نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر
نسخه موبایل
لرد ولدمورت از دست مرگخوارانش به دلیل بی نظمی و شکست در ماموریت هایشان بسیار ناراحت و عصبانی بود.
مرگخواران برای خوشحال کردن لرد تصمیم گرفتند که دامبلدور را بدزدند و او را به دژ مرگ ببرند .
اسنیپ که کنار روفوس ایستاده بود و در حال فکر کردن بود ، بشکنی زد و گفت:
-یافتم!! ما میتونیم یه طونل حفر کنیم و بعد از اونجا به محفل بریم.نظرتون چیه بچه ها ؟
ناگهان روفوس سیبی که در دستش داشت را بر روی زمین انداخت و پس از چندی حرف لودو را قطع کرد و شروع به حرف زدن کرد و گفت:
-شاید ...
یا در راستای قاب کردن پستهای مری بزار به خاطره ها بپیونده
پ.ن : ارباب این یکی که دیگه اشتباه نیست؟ اگه اشتباهه بگید خودم رو خودم یه آواداکداورا بزنم.
استر با حالت کاملا خشمگینانه جلوی درب سرسرای اصلی ایستاده و مستقیم در چشمان لرد سیاه زل زده بود و به شدت سعی می کرد ترس خود را بروز ندهد. درحالی که سعی میکرد با بلند کردن صدایش، لرزش آن را محو کند گفت
- نچ. بیخود قلدر بازی برای من در نیار؛ من خودم مدیرم و هروقت که بخوام بلاکتون میکنم؛ من خودم دولت تعیین میکنم پس بیخود نامه ی وزیر رو برای من نیار. وقتی میگم نمیشه یعنی نمیشه، مفهومه؟
آنتونین به این حالتبه استرجس نگاه کرد
- خیلی خیلی ممنون استرجس جان. تو باعث شدی من پیش ارباب رشد کنم. اینم پولت
پیتر با شک و تردید نگاهی به تام انداخت . او تام ریدل را میدید که با چهره ای عبوس در حال فکر کردن به موضوعی خاص بود. بررسی و تهیه نقشه ای برای آزار جیمز همان موضوعی بود که فکر تام را به خود مشغول کرده بود . آن پسر باعث شده بود تا او در مقابل چشمان همه تنبیه شود و اکنون بهترین وقت برای انتقام از او بود ...
بی درنگ از قدح بیرون آمد . او اکنون این را فهمیده بود که پیدا کردن نقطه ای روشن در وجود چنین موجودی ، محال است ولی گویا قلبش به او این ندا را میداد که شاید بتواند در مرور خاطره های بعدی ، به هدف خود دست پیدا کند . بنابراین بی درنگ پا به خاطره ی بعدی گذاشت به امید پیدا کردن یک نور ... نوری در تاریکی !
او براین تصور بود که شاید تولد جیمز در این اتاق برگزار شود به همین جهت به سمت اتاق مورد نظر روانه شد و اتفاقا حدس او درست از آب درآمده بود
دامبلدور این بار لبخندی را بر لبان او میدید ، که برایش دیگر غیرعادی و نا آشنا نبود ... او بارها اینگونه لبخندها را برروی صورت لردولدمورت دیده بود !
