جینی آرام آرام در قلعه پیش می رفت. می ترسید مبادا یکی از معلم ها یا برادرانش او را ببینند. به طرف دستشویی دختران می رفت. می ترسید شاید اشتباه می کرد شاید تام فقط یک کابوس وحشتناک بود. آواز شب در قلعه طنین می انداخت باید از دست این دفترچه راحت می شد . چرا از اول به برادرش نگفته بود که مقصر همه ی این وقایع خودش است؟ انگار درون یک خلصه فرو رفته بود. انگار نیرو یی مبهم او را وادار به این کار ها می کرد .
-(لوموس) نوک چوبدستی اش روشن شد. هنگام حمل دفترچه گویی مرگ را در دستانش حس می کرد. ولی باید دفترچه را نابود می کرد. ترس سراسر وجودش را فرا گرفته بود. او هری را دوست داشت و ذهنش فقط مشغول به نجات هری بود. به دستتشویی رسید. دفترچه داغ شده بود هیس تاریکی در کنار قلعه آشیانه کرده بود. شمشیر گریفندور را از زیر ردایش بیرون کشید و دفترچه را به دو نیم کرد.
جینی ناتوان تر از همیشه به زمین افتاد.مرگ را در آغوش خود می دید. ولی خوشحال بود با نابود کردن دفترچه هری نجات یافته است.
جینی مرده بود برای یک عشق نافرجام و بی ریا...
سلام
نوشتنت خوبه....فقط یه مشکل کوچولو هست، اونم اینه که نقطه ( . ) یا ویرگول ( ، ) ها رو نذاشتی...اگه بذاری پستت خیلی بهتر میشه و راحت تر هم میشه خوندش...و آدم هم بیشتر جذبش میشه! یه جورایی میتونه نشون دهنده این هم باشه که وقتی پستتو می نوشتی براش ارزش قائل شدی!
اینجا که تایید میشی....اما اگه اینارو توی کارگاه نمایشنامه نویسی و ایفای نقش هم رعایت کنی...خیلی خوب میشه...خوبی،می تونی، میدونم که بهتر هم می تونی بشی!!!
تایید شد!
"دایره زندگی مربعی است که سه ضلع دارد ، عشق و