هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




Re: ویژه نامه نو روز 88 ( با سالازار اسلتیرین )
پیام زده شده در: ۱:۱۱ چهارشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۷
#1
خوب حالا یکم میان برنامه بریم که برنامه های پرسی زیادی تکراری نشه ! (البته با اجازه ی صاحاب تی وب )

تبلیعات :

برنامه های نوروز 88

شب ها شعرگولانه با حضور استاد درختیان !

پنجشنبه ها از جادوگر تی وی

-=----
فیلم سینمایی به خاطر ونی
جمعه از شبکه تلویزیونی جادوگر ای تی وی

-=-----

مجموعه موزیکال هاگوارتز میوزیکال

شنبه ها از جادوگر تی وی


=-----------
ویژه نامه نوروز 88

اجی مجلی حول حالنا

لحظه سال تحویل از جادوگر تی وی



با ما همراه باشید


*-*-*-*-*
بیندگان عزیز این شبکه برای پخش برنامه های نو روزی نیاز به اسپانسر داره

2 تن از اعضای پایه پیام شخصی بذارن در فرصت مقتضی هماهنگ میشه



روابط عمومی شبکه تلویزیونی جادوگر تی وی


نمایشنا


Re: متروی لندن! (مقر زیرزمینی اتحاد خاکستری!)
پیام زده شده در: ۱۳:۱۹ جمعه ۹ اسفند ۱۳۸۷
#2
نکته توضیحی : آسپ در حالت دمپایی از هوشیاری کامل بر خوردار نیست و افکار مودی مستقیما به او منتقل میشوند .

ادامه سوژه :

ساعت 3 شب

مودی در حالی که عرق کرده از خواب میپره ! تقریبا سرخ شده ولی چون شبه شما بگین بنفش !!

مودی از جاش بلند میشه و بدون توجه به دمپاییش ! ( مودی یه پاش چوبی بوده من نمیدونم چطوری دوتا دمپایی می پوشه ( حالا بگردین توجیه در بیارین )البته در مورد تغییر کردن و آدم دیگری شدن هم اطلاعات کسب شده ولی زیاد مهم نیست 1 مودی باید چلاغ باشه D:) شروع به قدم زدن میکنه . . . .

اولین فکری که به ذهنش میرسه قتل سالازاره ! با عصبانیت آهی می کشه و شروع به نقشه کشیدن میکنه . . . .

یه کمی اونور تر ونوس نشسته داره ناخوناشو مانی کور میکنه و زیر لب یکی از آهنگهای hsm 1 رو میخونه !! ----> دوربین وارد مغز ونوس میشه :
نور صورتی رنگ مایل به بنفش خال خالی همه جا رو میگره بعد دوربین جلو تر میره تا به خاطرات ونوس میرسه . . . .
ونوس : + +

دوربین از فرط قاطی پاتی بودن احساسات ونوس در مورد خاطراتش قاطی میکنه و از مغز ونوس میاد بیرون
ونوس مانی کور کردن ناخوناشو تموم کرده و در حالی که دراز کشیده داره یه گل آفتاب گردون رو پر پر میکنه
ونی : میشه . . . نمیشه . . میشه . . نمیشه . . . میش . . .

back to madly mode eye !

مودی همچنان در حال قدم زدن دار زیر لب با خوش حرف میزنه
مودی سفید پوش با چنگ
- نه من از اون بهترم
مودی قرمز پوش با شاخ
- ولی خوب اون چاه نفت داره
مودی سفید پوش با چنگ
- عوضش تو چشمت پاکه !
مودی قرمز پوش با شاخ
- کی گفته چشمش پاکه ؟ اونم با این قابلیت ها :hammer
مودی سفید پوش با چنگ
- چشمش دیوونه است خوب دیوونه ها که گناهی ندارن !
مودی قرمز پوش با شاخ
- بروبابا دلت خوشه تو این دوره زمون هرکی زرنگه خودشو میزنه به دیوونگی !
مودی سفید پوش با چنگ به حالت قهر پشتشو میکنه و ناپدید میشه
مودی بعد از این همه خود درگیری بالاخره راه حل رو پیدا میکنه و بعد از پوشیدن ردای سفری خال خالیش به سمت در میره
مودی زیر لب : نمیذارم هیچکس دستش به مری بخوره مری و مودی بهتر از اون اسم گنده طولانیه کنار مری !! نه نمیذارم مری باید بدونه که من نمیذارم نه . . . .

