب:سفید ها فقط کتک می خورند ج:یک جنگ د: گزینه ی ب و ج
- گزینه ی د
- درسته 15 امتیاز گرفتید بریم سر سوال دوم،نام جنگی که سفیدها آغاز کردند چه بود؟؟
الف: بی دلیل بودن را آموختند ب:سفید کشی ج:سفید ها مانور ژانگولر می دهند
- گزینه ی ب
- غلطه گزینه ی ج درسته
بلیز قیافه ای غمگین به خودش می گیره و میگه:خوب شما از دور مسابقه خارج شدید اما 30 گالیون از طرف صدای وسیما تعلق میگیره .خوب تا برنامه ی بعد خداحافظ


تصویر کوچک شده


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۵:۲۱ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۵

دزيره


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ پنجشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۲۲ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از ماه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 201
آفلاین
و مجری برنامه یه هو میاد تو تصویر میگه حالا همه گی با هم ویدیو کلیپ خواننده ی معروف دزیره کلاری رو تماشا میکنیم...
آهنگ شانس از آلبوم شانس..

ریم دادا دی دام...ریم دادا دی دام...ریم دا دا دیم دام دام دان...
دزیره با تکنوی آهنگش غیبو ظاهر میشه...یه ردای خوشکل پوشیده...زیره لوستره دیسکو داره هد میزنه...

ریم داد ا دا داااا.....
دزیره:
من که تموم عمرم دل به کسی نبستم....من که تو کنج تالار شب تا سحر نشستم...
حالا که تو این غریبی یاریو پیدا کردم...طلسم غم شکسته عشقمو حاشا کردم....

دزیره ساکت میشه و سرشو تکون میده

گروه کر: نداشتیشم..نداشتی...نداشتیشم نداشتی...دوست نداشتیشم نداشتی!!!

دزیره:
یه یار دارم زرنگه...با دله من دو رنگه...یه یار دارم زرنگه...با دله من دو رنگه
تو کنج سینه قلبی داره که مثل سنگه...تو کنج سینه قلبی داره که مثل سنگه...

یه یار دارم زرنگه...با دله من دو رنگه...یه یار دارم زرنگه...با دله من دو رنگه
تو کنج سینه قلبی داره که مثل سنگه...تو کنج سینه قلبی داره که مثل سنگه...

دزیره یه چرخ میزنه و ادامه میده:
چشمو دلش همیشه دنباله من میگرده...از این همه زرنگی دلم شده دیونه...
وقتی منو ببینه از عاشقی میخونه...بچه نمیشه این الف..خودش اینو خوب میدونه...

گروه کر: نداشتیشم..نداشتی...نداشتیشم نداشتی...دوست نداشتیشم نداشتی!!!


یه یار دارم زرنگه...با دله من دو رنگه...یه یار دارم زرنگه...با دله من دو رنگه
تو کنج سینه قلبی داره که مثل سنگه...تو کنج سینه قلبی داره که مثل سنگه...

ریم دادا دی دام ریم دادا دی دام..ریم دادا دی دام دام...
دزیره یه چرخ میزنه و آهنگ قطع میشه و صحنه خااموش میشه...



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۴:۵۸ جمعه ۱۶ تیر ۱۳۸۵

مورگان الکتوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۳ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 620
آفلاین
*** ارتش روشنایی از پایه می کشند ***

تصویر گزارشگر که با خنده ای تصنعی خودش رو زشت تر کرده نمایان میشه
گزارشگر در حالی که پاپیون سیاهی به سینه زده میگه:سلام به همگی شما بینندگان عزیز.طی آخرین اخبار ارسالی ما متوجه شدیم که عده ی کثیری از افراد محفل و ارتش وزارتخونه و غیره و غیره استعفا دادند.چرا؟؟؟ چرا ملت سفید باید از پا در بیان؟به همین دلیل مصاحباتی خواهیم داشت با عده ای از محفلی ها دنبالم بیاین

