گفتم : ارباب اومدم تا گذارشها را بهتان بدهم.
ارباب به این شکل در آمده بود.
ارباب : آفرین جاگسن آفرین به تو . واقعا خیلی جالب است یه جاسوس اونم رئیسشون تو محفلیها داریم و اونها خبر ندارند.
همه مرگخوارها به غیر از آناکین ارزشی به این حالت درآمدند.
آناکین :
ارباب : برامون تعریف کن تو این یک ماه چه کارهایی کردی و چه جوری خودت رو تو دلشون جا کردی ؟
گفتم : ارباب به سلامت بادا . (ماشا الله اربابمون خیلی نقشه علیه محفلیها کشیده
)
خوب بالاخره شروع کردم به شرح دادن اتفقاتی که برام افتاده.
گفتم :
وقتی دامبلدور من رو به عنوان معاون انتخاب کرد داشتم شاخ در می اوردم. درسته که به صورت فیلم و اینجور چیزها از ارباب جدا شده بودم و داشتم فیلم بازی می کردم ولی ااصلا توقع نداشتم که من رو به عنوان رئیس محفل بعد از خودش انتخاب کنه .
ادامه دادم:
حتی خود محفلی ها هم از این تصمیم دامبلدور تعجب کرده بودند.
ارباب : سریع برو سر اصل مطلب.
گفتم : چشم.
خوب داستان رو ادامه دادم:
همانطور که ارباب دستور داده بود شروع کرده بودم به اینکه خودم رو در دل محفلی ها جا کردن تا به من شک نکنم.
حتی در بحثهایی که در می گرفت به ارباب فحش هم می دادم تا به من شک نکند.
_________________
همهمه تمام سالن رو در می گیره.
ارباب : می بخشمت . تنها مجازاتت 24 ساعت مداوم زیر آب 100 درجه سانتی گراد بودنه.
به این شکل در امدم
بعدش داستان رو ادامه دادم:
خوب سه روز می گذره و بارون به شدت شروع به باریدن می کنه.
محفلی ها به من با رای گیری یه ماموریت می دهند تا نقشه خانه ریدل را به آنها بدهم تا لیاقتم رو ثابت کنم.
گفتم : الان ندارمش.
استرجس : ما می دونیم که نقشه رو داری . چون مودی چشم سحر آمیز داره و نقشه رو تو جیبت دیده.
وای اونها فهمیده بودند که نقشه خانه ریدل تو جیبمه .
یا باید فرار می کردم که همه نقشه های ارباب خراب می شد و یا اونجا می ماندم و نقشه رو به اونها تحویل می دادم. ولی باید راه دیگری هم می بود . بله راه دیگری هم باید می بود.
__________________
یه صرفه می کنم و ادامه داستان رو برای مرگخواران عزیز تعریف می کنم:
بله خوب بالاخره یه فکری به ذهنم می رسه .
بله می تونستم شکل ظاهری نقشه رو تغییر بدهم و یه نقشه ماگلی روش ظاهر کنم.
بله ارباب یه وردی در این باره بهم یاد داده بود. باید یادم می آمد . بعد از 5 ثانیه به یادم اومد.ضمضمه کردم : نقشه آسیا ظاهریوس.
نقشه قاره آسیا روی نقشه خانه ریدل ظاهر میشه.
استرجس در همین لحظه نقشه رو از تو جیب من بر می داره و می بینه که یه نقشه قاره آسیا است.
گفت : این به چه دردت می خوره؟
گفتم : هیچی.
گفت : پس چرا تو جیبت بود.
گفتم : برای موقعی که توانی برای غیب شدن نداشته باشم.
حتی مودی هم نفهمید که نقشه جادو شدست .
قربون ارباب برم با این جادوهای سیاهش .
بعد از مدتی باز یه امتحانات دیگری مرا کردند و سپس وقتی که به من اعتماد کردند شروع کردم به تفرقه انداختن بین آنها.
حالا هم پیش شمام تا بقیه دستوراتتون رو انجام بدهم.
-----------------------------------------------------
خارج از رول : ببخشید که با چیزی که می خواستید کمی فرق کرد.