اینم برای ملت جادوگران که نمی تونن بدون سوژه و فری استایل! چیزی بنویسن!سوژه جدید!
عروسی مری باودروزی روزگاری توی مترو، همه داشتن با هم زندگانی می کردن!
مردا صب می رفتن سر چاه نفت سالازار و زن ها توی خونه ناهار می پختن می بردن سر چاه...همه چی خوب و خوش بود...
(فضا سازی خوب و خوشی-همه دارن سر چاه نفت می ریزن تو پیت که با مترو منتقل کنن به بندر..و از اونجا به همه جهان...)
توی خونه..مری تنها نشسته و از پنجره به بیرون و مردای در حال کار نیگا می کنه:من خیلی تنهام...چرا هیچ کی با من ازدواج نمی کنه؟
مری از خونه میاد بیرون و میره سر گور سالازار....فکر نمی کنه که سالازار دیگه توی گورش باشه...واسه همین شروع میکنه به درددل کردن! و میگه که چقدر دلش میخاد با یکی باشه!
همینطوری که گریه میکنه و اشک گوله گوله از صورتش میریزه و به هر حال گریه اس دیگه..اب دماغ و اینا هم داره.......یهو یه زیر شلواری میاد بالا...
مری هم توش فین میکنه...و زیر شلواری میره پایین!
سالازار هم که دیگه از عشق ونوس ناامید شده بود، همونجا با این حرکت عاشق مری باود میشه و از گور میپره بیرون...
مری پروانه ای به سالازار نیگا می کنه...
سالازار:
اینجا دیگه تریپ فیلم هندی میشه...
همه دست از کار می کشن و دور عروس دوماد حلقه می زنن....و بزن و بکوب ...
و هفت شبانه روز جشن میشه..خطبه عقد رو هم مودی میخونه به طوری که پیوند ناگسستنی می بنده بینشون که به هیچ عنوان نتونن طلاق بگیرن... و بالاخره مری و سالازار میرن سر خونه زندگیشون.....سالازار هم که از فروش نفت بالاخره شرکت خودشو زده بود کلی پولدار تر شده بود...مری هم با سالازار تا اخر عمرش زندگی کرد و بعدشم وقتی مرد رفت تو گور و تا ابد به زندگی خودشون ادامه دادند....
پایان سوژه!
سوژه جدید!ادامه پست ونوس از اول پست مری!!
زیر شلواری دست همه دست به دست میشه، و همه دعوا میکنن که ببین چی نوشته شده! بالاخره مودی دیکتاتور بازی در میاره و خودش می خونه: من سالازار اسلیترین حاضرم باهاتون معامله کنم که منو از توی قبر در بیارین! من اینجا چیزی دارم که به دردتون می خوره!
مودی واسه اینکه پست طولانی نشه زود میگه اوکی و واسه اینکه مری و سالازار قبلا با هم ازدواج کرده بودند...زیر شلواری قهوه ای شده ی سالازار رو میده به مری...و مری هم با عشق میره سر تشت و شروع میکنه به شستن!
مودی سالازار رو به یه حرکت میتی کمانی از تو گور می کشه بیرون...
سالازار: ایول! خوب...ببینید من چی دارم برای معاوضه!( به دمپایی های توی پاش اشاره میکنه!) :grin:
مودی:ایول!!!این که آسپه!!! از کجا پیداش کردی....
سالازار احساس مهم بودن میکنه و توضیح میده: اره..همینطوری که داشتم چاه نفت رو می کندم...به لوله فاضلاب رسیدم...وقتی اونجا رو کندم..یه لنگه دمپایی پیدا کردم!
مری:پس واسه همین زیر شلواریت اینقدر قهوه ای شده!!بعد هم یه عشقولانه هم در میکنه!
سالازار هم به طرف مری میدوه و ملت همه جلوی چشماشونو میگیرن!
مودی که براش فرق نمی کنه و با چشم جادوییش همه چیو می بینه میگه: اهم اهم...سالازار بقیه اش؟؟
سالازار: اها...بعد توی چاه نفت هم که داشتم همینطوری می کندم و اینا..یه لنگه دیگه پیدا کردم! و دیدم اااا...این که دمپایی های توه! که تبدیل به آسپش کرده بودی! من اینا رو میدم..ولی از تو گور در میام!
مودی هم چون که از پشت پرده بهش گفته بودن دو نفر دیگه تو نوبت نوشتنن...خلاصه اش میکنه و قبول میکنه و آسپ رو از سالازار میگیره و پاش می کنه!
سالازار هم دوباره میدوه طرف مری و اینا!
پیوست:
مری عزیز چرا " ادامه پست ونوس " رو برداشتی؟؟؟؟؟به چه دلیلی؟! من دوباره گذاشتمش...چون به نظرم دلیلی برای پاک کردنش نیست. مرسی!