دوربین شروع به حرکت می کنه و به بلرویچ که در حال گیس کردن موهاشه نزدیک میشه
گزارشگر:سلام آقای بلرویچ .امیدوارم حالتون خوب باشه من از طرف برنامه ی مشکلات اجتماعی اومدم و اگه اجازه بدید می خوام باهاتون مصاحبه ای داشته باشم
بلرویچ:سلام به همه بچه های ناز توی خونه.حالتون خوبه دماقتون چاقه؟؟
گزارشگر در حالی که به رنگ قرمز تغییر رنگ داده میگه:آقای بلرویچ کمی سنگین تر باشید مردمی که الان شما رو می بینن چی میگن؟؟
بلرویچ دست از گیس کردن موهاش بر میداره و میگه:من خیلی هم سنیگنم،سنگین تر از اون چیزی که حتی فکرشو بکنید.شما از برنامه ی مبارزه با لاغری اومدید؟؟محض اطلاعتون من 130 کیلو وزن دارم م...
صفحه بی هیچ هشداری سیاه میشه و بعد از مدتی تصویر دامبل که در حال مطالعه است نشون داده میشه
گزارشگر:سلام آقای دامبلدور من از برنامه ی مشکلات اجتماعی اومدم و اگه اجازه بدید چند تا سوال بپرسم.چرا عدهای از اعضای کلیدی سیفید ها استعفا دادند؟؟؟
دامبل کتاب ((طرز هوا دادن ریش))رو کنار میذاره و در حاتلی که دست تکون میده میگه:اول از همه از همسرم مینروا تشکر می کنم که به عنوان یه مشوق برای من بوده.و در جواب سوالتون هم باید بگم که خصومت های شخصیدر بین محفل خیلی زیاد شده به طور مثال همین دخترم خیلی از بگمن بیگاری میکشید و هر روز یه آواتار جدید درخواست می کرد که در آخر منجر به فرار نابهنگام بگمن عزیزمون شد و همین پس عزیزم....
دامبل یه دستمال از جیبش در میاره و شروع می کنه به گریه
دامبل:اهــــــه اه اه همین پسرم عزیزم طی یک عملیات سمبلیک خودش رو توی ساعت شنی بزرگ زندانی کرد
دامبل می زنه زیر گریه و میره
صفحه سیاه میشه و این بار آنیتا کفی در حالی که داره محتویات پاتیل رو هم میزنه جلوی دوربین نمایان میشه
گزارشگر:سلام خانم آنیتا من با پدرتون مصاحبه ای داشتم و حالا هم می خوام با شما مصاحبه کنم.میشه به ما اطلاعاتی در مورد اینکه چرا عده ای از افراد کلیدی محفل استعفا دادند بدید؟؟؟
آنیتا در حالی که ذره ای از محتویات پاتیل میچشه میگه::به به به به
عجب سوپ ارزنی شد چی میگید؟؟؟
گزارشگر که حالتی از انزجار به خودش گرفته می پرسه:ببخشید این چیه که دارید می پزید؟؟
آنیتا که حالا چهره اش به شدت شبیه کفی شده میگه:این سپو ارزن با ارزن اضافیه سوالتون رو بپرسید
گزارشگر:هیچی چیز خاصی نیست تا برنامه ی ...
در همین لحظه صدای فریاد تارزان میاد و جسمی محکم به انیتا برخورد می کنه
اوتو در حالی که چماق محکمی در دست داره و لباسی شبیه به لباس تارزان پوشیده به طرف آنیتای بیهوش میاد و خنده ای شیطانی میکنه
گزارشگر در حالی که ذوق زده شده میگه:سلام آقای بگمن اینجا چی کار می کنید؟؟؟
اوتو:هیچی فقط یه انتقام کوچیک بود من باید برم
در همین لحظه اوتو دستش رو به طنابی می گیره و به صورت کاملا تارزانی از نظر ها دور میشه


