آواز - شب - مشغول - ترس - کنار - رها - وحشت - هیس - مرگ – آرام
هری و هرمیون
آرام آرام توی راهروهای قلعه درحال پرسه زدن بودند.
که یک دفعه هری به هرمیون گفت:
یک لحظه
هیس، یه صدایی شنیدم؟
وآن دو باهم رفتن اونجا که ببینند چه اتفاقی افتاده است.
وقتی که آنها رسیدند اونجا دیدن اون صدای جینی بود . که به یه شنل پوشی مشغول خوردن خون رون بود که جینی می گفت:
مگر برادر من چکار کرده خواهش می کنم ،آن را
رهایشکن
خواهش می کنم..............
بعد هر ی به خودیش فکر کرد که اون مرد شنل پوش را قبلا توی جنگل ممنوع دیده که داشت خون اسب تک شاخ را می خورد .
ولی زود رفت جلو چوب دستی اش را از جیبش درآورد وبه اون شلیک کرد و ناپدید شد.
بعد همه ی بچه ها و استا دان از خوابگاهایشون درآمدند بیرون که ببینند اون صدای چی بود؟
وقتی که آنها رسیدند اونجا یک نفر به هری و هرمیون و جینی و گفت:
ازسر راهمون برین
کنار، برین
کنار........ ببینم چه خبر شده ، تااینکه همه از
ترس و وحشت رون را دیدند و داد و فریاد کشیدند واما:
جینی داشت گریه می کرد که به دامبلدور می گفت :
همه اش تقصیر من بود! نمی دونستم جلواش را بگریم .
فردا صبح آنها می خواستند بروند صبحانه بخورند تا اینکه دامبلدور گفت:
همتون یک لحظه به حرفهای من گوش کنید:
برای همتون خیلی متاسفم به خاطر
دیشب، که بهترین دوستون آقای رون ویزلی با
مرگ روبرو شده و خواهرش هم یعنی جینی ویزلی نمی دونست جون اون را نجات بده واما آقای هری پاتر تونسته اون مرد شنل پوش را از آنجا دور کنه .
بعد وقتی که حرفهای دامبلدور تمام شد گفت:
خب، بچه ها حالا همتون برین سر کلاس هایتون دیگه به اونجاچیزها فکر نکنید .
هری داشت بیرون را نگاه می کرد که کتی گفت:
چرا گنجشکها توی درختها
آواز نمی خونند .
سلام چو چانگ خوبی
من خیلی توی مغزم فشار آوردم هر چی تونستم نوشتم از این بهتر نمی شد .حالااگر ممکن است میشه باهم آشنا بشیم .
به همه سلام برسونید
بای
سلام
خب نسبت به پست قبلیت بهتر بود...اما هنوزم جای کار داره!
خواهرش هم یعنی جینی ویزلی نمی دونست جون اون را نجات بده...
نمی دونست؟ خب این جمله یه کم...بی معنا نیست...؟ یا باید می شد
"جینی نمی دونست چطوری جون اونو نجات بده"
یا هم
"جینی نمی تونست جون اونو نجات بده"
جمله ها باید معنی هم داشته باشن دیگه!
از پست قبلت بهتر بود، اما بازم یه جا موضوع نامربوط شده بود! ببین تصور کن نشستی تو کلاس داری فکر می کنی، بعد یکی یهو از ناکجاباد میگه چرا گنجشکها تو درختا آواز نمی خونن! یه کم ناجور میشه...!
اون قسمتی که جینی داره اون شنل پوشو نگاه می کنه....تو کتاب جینی یه شخصیت گریفیندوریه، یه دختر شجاع! و فکر کن، یکی در حال خوردن خون برادر این دختر شجاع باشه و اون هیچ کاری نکنه! و فقط گریه زاری کنه.... به جینی نمیاد! با اون شجاعتی که جینی داره مسلما میره سعی می کنه یه بلایی سر شنل پوشه بیاره! حتی اگه واقعا نتونه رونو نجات بده!
من میگم برو یه کم تو ایفای نقش بچرخ، پستهای خوب بچه های قوی ایفای نقشو بخون! این خیلی کمک می کنه! مثلا پست های بلیز زابینی، یا پست های آنیتا دامبلدور!
راستی....لازم نیست حتما هر کلمه رو یه رنگ متفاوت بکنی. فقط یه رنگشون بکنی کافیه. حتی فونتشو عوض کردن هم ضروری نیست! البته به اختیار خودته ها!
بازم منتظرم....با یه پست باز هم بهتر!فعلا تایید نشد!