هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۰:۲۶ دوشنبه ۹ تیر ۱۳۹۳

سیریوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۳ یکشنبه ۱ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۷ چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 12
آفلاین
درود



نام:سیریوس.


نام خانوادگی:بلک.


گروه:گریفیندور.


خون:اصیل زاده.



چوبدستی:از موی هیپوگریف و چوب خاس 35سانتی متر مناسب برای افسون کردن و دوئل انعطاف پذیر.


جارو:اذرخش.


شکل جانورنما:سگ سیاه.


پاترونوس:دوباره سگ.



خصوصیات اخلاقی:
شوخ طبع وبامزه یک دوست عالی و یک جادوگر عالی تر اما حواستان باشد عصبانی اش نکنید چون اگر عصبانی شود منظره ی خوبی به وجود نمی آید.


خصوصیات ضاهری:
مردی جوان و تقریبا هیکلی با چشمانی نافذ به رنگ خاکستری و موهای بلند قهوه ای رنگ که بر روی شانه هایش میریزد بیشتر وقت ها یک کت و شلوار قهوه ای رنگ میپوشد با پوستی سفید.


خلاصه ای از زندگی:
سیریوس بلک، زادهٔ ژوئن ۱۹۵۸، فرزند ولبورگ و اریون بلک و برادر بزرگ ریگولس بلک است.



سیریوس آخرین فرزند خانواده بلک است، والدین وی ولبورگ و اریون بلک نام وی را سیریوس نهادند که نام ستاره‌ای در آسمان است. این نام گذاری بر طبق سنت خانواده بلک برای نام گذاری فرزندان از نام صورت‌های فلکی و ستارگان است. نام‌های ریگولاس، کیگانوس، اوریون و آرکتوروس نیز بر همین اساس انتخاب شده است.
سیریوس یک برادر کوچک به نام ریگولاس، و سه دختر خاله به نام‌های بلاتریکس بلک، نارسیسا بلک، آندرومدا بلک دارد. نارسیسا و بلاتریکس نزد خانواده بلک عزیز بودند چون با خانواده‌های خون اصیل بیعت کرده و با مردان جادوگر ازدواج کردند، در حالی که آندرومدا نزد آن‌ها بی اعتبار بود زیرا با مشنگی به نام تد تانکس ازدواج کرد. برادر کوچک سیریوس، ریگولاس نیز به خاطر پیوستنش به گروه لرد ولدمورت یعنی مرگ خواران مورد تحسین قرار گرفت.سیریوس و آندرومدا به خاندان بلک شباهتی نداشتند. سیریوس از خانواده خود شرمسار بود و خود را بد اقبال می‌دانست.

سیریوس با جیمز پاتر دوست صمیمی بود و با ریموس لوپین و پیتر پتی گرو نیز دوستی داشت.

در سن شانزده سالگی سیریوس از خانه گریخت تا با خانواده پاتر زندگی کند. این بی آبرویی برای خانواده بلک باعث شد که آن‌ها با چالاکی نام سیریوس را از شجره‌نامه خود خط بزنند. آلفارد بلک، برادر ولبورگ (مادر سیریوس)، با سیریوس همفکری کرد و او را با مقدار زیادی پول یاری داد. ولبورگ با فهمیدن این مسئله نام آلفارد را نیز از شجره‌نامه خانوادگی پاک کرد.
جیمز پاتر دوست صمیمی سیریوس با لیلی اوانز ازدواج کرد که در مراسم عروسی آن دو سیریوس بلک ساقدوششان بود. سیریوس بعدها به عنوان پدرخوانده هری پاتر، پسر جیمز انتخاب شد.∗
اسارت