تصویر کوچک شده


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۳:۱۹ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۵

پروفسور اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۸ چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ دوشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۵
از کارخانه ی روغن سازی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 191
آفلاین
برنامه:ورزشی
مجری:خب طی خبری با خبر شدیم تیمی دیگر به جمع تیمهای کوییدیچ جادوگران اضافه شده و باعث افتخار است که جادوگران نماینده ای از قزوین داشته باشد...بسیار عالیست..آفرین به همتتان...جوانها و نوجوانهای قزوینی که در کوچه و خیابان بازی میکنند پاهای برهنه ..اینک دارای امکانات بسیار پیشرفته ای میشوند که مردی خیرخواه از تبار روستاهای دوردست قزوین این باشگاه رو بنا نموده است و شامل انواع سیستمهای پیشرفته هواکشی..توالت ها و سرویس های بهداشتی..و... هست!...و همچنین به گوش ما رسیده است که چندی از تیم ها احساس خطر کرده اند به علت سبکی که این تیم بازی میکند که بسیار بسیار خطرناک است که از موسس این باشگاه پرسیدیم که چرا خطرناک بازی میکند این تیم؟؟.
اسنیپ: به علت اصلیتی که در قزوینیها وجود دارند و سرشتشان این گونه است که خطرناک بازی کنند ....حالا مشکلیه داری دادا؟
مجری:
مجری:حالا میتوانید مثال بزنید نوع بازیشونو؟

مجری:


برای عضویت در تیم روغن سازی قزوین کافیست فتو کپ


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۳:۵۶ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۵

اوتو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۰ دوشنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۱۲ شنبه ۹ تیر ۱۳۸۶
از اون بالا جغد میایَ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 286
آفلاین
رستگاری در 23:59.59 ثانیه


این پیام های بازرگانی تمو شو نبودن و هی پشت سره هم میومدن...

کارخانه ریش سازی سرژ با انواع مختلف ریش از قبیل ریش مرلینی،ریش سرژی،پروفسوری, استادی, فر،و غیره با دستگاهای تمام اوتوماتیک بدون دخالت دست ریشی بسیار مناسب برایتان میسازد.ریش سازی سرژ...

غیژ...غیژ...بوق...بوق (قابل توجه کسانی که علاقه شدیدی به بوق زدن دارند اینم بوق آخر من...بوق ...بوووق)

