مديرا بعد از جروبحث طولاني راجع به اينكه كي بره حموم مختلط رو ببينه اعصابشون خورد ميشه و به اتاقاشون ميرن.
-
ياافتم!همه مديرا جلو در اتاق كوييرل ميان: چيو يافتي؟
كوييرل: هيچي هيچي داشتم خواب ميديدم!
وقتي مديرا ميرن كوييرل نفس راحتي ميكشه و گوشيشو درمياره و به ولدي اس ام اس ميده:
- يه پيشنهاد رديف برات دارم. اصل حاله! قضيه از اين قراره كه ...===
- اي جان! چه دلاكايي! اصن آدم حظ ميكنه كارشونو ميبينه!
ترهور دور محوطه حموم ميچرخه و ملت رو از زير نظر ميگذرونه كه ناگهان به يه چيزي ميخوره.
- س س س سلام!
كوييرل عمامشو دور سرش محكمتر ميكنه: سلام.
- ش ش شما اينجا چ چ چي كار ميكنيد؟
- اومدم حموم! اشكالي داره؟!
- ن نه!
كوييرل نگاهي به حموم مياندازه و چشماش برق ميزنه. سريع لباساشو ميكنه و عمامشم در مياره و ميپره تو آب!
- تو ديدت رديفه؟
ولدي از پس كله كوييرل ميگه: آره توپ توپ! چه منظره توپي!
كوييرل : مال من بهتره! من يه تنفس مصنوعي تو كادرم دارم!
ولدي : چههه! من شاهد راز و نياز زندهام!
كوييرل: مااااا! بيا جاها عوض!
كوييرل ميچرخه و نگاهي به مرد پشمالوي چاق زشت درب و داغون روبروش مياندازه كه با دندوناي كپك زدهي زرد و يكي بود يكي نبودش داره بهش لبخند ميزنه!
ولدي: ركب خوردي موهاهاهاهاها!
---
مگي كه از آفتاب گرفتن و ديد زدن خسته شده بود لب آب مياد تا يه استحمامي بكنه. پاهاشو توي آب فرو ميكنه و به شامپويي كه بغل چند تا داف اسمي لب استخر بود نگاه ميكنه و وقتي دافا حواسشون نيست شامپو رو كش ميره. فشارش ميده تا باهاش سرشو بشوره كه ...
- آآآآآآآآآآخ!شامپو تو دست مگي ناپديد ميشه و ايوان روزيه بغلش ظاهر ميشه!
- لامصب يه خرده بالاترشو فشار ميدادي خب! آآآآآآآآآآآي! حالا من چه غلطي كنم؟ گلرنگ دو تا بچه ميخواد ما فقط يكي داريم!
ویرایش شده توسط هدویگ در 1388/6/10 2:55:13