در همین حین سالازار که از اکتشافات داخل مغز ونوس هیچی نفهمیده کانال رو عوض میکنه و سریال لاست رو نگاه میکنه !

این سوژه ادامه دارد !!!!

-=-=-=-=-
اصولا حیف که وقت ندارم !
وقت خوش !


ویرایش شده توسط سالازار اسلایترین در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۹ ۱۷:۵۱:۲۰
ویرایش شده توسط سالازار اسلایترین در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۹ ۱۷:۵۵:۰۸

نمایشنا


Re: متروی لندن! (مقر زیرزمینی اتحاد خاکستری!)
پیام زده شده در: ۲۲:۰۱ چهارشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۷
#3
مودی خسته و عرق ریز در راه پله می دوید هر چقدر نزدیک تر می شد سر صدا هم بیشتر میشد / مودی عصبانی سرعت خودش رو بیشتر کرد تا ببینه چه خبره . . . . . . . . . . . .

بعد از مدتی نامشخص مودی به مقصد میرسه و صحنه را میبینه


ونوس
:fan:
سالازار

- این دیگه از کدوم گور پیداش شد . . . با دقت بیشتر متوجه قیافه آشنای منبع سرو صدا ( به بیانی نویز ) ( به بیانی دیگر موسیقی مدرن ) میشه . . . . .

ونوس حالش بد شده و قیافشو تو هم کشیده . . .

امپراطور چشما ها شو میگیر : وای بازم ارزشی بازی !

شخص آشنا همچنان به نواختن ادامه میده . . .

ملت ارزشی :


مودی با تعجب ملت رو نگاه میکنه : پیژامه پارتیه ؟؟

ناگهان همه جا ساکت میشه
هوا تاریک و تاریک تر / صدای نفس نفس زدن حاضرین ذهن ها رو پر میکنه

Lights Up

نور افک شونصد هزار واتی روش میشه روی مودی

تق تق تق

. . .
تق تق تق

. . .
تق تق تق

ملت : تق تق تق

تق تق تق

ملت تق تق تق

مودی متفکرانه شروع به قدم زدن میکنه
ملت همچنان فکر کردن تق تق جزو اهنگه !

تق تق تق

مودی سرجاش محکم وایمیسته
تق
ملت: تق
مودی راه میره
تق تق تق
ملت: تق تق تق

مودی از عصبانی فریاد میکشه
ههههههههههههههههههه

ناگهان همه جا از سکوت در میاد و موسیقی دوباره شروع میشه این بار با صدای مودی !!!

ونوس که حوصله اش سر رفته بود کنترل رو بر میداره و تلویویزینو رو خاموش میکنه

-=-=-=-=-=-
تقصیر از من نیست hsm زده شدم :D
به این امید که پست های بدتر از این هم هست :D
وقتی دوبار پست آدم بپره بهتر از این نمیشه !


ویرایش شده توسط سالازار اسلایترین در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۸ ۰:۴۶:۱۹

نمایشنا


Re: خانه اصیل و باستانی گونت ها
پیام زده شده در: ۳:۴۰ دوشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۷
#4
لرد سیاه همچنان خشمگین روی تخت نشسته بود و ملت داشتن پاچه هاشو میخواروندن !

بلاتریکس همچنان میخواست معجون سبز رنگ رو به لرد سیاه بده
آنتوانین همچنان پشت سر هم در حال انجام وظیفه ی ماساژوریش بود

لرد سیاه که از عصبانیت عضلاتش منقبز شده بود زیر لب نا سزا میگفت و هر 30 ثانیه یک بار نگاهی تهدید امیز به دالاهوف میکرد و دالاهوف نیم خیز خشک می شد
ناگهان لرد فریاد زد بس کنید !