یرو برو بیرون دارن میبینند ما رو...برو مردیکه...اهم...اهم...سلام عرض میکنم به شما شنوندگان عزیز امیدوارم خوشحال و سروحال باشید.
امروز هم قصد داریم با یکی از خوبای جادوگران صحبت کنیم.اما اول یه شرح از فعالیتهایشان میگم:
بگمن در سال 18/6/1383در سایت ظحور کردند البته با شناسه آلبوس دامبلدور که توانست وارد ایفای نقش شود ایشون در آن زمان شروع به فعالیت در انجمنهای هری پاتری کردند و به دلیل کم تجربه گی نتوانستند در قسمت ایفای نقش به خوبی فعالیت کنند.اما در انجمنهای غیر رولی توانستند شهرتی بسیار بدست بیاورند.ایشون در تابستان 1384 تاپیکی به نام میتینگ برای شهرستانی ها به وجود آورد که در مدت کوتاهی به چنان طرفدار میان تاپیکهای دیگرپیدا کرد و مورد تو جه قرار گرفت ، و میرفت که اولین میتینگ رو در یکی از شهر برگزار کند که با بی میلی مدیران مواجه شد و دست از کار کشید.مدتی بعد مدیران شناسه او را گرفتند و به یکی از ناظران دیگر دادن تا بیشتر از این شخصیت استفاده بشه.
ایشون بعد از این کار مدتی به جادوگران نیامد اما مدتی بعد با یه شناسه جدید دوباره ظحور کرد.با این شناسه کم کم پله های ترقی رو پشت سره هم پیمود. بعد از مدتی توانست مدیریت ارتش الف دال رو به همراه کس دیگری بر عهده بگیرد او توانست با مدیرت خوب و تاثیر گذارش ارتش را به یکی از گروهای پر قدرت جادوگران رساند وتا حالا هم این ارتش همچنان پر قدرت جلوه میدهد.پس از آن با همراه یک نفر دیگر مدیریت سازمان ورزش و تفریحات جادویی رو بر عهده گرفت و بعد از مدتی با صحبتهای فراوان با یکی از مدیران توانست انجمن زمین کوئیدیچ رو ایجاد کند و شروع به فعال کردن این انجمن تازه تاسیس کرد اما در این مدت با مشکلی بدی روبه رو شد ونتوانست مدتی به جادوگران سر بزند و به همین خاطر از مدیریت انجمن کوئیدیچ کنار گذاشته شد و شخص دیگه ای بر تخت مدیریت آن انجمن نشست ،اما او باز بعد از برگشت ناامید نشد و جزءداوران جام جهانی شد اما در مدت کوتاهی از این سمت نیز خودشو کنار کشید و وارده یکی از تیمها جام شد تا بیشتر فعالیت کند در کوئیدیچ و توانست در مدت کمی بازیکنان مشحوری رو وارده تیم کند و جزءیکی از قدرتهای مسابقات باشد و در جام جهانی شرکت کند.
اما در این میان هم به عنوان ناظر انجمن هاگوارتز و کمک مدیر مدرسه انتخاب شد و شروع به فعالیت کرد و کم کم سری میان سرا درآورد همچنین در ترم جدید به عنوان معلم درس پیشگوئی انتخاب شد ایشون قبلا نیز به عنوان معلم در دفاع در برابر جادوی سیاه در هاگوارتز تدریس میکردند. اما در همین جلسه اول در درس پیشگوئی چنان بازدیدی از کلاس شد که تا کنون این همه شاگرد در چنین کلاسی اتفاق نیفتاده بود. پس چندی نیز به عنوان یکی از ناظرای محفل ققنوس انتخاب شد . ولی تا خواست شروع به فعالیت کند در عرض چند ساعت از این سمت کنار گذاشته شد.و به جای ایشان کس دیگری رو به این سمت جای دادن.
اما ایشون با اعتراضش از از مدیریت هاگوارتز ،معلم درس پیشگوئی,کاپیتان تیم کوئیدیچ دراگون,مدیریت ارتش الف دال،عضو محفل ققنونس استعفا داد و قصد دارد ماننده آرتیکوس دامبلدور رستگار شود.
حالا هم قصد داریم با ایشون مصاحبه میکنیم.

- گوینده: جناب اوتو بگمن میتونم بپرسم دلایل رفتن از جادوگران رو بیان کنید
- بگمن: خوب دلایلش واضح است اگر کمی تفکر کنید متوجه میشوید.
- گوینده : میشه بگید شما چرا از نظارت محفل کنار گذاشته شدید؟
- بگمن : خوب نمیتونم بگمن، اما فقط اینو میگم که "دستهایی پشت پرده باعث کنار گذاشته شدن من از این سمت شدند"وگرنه همه میدوند که هیچ ناظری با ویرایش یک کلمه از یک پست از نظارت کنار گذاشته نمیشود...
گوینده: خب حالا کجا خواهید رفت؟!!
- بگمن: به کشورم میرم پیش استادهایم همچنین مدتی در جنگل خودم به همراه ارتشم استراحت میکنم.(ارواح سفید)
- گوینده: منظورتون از مدتی چیه؟مگر باز بر خواهید گشت به اینجا؟
- بگمن: احتمالش زیاده و ممکنه هماننده آرتی دیگر از رستگاری تلخ خسته شوم و حوس بازگشت به سرم بزند.اما اگر برگردم دیگر اون اوتو بگمن گذشته نخواهم بود و به کل عوض خواهم شد و هیچ نشانی از اوتو بگمن گذشته نخواهم داشت. فقط گذشت زمان این را نشان میدهد.
گوینده:!!!!
- اوتو:فقط از اینجا از دوستان: پرفسور کوئیرل،ریبوس هاگرید،سوسک،گلیدروی لاکهارت،دارن الیور فلامل،سارار اوانز,هدویگ،لوییس لاوگود،جسیکا پاتر,دراکو مالفوی،ادی ماکای,و دوستان دیگه که شرمندم اسمشون رو نیاوردم.تشکر میکنم.
بعد ناگهان لبخندی تلخ بر لبانش نشست انگار که به زور چهره اش را اینطوری میکرد و بعد از چند لحظه نوری خیره کننده به وجود آمد و او را بلعید و بعد از چندلحظه صدایی ماننده شکستن چیزی آمد و اوتو ناپدید شد و فقط زراتی از او باقی مانندن. انگار نه انگار که چند لحظه پیش اینجا اوتو بگمن نشسته بود...

