-چی کار میکنی؟چقدر با عجله.خوب یواش تر غذا بخور.
-مجازات دارم دیگه.باید برم.قضیه امروزو که یادت هست؟
-چی؟
-اوه یادم رفت.تو نبودی.سر کلاس تغییر شکل... باور کن حواسم نبود.مک گونگال داشت میگفت که تغییر شکلت خوب
نی.منم گفتم...نخندیا.گفتم نه بابا
همه از خنده ترکیدن.منم مجازات گرفتم.
-تو دیوونه ای.به مک گونگال؟
-دیه باید برم.
شامم رو با تمام عجله خوردم و پریدم پیش مک گونگال.
پشت در وایستادم و نفس نفس زدم.
یعنی مجازاتم چی بود؟من به هزارتا استاد متلک بدتر پرونده بودنم ولی به مک گونگال....نه.ولی مگه میکشتتم؟
مجازات استادا که ترس نداره.تازه رییس گروهم نبود که بتونه کاری بدتر از مجازاتو انجام بده.
فقط یه آدم خشک و مقرراتی بود.همین.بلاخره جراتمو جمع کردم و در زدم.
-بله؟
-پروفسور.منم.مجازات دارم.
ر باز شد و مک گونگال گفت:
-اوه بله دوشیزه گرین گرس.ولی به دفتر مدیر باید برید.به دفتر پروفسور اسنیپ.ایشون خودشون میدونن که باید
چی کار کنن.
منم با همن گستاخی همیشگی گفتم:
-ولی من نمیدونم.
مک گونگال یک دفعه کاملا جدی شد و گفت:
-خودت میفهمی!!!
توی دلم غر غری کردم و رفتم به سوی مجازات.
یعنی اون مرگخوار میخواست باهام چی کار کنه؟
اون مرگخوار؟...
وای.همیشه میخواستم مرگخوار بشم.
تا وقتی که تو راه بودم،این افکار ولم نکرد.
گلومو صاف کردم و با دیدن چهره ی مخوف پروفسور سیوروس اسنیپ گفتم:
-سلام.
-سلام دوشیزه گرینگرس.برای دوئل با من اماده ای؟
-چ...چی؟دوئل با شما؟من؟
-بله.
و خنده ی مرموزی سر داد.
منم که نمیخواسم مسخرم کنه خودمو جمع کردم و گفتم:
-آماده ام
-خوب شد.بریم فضای باز تا جلوی دانش آموزا دوئل کنیم تا بیشتر مجازات بشی.و البته طلسم های اشتباه
به در و دیوار نخوره.
بلاخره دوئلمون شروع شد و من برای شروع در معرض اکسپلیار موس قرار گرفتم و بدون سلاح شدم.
بلاخره طاقت منم حدی داره.
رفتم کنار اسنیپ و یه مشت به دلش زدم و چوبدستیمو پس گرفتم.
داد زدم:
- استیوپفای.
ولی بهش نخورد.
طلسم وینگار دیوم له ویوسا رو هم شلیک کردم.
اصلا این دیگه چه طلسمی بود؟پرواز اشیا.
اسنیپ،شی ای که راه میرود و حرف میزند؟؟!!!
خلاصه حدودا 6 تا طلسم دیگه شلیک کردم و اسنیپ جاخالی داد.
اصلا وردی نمی گفت.چرا؟؟؟
واقعا چرا؟؟؟؟????
بلاخره یه وردی گفت و من نقس زمین شدم.
و باخنتم.
به همین راحتی.
خلاصه از شر مجازات خلاص شدم.
یه نفرم به طرفم اومد و گفت:
-چون باختید باید 300 بار بنویسید:من نباید به معلم ها بی ادبی کنم.ودوباره هم مجازات دارید.
به این میگن آخر بد بختی...
....
اه.من بیچاره...
تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