ملت همه در جا سیخ شدند و سکوتی فرا تر از مرگ خانه را فرا گرفت
صدای قیییززززززز بلند و نا هنجاری سکوت را شکاند و در پس آن صدای رسا تر به گوش رسید

- لرد سسیاه

صدا بلند شد و به فریادی جیغ مانند تبدیل شد
همه وحشت زده به گوشه کنار خانه پناه بردند اما لرد لبخند زد
( بلاتریکس : مای لرد جونم این تیکه ترسناکه ها مثلا باید بترسیم لرد : اه چی میگی بابا جدمه دیگه ترس نداره که ! )

لرد به آرامی از تختش برخواست گویی بر هوا قدم گذارده باشد
نرم و بی صدا به سمت در رفت

پیکره ای سبز پوش و بلند قد جلوی در ایستاده بود . قدمی به جلو برداشت ؛ نور ماه از پنجره موهای نقره فامش را درخشان کرد

لرد سرش را خم کرد
- سالازار اسلیترین !
سالازار نگاهی سرد و بی روح به لرد می اندازد
- تام ماروولو ریدل !
جرقه ای کوچک از آتش خشم درونی لرد در چشمانش لحظه ای می درخشد
- چه چیز باعث حضور سالازار اسلیتری در این خانه شده
سالازار در جواب به لرد خیره می شود و ارتباطی ذهنی برقرار میکند . . . .

-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
لرد چشماش رو باز میکنه ! :
بلاتریکس در حال دادن تنفس مصنوعی به لرده - :bigkiss:

دالی (دالاهوف ) یه قابلمه گرفته دستش و با رتیم میزنه به ته قابلمه - بلاتریک تنفس باید ریتم داشته باشه جانم
با من فوت کن
یک هوشت دو هوشت یک هوشت دو هوشت

لرد چشم در چشم بلاتریک پلکهاشو باز میکنه :bigkiss:

(بینندگان شنوندگان و خوانندگان عزیز این قسمت بخاطر خشونت زیاد سانسور شد !)

بلاتریکس در حالی که نصف سرش کچل شده نشسته و با تعجب به دالی که جای دستاش با پاهاش عوض شده نگاه میکنه !
لرد گویی که دارد با خود سخن میگوید گفت : میدونم کجاست
کسی زنده نخواد ماند

بلا و دالی :
. . .

*-*-*-*-*
به علت نصفه شب بودن و آلبالو گیلاس چیدن چشمان بنده از ویرایش معذورم ! باشد که رستگار شوید !
خوش باشید و موفق
یا حق!


ویرایش شده توسط سالازار اسلایترین در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۳۰ ۳:۴۲:۱۳

نمایشنا


Re: متروی لندن! (مقر زیرزمینی اتحاد خاکستری!)
پیام زده شده در: ۴:۳۲ چهارشنبه ۱۸ دی ۱۳۸۷
#5
در اين لحظه نويسنده پست قبل ( مري باود ) ماشين تحريرشو ميزنه زير بقلش كه از مقر جديد اتحاد خارج بشه ! انتهاي قدم اول :

سالازار اسليتري : مـــــــــري باود !!

مري در همون حالت قدم برداشتن خشكش ميزنه!!!

سالازار ادامه ميده : چه خوب شد اومدي مري باود همين الان ميخواستم در مورد نقشمون به برو بچس ج چ تو ضيح بدم !!

ملت خاكستري :
امپي : سالازار ممكنه اين خانوم محترم رو به ما معرفي كني؟

سالازار : ميشناسينش ديگه !! ايشون همون مري باود هستن كه مري باود بودن !!

امپي : چه عحيب !!
سالازار : خوب ملت خاكستري توجه! من تصميم گرفتم ما يه عضو جديد داشته باشيم !!

ملت : يعني يه عضو قديمي ديگه ديگه ؟
سالازار : نه ديگه! اتفاقا اين عضوه جديده ولي خيلي شبيه قديمياست !!1
امپي : چه عجيب !!

نا گهان سر و صداي بلندي بپا ميشه و چهار ستون مترو شروع ميكنه به لرزيدن !
بعد از 30 ثانيه لرزيدن يه واگن خالي ميرسه !!!
اسكاور: ملت بياين بريم قسمت اصلي پايگاه اتحاد رو نشونتون بدم !!!!

2 ساعت و 45 دقيقه بعد بيست هزار فرسنگ زير لندن!!!

امپي : چه عجيب !!