...خدا حافظ


فعلا با این حال میکنیم...


شخصیت جدید


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۶:۵۹ سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۵

سامانتا ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۹ پنجشنبه ۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۵:۰۸ یکشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۰
از ما که گذشت!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 248
آفلاین
شب شعری با مرگ خواران


با سلام به شما بینندگان عزیز ...امشب در خدمت شما هستیم با برنامه شب شعر و امشب به میان جمع کثیری از مرگ خوازان اومدیم تا برنامه ایی رو به طور مستقیم و زنده تقدیم شما کنیم.با ما همراه باشید.

دوربین می ره رو تک تک مرگ خوار ها و وقتی همگی آمادگیشون رو اعلام می کنن اولین نفر با علامت سر ارباب لرد ولدمورت کبیر شروع به خواندن ابیتاش می کنه!

این شما و این هم مرگ خواران!


پیتر پتی گرو:

ما سیاهیم و سیاهی ها رواست
ملت و دولت برای لرد ماست
رعشه اندازد وجودت ای سپید
نام ما را بشنوی از چپ ز راست


آناکین مونتاگ:
ارباب بگو که جانم فدا کنم
لب تر بکن که من این دینم ادا کنم
تنها بگو که به سیخ کشم من که را
از زندگی کدام سپید من جدا کنم


ماروولو گانت:

ای لرد عزیز ای سپهدار
تاریکی و ظلمت ای اقتدار
سارا نشان بده مرا ای بزرگ
بر صلیب من کشمش یا که به دار


لیلی اوانز:

این سیاهی لرد و تاریکی برایم هست دوام
او بگوید من بگیرم انتقام
گرچه پخ هم بکنی سپید ها مردند
مزش آن بود که تو دستور دهی بر اعدام


تیکا:
ای لرد قار قار می کند کدام کلاغ
یا که هی داد می زند و از که می گیرد سراغ
دستور بده تا که بکوبم آن انجمن
یا که بگو بکوبم بر سرشان پتک داغ


پروفسور کوییرل:

ای همرهان کثیف نکنید خونتان را
آخر ندارد ارزش این سپیدان را
تقدیرشان یک آواداکودارا و بس
رخصت دهید که نفس کشند آنان را


مورفین گانت:

دل لک زده ارباب برای جنگ
مثل برگ بیفتن از درخت چه قشنگ
یا که شکنجه دهم سپید تا ابد
مهلت ندم که نیست جای درنگ


بلیز زابینی:

شهاب شهامت تو را بس
ای قدرت جهان تو هستی فقط نفس
آوای تو شکافت تن آفاق را
مردن به پای تو فقط بس مقدس


بلاتریکس لسترنج:
فرمان بده ای بزرگ ، انقلاب
نقاب برکشم و کنم عذاب
وقتش کی است بگو جان بخواه
چشمان من پر از اشتیاق ودل بی تاب


مورگان الکتو:

