هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۳:۱۱ جمعه ۱۵ آذر ۱۳۸۷
#1
-"12 ساعت 1 بند داره برف میاد نمی شه به هیچ وجه آسمون رو درک کرد!!!"
-"آره راس میگی منم..."
جرج با دیدن قیافه ی کج هری حرفش رو ادامه نداد و موضوع رو به جاده خاکی کشوند.
فرد در حالی که خمیازه می کشید گفت:"تو رو خدا نگاه کن...!!!!پسره شدیدا در حالاتی مزمن از دپسردگی به سر میبره.بگو ببینم پسر دردت چیه؟!نکنه باز عاشق شدی؟!"
جرج که غش غش می خندید حرفش رو ادامه داد:"نگفتی اسمش چیه؟!چند سالشه!؟قد؟!وزن؟!"
هری که کفری شده بود داد زد:"میشه خواهشا خفه شید." و روش رو برگردوند...
-:" سر چه قدر شرط می بندی همین حالا یه کاری کنم 4تا بال درآری 5تام قرض بگیری ده برو که رفتیم وسط ابرا؟!"
هری بهت زده،گیج و منگ:"نه،نه شرعیات اسلام رو رعایت کنید این حرفا چیه!؟بچه ی مردم و منحرف نکنید من از قرصا مصرف نمی کنم مصمومیت دارویی می ده میرم تو هوا...نه،نه،خواهش می کنم.از من فاصله بگیرید."
فرد و جرج که تقریبا در حال گاز زدن آسفالت محوطه ی هاگوارتز هستند از زور خنده عمرشونو به شما می دن.
خلاصه فرد یه تیکه کاغذ پاره پوره ی کثیف مال عهد چپق رو از جیبش در اورد و پرت کرد تو بقل هری...
هری:
فرد:
جرج
هری:"این چییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییه اون وقت؟!"
جرج:"بهش می گن قرص روان گردان ترجیحا با نوشیدنی کره ای مصرف نشه...!
هری:"اوووووووووووووو.چه جالب انگیز ناک."
فرد:"همی بسییییییییییییییییییییار."
فرد یه چند تا حرکت آکروباتیک با چوب دستیش انجام میده و این عبارات روی کاغذ نمایان میشه:"آقان،مهتابی،دم باریک،پانمدی و شاخدار گروه امدادرسان ویژهی جادوگران خطاکار مفتخرند تولید جدیدشان را معرفی کنند:نقشه ی غارتگر."
فرد و جرج دستاشونو بهم زدن و چشمکی نثار هری کردن
بعد سریع از اونجا دور شدن و توی خماری رهاش کردن!!!!!!




----------------------ويرايش ناظر----------------------------


دوست خوب من، سوژه ي پست شما خوب بود، اما متاسفانه اشكالاتي چند باعث تاييد نشدنتون ميشه:

1- همه ي ديالوگ ها بهتره كه در يك سطر جدا و فقط با علامت _ نوشته بشن.

2- بين ديالوگ ها از يك اينتر اضافي استفاده كنيد تا پستتون در هم نباشه و خواننده ي پست اذيت نشه.

3- لطفا در پستهاتون اشاره اي به مذهب و نكاتي كه در اون بايد رعايت بشه يا نشه، نكنيد. چراكه در اين سايت افرادي هستند كه اين مسائل براي اونها مهم هست و ادب حكم ميكنه كه كلا به اين مسائل اشاره نشه تا اشتباها كسي برداشت غلطي نداشته باشه.

4- نكته ي مهم در پستتون اينه كه از نكاتي و اصطلاحات خيلي ماگلي!!! استفاده كرديد! و ديالوگ ها به طوري هستند كه اگر خودتون رو قاضي كنيد، ميبينيد كه به جاي اسم هاي هري، فرد و جورج، ميشه اسم هاي پسرانه ي ايراني گذاشت! كه اين يعني يك سري ضعف در نوشتن. يعني شما بايد روي ديالوگ هاتون بيشتر كار كنيد.
يعني جالب انگيز ناك، قرص، چند سالشه و ...

ما درسته كه در اينجا از اين سوژه هاي ماگلي! استفاده ميكنيم، اما اونها رو ه صورت هري پاتري مي نويسيم و اينكه بايد سعي كرد حتي الامكان مثل خود كتاب ديالوگ ها رو نوشت.

5- يك نكته ي ديگه اينكه بهتره شما به جاي اينكه بنويسيد: بسيييييييييييييييييييييييييييار ! ، بنويسيد: بسيــــــــــــــــــــــار!

و اين كشيدگي " ي" با استفاده از " shift" و يكي از كليد هاي حروف كيبورد هست.

6- طرز صحيح املاي بقل، هست: بغل!


7- يه نكته ي مهم، در وصف وقايع، بهتره كه حتي الامكان از عبارات خيلي عاميانه استفاده نشه، مثل" توي خماري رهاش كردن"


دوست من، ممكنه شما از تاييد نشدن و متذكر شدن اين نكات، ناراحت شده باشيد، اما بدونيد كه براي خوب نوشتن، بايد از تجربيات اطرافيان استفاده كرد، تا زودتر در بين نويسندگان خوب، جا بيفتيد.

ترجيح ميدم كه همين پستتون رو با رعايت نكات فوق دوباره بفرستيد و يا يك سوژه ديگه انتخاب كنيد. موفق باشيد، فعلا تاييد نشد.


ویرایش شده توسط آنیتا دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۱۷ ۱۸:۵۳:۳۶


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۹:۳۲ چهارشنبه ۱۳ آذر ۱۳۸۷
#2
آواز - شب - مشغول - ترس - کنار - رها - وحشت - هیس - مرگ - آرام

شب آرام آرام بر فراز تپه های غول پیکر سایه می افکند.همه چیز بوی ترس و وحشت می داد.انگار درختان هم به امید اینکه مورد حمله قرار نگیرند سکوت کرده بودند.آواز دخترکی با شنل مشکی و بلند که جز چند تار طلایی رنگ از مویش دیده نمیشد آن سکوت مرگبار را شنید.دختر به سرعت از کناره های رود دور شد.انگار به دنبال چیزی میگشت.دستی روی چشمانش را پوشاند و بعد صدایی شنیده شد:"هیس."پس از آن همه جا تیره و تار شد.می دانستم جز مرگ معنی دیگری ندارد.کاش می فهمیدم مشغول چه کاری بود اما زودتر از آنکه بتوان تصور کرد زندگی نه چندان طولانی اش را رها کرد.جواب ارباب را چه بدهم؟!



سلام
قشنگ بود فقط من یه جمله رو نفهمیدم:

آواز دخترکی با شنل مشکی و بلند که جز چند تار طلایی رنگ از مویش دیده نمیشد آن سکوت مرگ بار را شنید.

آواز دخترک سکوت مرگ بار را شنید...؟ یه کم گنگه، جمله ها اگه کوتاه تر باشند و ساده تر، نوشته های قشنگ تری درست می کنن....البته نوشته ات قشنگ بودا، ولی با جمله های کوتاه و مفهوم قشنگ تر میشه!



تایید شد!


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۱۵ ۰:۴۱:۰۸






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.