اسكي در حالي كه با مقر زير زميني خيلي حال ميكرد همر ميزد

مري باود همچنان تو شوك بود و سعي ميكرد كه قدم دوم رو هم برداره !!

سالازار تمام راه رو توضيح داده بود مشخص كرده بود كه وظايف عضو جديد گروه خاكستري چيه ! اين آخر هم يه حرف عجيب زده بود :
سالازار : اتفاق من قصد دارم كه اگر داوطلبي پيدا شد باز هم عضو جديد بگيرم چون در حال حاظر به چندتا نيروي خوب نياز داريم

امپي : چه عجيب!!!


ویرایش شده توسط سالازار اسلایترین در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۱۸ ۴:۳۷:۵۲

نمایشنا


Re: داستان‌هاي کوتاه
پیام زده شده در: ۴:۰۴ چهارشنبه ۱۸ دی ۱۳۸۷
#6
چندي پيش رهگذري نگاهي بر آسمان زير پايش انداخت ، تبسمي كرد نگاهي به مخلوق خود انداخت . . .


داشتم قدم ميزدم ؛ صداي قدم هايم تنهايي را از خاطرم پاك ميكرد
نگاهي به آسمان انداختم ، اشكي بر گونه ام لغزيد . . .

اشكي ديد بر گونه مخلوق . . . خلقش تنگ شد ، تبسمش رنگ باخت اشكي بر گونه اش لغزيد . . .

سرم را پايين آوردم چشمانم را بستم . . .
صداي رعد آمد آسمان نيز ميگريست گويي با من هم غصه بود !


نمایشنا


Re: دفتر وزیر اعظم ، عالیجناب هوکی و معاونش
پیام زده شده در: ۲۳:۵۸ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
#7
And Now . .

بارون اول در دفتر رو باز ميكنه كه بره بيرون بعد يادش ميافته كه روحه در و ميبنده و از ديوار خارج ميشه . . .

سالازار در مكاني نا معلوم :

تق تق تق . . .
صداي جيغ مانند دخترانه اي با لوسي تمام ميگه : كيه كيه در ميزنه ؟؟

سالازار در و باز ميكنه و داخل اتاق نارسيسا ميشه !!!

-=-=-=-
داخلي اتاق نارسيسا پاي كام!!

سالازار : ببينم تو اينجايي‌؟

نارسيسا زبونش بند اومد

سالازار : هي پست ميزني بعد خودت نيستي توش چرا خوب ؟

نارسيسا غش / قش ميكنه !!

سالازار : حالا هي بنويس نگارنده!

پي نوشت : نگارنده عشق آقاي راننده!!!

-=-=-=-=-=-=-=
دوباره بازم داخلي دژ/ كاخ /قصر/ دفتر وزير / نا كجا آباد / غار و غيره . . .


بارون با صداي بلند : ببند درو بابا شوژج مياااا !
امپي در حالي كه داره امپي 3 گوش ميده و گوبس گوبس ميكنه يه نگاه حاجيانه مدل 52 به بارون ميكنه بارون ميره تو در و ديوار


كريچر در حالي كه حوله حموم بسته دور خودش مياد ببينه سرو صدا از چيه يهو حوله رو باد ميبره !!!
ملت : :
كريچ ر جا دست ميكنه تو شلوار اسكي و يه دستمال سحر آميز ور ميداره ميپيچه دورش !!
اسكي : كريچ نه !!
كريچر از نصف ناپديد ميشه !!!
امپي كه حوصله اش از دست همه سر رفته بود گوشي رو از رو سرش ور ميداره و آماده طلسم كردن ميشه

ملت همه فرار ميكنن !!


=-=-=-=-

.

.

.