پس از اینکه لرد ولدمورت به خانه لیلی و جیمز پاتر حمله کرد و آن دو را کشت، به هری، پسر آن دو حمله کرد اما طلسم او به ولدمورت بازگشت و ولدمورت از بین رفت. در این میان سیریوس از ماجرا با خبر شده و یک ساعت بعد خود را به خانه پاترها رساند. در آنجا به هاگرید برخورد و هاگرید به وی گفت که از طرف دامبلدور دستور دارد که هری را پیش او ببرد. سیریوس هری را به هاگرید داد و موتور پرنده خویش را نیز به وی قرض داد، سپس در حالی که به سمت خانه پاترها می‌رفت اندیشید که رازدار (کسی که راز مکان خانه را در دل خود حفظ می‌کند و هیچکس تا موقعی که او راز را به فرد نگوید نمی‌تواند مکان را ببیند) پاترها یعنی پیتر پتی گرو آن‌ها را به ولدمورت فروخته است. سیریوس به سراغ پیتر رفت و با گلاویز شد. پیتر با جادو مشنگ‌ها را کشته و خود را به شکل موشی در آورد سپس انگشت خود را قطع کرد و به خانه یک خانواده جادوگر پناه برد. سیریوس به جرمی که پیتر انجام داده بود یعنی کشتن مشنگ‌ها و از بین بردن خود پیتر به زندان آزکابان افتاد.

سیریوس دوازده سال اسیر بود تا اینکه با دیدن یک روزنامه که عکس خانواده ویزلی را درحالی انداخته بود که پیتر هم با شمایل موش همراه آن‌ها بود از زندان فرار کرد و به محوطه هاگوارتز رفت.

خب دیگه الان بهانه ای برای رد کردنم نداری تاییدم کن کار دارم باید برم.


بدرود

تأیید شد.



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۸:۵۴ دوشنبه ۹ تیر ۱۳۹۳

دیوید کراوکرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۶ یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۰:۱۶ پنجشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۸
از تو عبور میکنم . . .
گروه:
کاربران عضو
پیام: 26
آفلاین
نام : دیوید کراوکر

گروه :اسلایترین

ویژگی های ظاهری و اخلاقی:

موهای طلایی و بلند ،صورتی کشیده ، بسیار سرد و باهوش ، جدی و در عین حال گاهی شوخ طبع، لباس های ماگلی پوش ،بسیار شیک پوش و خوشتیپ ، عاشق کتابخواندن به همراه نوشیدن چای ارل گری با لیمو
نویسنده ی مورد علاقه ی او شکسپیر است.

چوبدستی:
چوب دستی کشیده ، قابل انعطاف ، از جنس آبنوس با مغزی ریسه ی قلب تک شاخ

معرفی کوتاه:

كراوكر در سازمان اسرار كار ميكند و مامور فوق سري-نگو و نپرس-است.

وی دربیست ژوئن سال 1982 در کاخ بلنهایم در نزدیکی وودستاک واقع در آکسفوردشایر انگلستان متولد شد . پدرش دوک ادوارد مارلبورو و مادرش ویکتوریا کراوکر نام داشتند .

در 11 سالگی ، زمانی که چندسالی از مدارس اشرافی انگلستان را گذرانده بود به واسطه ی قدرتی که از مادرش به ارث برده بود ، به مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز دعوت شد و از همان زمان نام خانوادگی مادرش را برای خود برگزید.

بعد از گذراندن دوران مدرسه به استخدام وزاتخانه ی سحر و جادو در آمد و در بخش سازمان اسرار ، واحد نگو و نپرس مشغول به کار شد ، وی هم چنین به خاطر مقامی که از جانب خانواده ی پدری اش در دستگاههای دولتی انگلستان دارد شغلی مربوط به نگو و نپرس نیز در ادارات ماگلی دارد تا پلی میان دو دنیا باشد .

تأیید شد.


ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۹ ۲۰:۲۷:۳۶
ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۹ ۲۱:۰۸:۰۴

بهشت هایی که تمام شده اند دیگر برنمیگردند.
اگر برگردند، بوی خاکستر جهنم را میدهند.