گرفته خیال آنها را در آغوش
آخر نفهمیدم سوسکن یا که موش
آنها را که خلق کرد؟ می دانم
اکسیر مغز را بکرد او فراموش


ماروولو گانت:
زمزمه سر ده ، کن تو اشاره
ده دفعه مرده بازم دوباره
سفید پشمک یا اون خفنزه
پیوست به تاریخ شد یه خاطره


آناکین مونتاگ:

این جوجه های سوگلی
چه چه می کنن مثه بلبلی
با هم می خونن دومبولی
با هم می گن قوقو قوقولی


پروفسور کوییرل:

ای کوچولوهای سپید و شیرین
کمی خوش بگذرانید در این آخرین
بچشید لحظه ایی طعم نفس را
که این شام آخر بود آخرین



در همین هنگام ارباب لرد ولدمورت کبیر از جا بلند می شود و به پاس تشکر از پارکابی دوستان شب شعر امشب را تمام می کند!



ارباب لرد ولدمورت کبیر:

ای دوستانم ، ای تمام مرگ خواران
لذت ببردم من از ابیاتتان
خوب می دانم که بیتابید و بس
لیک باید خون بریزیم ما فراوان


هر آن که را کشتید کشتید آفرین باد
در هم بکوبید سر دهید آوای بیداد
اما گذاریدش کنار آن آلبوسی را
زیرا که می خواهم چشد او داد و فریاد!



اما در همین هنگام آلبوس دامبلدور که مشخص نیست چطوری وارد اینجا شده از پشت صحنه فریاد می زنه:


آلبوس دامبلدور:

تنها پیام مهم دهید ای سیاهان
کار من شدست به دنبال این و آن
خیال نکنید که ولتان کردیم ها
به سفید هم رحم نکردم در این جهان


***

سامانتا ولدمورت:
حال می خواهم بدانم کدام سپید
جرئت دارد شعر آرد پدید
حسابی بکردیم مایه تان جامعه
که شما باشید تا بفهمید


سامانتا ولدمورت: و این بیت آخر رو هم تقدیم می کنم به کل برو بچس سفید اعم از محفلی ، الف دالی ، وایتکسی و غیره!


سپیدی به نزد من آمد سر تا پا مست
با حسرت و سوز و ترس کنارم بنشست
چون قصه قدرت خویش با او گفتم
لرزید و رمید و رفت و نالید و شکست!


از دفتر خاطراتم :

از او می ترسم... گاه تصور می کنم با هیبتی عظیم در مقابل من ایستاده و م


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۷:۱۹ دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۵

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
طرز تهیه چمن ورزشگاه

طرز تهیه این چمن به صورتی است که شما باید یک نفر که شناسه اش شباهات زیادی به چمن دارد را انتخاب کنید...
توجه داشته باشید این عضو ارزشی حتما باید در تیم خزهای آجاس عضو باشد...

این عضو را گرفته و روی تختی می اندازید...
قبل از آن گذری به آداس بیندازید...و وردنه ی اداسی ها را از آن ها قرض بگیرید...

سپس شخص مکذور را روی سطحی ساف و صیقلی بیندازید...سپس با وردنه سعی در پهن کردن او کنید...

روی دماغ او تمرکز زیادی داشته باشید چون دماغ این فرد گنده س و باید حسابی با وردنه پهن بشه...

پس از پهن شدن کافی کاربر ارزشی شماره 19248 او را توسط عده ای از دوستان خود بگیرید و در جایی مناسب برای بازی فوتبال چهن نمایید...
سپس او را به مدت 1 ماه آبیاری کنید تا به اصطلاح چمن های آن به خوبی پرورش یابند...
سپس سعی کنید چمن ها رو به طوری مرتب برای بازی کوتاه کنید...زیرا در بعضی قسمت ها چمن بیشتری رویش می کند...

حال می توانید یه توپ بردارید...و شروع به بازی کنید!!


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.