امپراطور در ميان سالن بزرگ اجتماعات قصر ايستاده بود ! هركس از هراس خشم امپراطور به گوشه اي پناه ميبرد ! امپراطور دستانش را بلند كرد و زير لب اورادي خواند وردهايي كه ساليان سال در تار و پود زندگي مخفي مانده بود و هيچ موجود زنده اي بر آنان دست نيافته بود . آسما تيره شد و گردبادي پديد آمد كوه ها لرزيدند و تعظيم كردند و درختان با صداي باد آواز خواندند . امپراطور ، تاريكي را فرا ميخواند ! حاله اي از قدرتي ابدي به دورش ميچرخيد در اين هنگام سالازار به ميان سالن اجتماعات رسيد
سالازار : كسي عروسك خرسيه منو نديده ؟؟؟

ملت : هوووووووووووووووو
كارگردان : كات آقا كات!! كي به شما گفت بياي رو صحنه ؟؟


سالازار : امپي يه دقيقه بيا كارت دارم !!؟
امپراطور‌: چيه بابا ؟ سكانس آخره ميخوايم بريم خونه زود بگو
سالازار : خوب منم ميخوام برم خونه ! فقط ميخواستم بدونم الان كه هوكي تو توهمه چيكار كنيم ؟؟ من ميگم بايد فاز بديم بازم ها!!
امپراطور‌: اي بابا سالي تو هم حال داري ها خودم يه فكري براش ميكنم فعلا شلوغم! ميبيني كه !! بعدا حساب هوكي رو هم تسويه فيه ميكنم
سالازار : هان آهان . مطمئني عروسك خرسيه منو نديدي ؟
امپراطور به سمت دوربين نگاهي از سر خشانت مي اندازد و سالازار ناپديد ميشود


ویرایش شده توسط سالازار اسلایترین در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۱۵ ۱:۰۸:۵۰
ویرایش شده توسط سالازار اسلایترین در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۱۵ ۱:۲۹:۴۶
ویرایش شده توسط سالازار اسلایترین در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۱۵ ۱:۳۳:۲۸

نمایشنا


Re: روزنامه وزارتخانه سحر و جادو
پیام زده شده در: ۳:۰۸ پنجشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۷
#8
*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
*
*
*
* خبر هاي تازه از جنگ ابر قدرت ها
*
*
*
*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

يكي از اعضاي سازامان حفاظت و امنيت امپراطوري (اسپيدي) Empire Security & Protection Division (ESPD) در بيانيه اي غيره رسمي اعلام كرد :

- دزديده شدن هوكي (جن بي اصالت ) توسط نيروهاي اتحاد خاكستري تنها يك زمينه سازي بوده است و بايد منتظر اقدامات بيشتر اين گروه خشن باشيد ! و در ادامه بيانات خود اظهار داشت
اسپيدي طي تحقيقاتي كه داشته متوجه شده است كه هوكي (وزير ناحق سحر وجادو ) قدرت و محبويتي را كه به نظر مي رسد دارا نيست و اين دستهاي پشت پرده هستند كه وزارت را ميچرخوانند همچنين اضافه كرد كه : هوكي در اداره امور داراي هچ اختياري نبوده و كاملا مطيع دستان زير و پشت پرده است و ارزشي براي اتحاد خاكستري ندارد .به همين دليل مسئولين و سردم داران گروه اتحاد خاكستري دستور لغو تمامي اقدامات نظامي ارتش امپراطوري و نيروهاي نوشابه اي را صادر كردند .

در پايان اين مامور از خود گدشته سازمان اسپيدي در حالي كه اشك در چشمانش حلقه زده بود گفت : امپراطور صلح رو به ما برگردون !


-=-=-=-=-=-=-=-
شماره بعد : هوكي وزير محبوب سحر و جادو يا منحرف اخلاقي ؟


ویرایش شده توسط سالازار اسلایترین در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۱۲ ۳:۱۳:۴۹

نمایشنا


Re: دفتر وزیر اعظم ، عالیجناب هوکی و معاونش
پیام زده شده در: ۲۲:۳۰ چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۷
#9
بلیز میپره هوا و یه چاقو پرت میکنه و چاقوئه میره تو گردن یک غول بی شاخ و دم سپس با شمشیر میزنه گردن یکی دیگه از سربازای دشمن رو قطع میکنه و بلافاصله جفت پا میره تو صورت سرباز دوم از ستون سوم ردیف دوم از سمت راست و در همون حال با چوبدستی نفرین هایی روانه ملت میکنه و در همون حال میاد رو زمین و نفس نفس زنان پشت به پشت ایگور قرار میگیره ...
دوربين عقب مياد و از تلويزيون 102 اينچ دژ فاصله ميگره

