مرگ آرام
آرام در دل
شب قدم بر میداشت. از زمانی که لرد ولدمورت، ارباب مرگ وارد دهکده ی لیتلوینگینگ شده بود تنها چیزی که در دهکده به چشم می خورد،
ترس و
وحشتی بود که بر دل مردم شهر سایه انداخته بود.
کنار در خانه ایستاد که تا چند دفبفه ی دیگر بدون خانه نشینان همیشگی اش
رها میشد. از داخل خانه صدای
آواز خواننده ای می آمد، به آرامی و با آرامش
مشغول شد: در خانه را با کمک اَبَر چوب دستی اش باز کرد. قبل از اینکه اعضای خانواده متوجه آمدن او شده باشند جسدشان با صدای "
هیس" عجیب ارباب
مرگ، خوراک نجینی شده بود…
سلام....ممنون، تایید شد!!