رو به روي تلويزيون امپراطور و سالازار دارن . . . فيل ميخورن !
امپراطور : ايول سالي عجب فيلم اكشنيه از كجا گيرش آوردي
سالازار : نميدونم تو بوف رو ميز بود ولي فيلمش از اون نوع فيلماييه كه . . .
امپراطور : :mama: فيلمو نيگا سالي نقد و ول كن
سالازار :

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
ادامه ماجرا :


ايگور در حالي كه سر و صورتش سياه شده بود با صداي تو دماغي : مو ها ها ها ها ما هنوز زنده ايم

امپي : سالي اين صداي ويز ويز از كجاست ؟

سالازار : ببين اين تو نيست ؟

** اينجا تهرونه يعني شهري كه . . .

سالازار دنبال منبع صدا ميگرده

امپراطور : اهم ببخشيد گوشي جديدمه!
امپراطور گوشيو بر ميداره و ميگه : كيه ؟

سالازار : بابا اون آِي فونه كه وقتي ورش ميدارن ميگن كيه اينو بايد بگي الو !!

امپراطور: خوب اينم آي فونه ديگه اخمخ !!

در همين زمان يه مكان ديگه

نيرو ها ي نوشابه اي در حال استراحت بودند كه ناگهان چراغها روشن شدند صداي تراختور ها بلند شد !
نورممد : بر خيزي اي نوشابه اي ها بجنگيد و پيروز شويد اهههم!!


نيرو هاي نوشابه اي بلند شدن و اسلحه دست گرفتن و براي نبرد شبانه جايگيري كردن !

صداي دست زدن چند نفري بلند شد :

اسكاور و كيرچ براي نيرو ها دست زدند!
نور ممد : قربان چي شده ؟ مگه شما نگفتين ميخواين شبي خون بزنين ؟؟
كريچ : نه بابا ميخواستيم آمادگي نيروهامونو امتحان كنيم ! اين خشم شب بود !

نيروهاي نوشابه اي در جا شات داون شدند !!!


كمي بعد مرلين در حال ديده باني !!

بعد از درگيري عشاق با عشاق جن !! چند ساعتي بود كه سكوتي مطلق بر جنگ سايه افكنده بود
مرلين يه نمه مشكوك ميشه و شنل نامرئي تنش ميكنه ميره نزديك اردوگاه دشمن ببينه اوضاع چطوره !
به ميانه اردوگاه كه ميرسه ميبينه ايگور و چند نفري از دوستاش نشستن دارن نون بيار كباب ببر بازي ميكنن! آروم از كنارشون رد ميشه و به داخل اردوگاه ميره . . . .

-=-=-=--
اردو گاه دوشمن !

ايگور دستشو از زير دست رندوم مرگخوار 008 ميكشه و فرياد پيروزي سر ميده كه ناگهان چشمش به يك طناب پشمي سفيد رنگ ميافته كه داره روي زمين كشيده ميشه و به سمت اردوگاه ميره !
و دوزاريش ميافته :

-=-=-=--
مرلين از همه جا بيخبر وارد اردوگاه ميشه و ميبينه ملت يه چادر زدن 10 تا كامپيوتر گذاشتن دارن كانتر بازي ميكنن !

مرلين :

در همين لحظه ايگور با قدرت و اقتدار تمام روي مرلين مپيره و شنل رو از روي سرش ميكشه كنار! مزلين كه خودشو توي محاصره مرگ خوارها ميبينه با دهان باز هاج و واح ميمونه

مرلين : آخه چطورييي‌؟

كاركارف ريش مرلينو كه از پشتش تا ده متر امتداد داشته نشون ميده

مرلين : اوه ماي ريش . . . !


ویرایش شده توسط سالازار اسلایترین در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۱۲ ۰:۲۰:۱۸

نمایشنا


Re: دفتر وزیر اعظم ، عالیجناب هوکی و معاونش
پیام زده شده در: ۲:۱۴ چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۷
#10
سالازار كه معلوم نبود از كجا وسط جمعيت ظاهر شده بود بعد از ديدن بلايي كه كريچ و اسكي سر مرگ خوارها آوردن بلند فرياد زد :
زنبيل . . .!

در همين موقع مقدار زيادي زنبيل در هوا ظاهر شد و علاوه بر نگه داشتن نوبت پست تمام جورابا و دستمال ها رو جمع كردن و دوباره به مبدا شون بر گردوندن
كريچ و اسكي خوشحال از اينكه مهماتشون دو باه پيش خودشون برگشته خوشحال و شاد شدند و به جنگيدن ادامه دادن!

-=-=-
يه نمه اونور تر
سيريوسيوش در حالي كه وزير خاكستر قورت داده فسقلي رو دزده بود فرياد زد : اتحاد ادامه داره
دقيقا دو سوت بعد از فرياد سيريشيوس ملت نوشابه اي شروع كردن به شعار دادن : هيچ اشكالي نداره اتحاد ادامه داره
هيچ اشكالي نداره اتحاد ادامه داره هيچ اشكالي نداره اتحاد ادامه داره
در همين هنگام امپراطور از نا كجا آباد ظهور ميكنه
ملت ميرن تو كف
امپراطور به كف هيچ اهميتي نميده و سريعا كنترل امور (شعار دادن ) رو در دست ميگيره هيچ اشكالي نداره سيريش وزير مياره هيچ اشكالي نداره سيريش جنو مياره هيچ اشكالي نداره سيريش كه ريش نداره و . . . .

يه كمي قبل :
ايگور كه توي آسمون با يه طلسم عجيب غريبي تصادف كرده بود با يه دامن صورتي گل گلي در حال كي چتر آفتاب گيرشو ميچرخونه از وسط ميدان نبرد رد ميشه و به سمت ساحل حركت ميكنه !
ملت دوباره ميرن تو كف !!!
امپراطور از دور : اها ايگور !! ايگو نگاهي با ناز و عشوه انجام ميده
امپراطور : آوه ! صفر از پنج!!1

سالازار :

حدودا همين موقع ها بود كه سيريش خالكوبي با موتور پرنده اش فرود اومد و يه گوني كه توش يه جن بود رو پرت كرد كف زمين پشتبوم قصر / دژ / كاخ / !!
سر جن 5 سانت توي كلاه خاكستري اش فرو رفت!
جن بلند شد و با وقار ايستاد و گفت
جن : من جن خاكستريم ! من نژاد خاكستري ها را دوباره احيا ميكنم !
سالازار و امپراطور نگاهي بهم ميكنن سالازار زير لب ميگه : خوبه خاكستر هاي شومينه ريخته روش ها!! اگه خاكستر هاي آتشفشان بود چي ميشد . . .
امپراطور در حالي كه دستي به ريش 12 تيغه شده اش ميكشيد
پاور دي وي دي رو باز ميكنه!
در چند تا لحظه اينو اونور
تصاويري از مرلين و ونوس - نارسيسا و مرلين - مري و مرلين و مرلين و مرلين در اينور اونور آسمون ديده ميشه !
ملت همه باز كف ميكنن !!
امپراطور : ايول اين فيلمه 2009 بذار تا سالي پست ميزنه ما اينو ببينيم!
سالي : امپي چي بنويسم
امپراطور : دارم فيلم نگاه ميكنم ! مدتشم 24 ساعته! برو فردا بيا! وقت قبلي هم بگير !
سالي به پست زدن ادامه ميده!!!

-=-=-=

در ميان همين يه ذره ميان برنامه بليز از يه جاي مجهولي ليز ميخوره ميره وسط جنك و داد ميزنه

آهااااااي ملت وزير و بردن ! وزيرو خوردن !!

ملت براي بار هزارم كف ميكنن و سكوتي عظيم به وجود مياد !

بليز نگاهي به قيافه هاي ابله مرگخواران ميندازه و داد ميزنه ميگه
منتظر چي هستين بليزين تو قصر/ دژ / كاخشون !!!!1

سالازار در حالي كه به بليز پوزخند ميزنه كانال رو عوض ميكنه!!!

-=-=-=-=--=-=--=-
ممكنه برخي عزيزان كمي در خوندن اين پست من دچار خود درگيري و قاطي كردگي بشن! پيشا پيش عذر ميخوام !!


ویرایش شده توسط سالازار اسلایترین در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۱۱ ۲:۱۸:۱۸

نمایشنا






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.