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۴:۱۲ دوشنبه ۹ تیر ۱۳۹۳

اوون کالدون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۸ یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۰:۲۴ چهارشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۴
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 96
آفلاین
نام:اوون کالدون

گروه : هافلپاف

جنسیت: مرد

سن : 17

خون : دورگه

پاترونس : شیر

نوع چوب جادو: پر ققنوس ، چوب بلوط ، 24 سانتی متر

نوع چوب جارو : 141 نیو

کوییدیچ:دروازه بان تیم هافلپاف


مشخصات ظاهری:بسیار قیافه خسته ای داره و همیشه مو و ریش هاش پریشون هستش.قد بلندی داره ولی کمی چاق هم هست.


مشخصات اخلاقی:دوستاش اون رو دو شخصیته میدونن!با این حال زیاد دوست دور خودش جمع نمیکنه و بعضی مواقع شوخ طبع ترین آدم رو زمینه و بعضی مواقع ترسناک ترین ادم رو زمین...به جادوی سیاه خیلی علاقه داره و همین باعث میشه خیلی ها اون رو مرگخوار تصور کنن...

زندگی نامه:پدر اوون یک مشنگ از آسیا هست و مادرش اصیل زاده و از نوادگان هلگا هافلپاف هست.مادر اوون در دوران تحصیل به عنوان دانش آموزی سخت کوش و موفق شناخته میشد.ولی در اواخر دوران تحصیل طرفدار گروه های عجیب غریبی شد و به دنیایی مشنگ ها علاقه مندی پیدا کرد و همین باعث شد از طرف خانواده به طرد شدن تهدید بشه.پس از پایان تحصیل به شرق رفت و از دنیایی جادوگری فاصله گرفت و با یک مشنگ ازدواج کرد و این باعث شد که خانواده اون رو ماییه ننگ بدونن...اما اوون جادوگری رو از مادرش به ارث برد و به هاگوارتز اومد تا جادوگری رو یاد بگیره...توی هاگوارتز به طور عجیبی استاد مورد علاقه اش پروفسور اسنیپ هست!البته پرفسور اسنیپ هم به عنوان تنها دانش آموز غیر اسلایترینی به اون توجه داره...جارو سواری اوون بسیار خوبه و این باعث شد که از سال دوم تو تیم کوییدیچ گزوه باری کنه...

تأیید شد.


ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۹ ۲۰:۳۱:۱۹


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۱:۴۶ شنبه ۷ تیر ۱۳۹۳

آماندا بروکل هرستold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۳ دوشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۳:۳۵ جمعه ۱۰ فروردین ۱۳۹۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 497
آفلاین
لطفا جایگزین شه.

نام: آماندا ماری بروکل هرست

گروه: ریونکلا

نژاد: خون آشام- جادوگر

ظاهر: تجسمی از مرگ؛ دختری جوان با موهایی کاملا سفید و چشمانی ارغوانی رنگ.

اخلاق: عضوی از خانواده ای سلطنتی؛ شخصیتی متکبر که خود را برتر از انسان های اطرافش می داند. کم حوصله و بی علاقه به انسان های اطرافش است و ترجیح می دهد همه چیز را سریع و بی دردسر تمام کند.
چهره اش همیشه سرد و خالی از احساسات بوده و در همه حال آرام است. از ریختن خون دیگران لذت می برد و آرامشش را هم از این طریق کسب می کند.

معرفی: ظاهر غیرمعمولش، باعث شده بود که از همان بدو تولد توسط پدرش، فیلیپ دوم، طرد شود. آماندای کوچک چند سال اول تولدش را در کنار مادرش، ماری اول انگلستان، گذراند؛ درست قبل از اینکه نشانه های جادوگری در او آشکار شوند. ماری خونریز جلوی سوزانده شدن فرزندش را گرفت، در عوض او را مجبور کرد تا باقی عمرش را دربرجی همانند یک زندانی بگذراند. نگاه های سرد و وحشت زده خدمتکارانی که گاه به او سر می زدند، آماندا را افسرده و سرد کرده بود و از طرفی نفرتی که نسبت به اطرافیان و دنیای بیرونش روز به روز بیشتر می شد، هیولایی را در درونش پرورش می داد.
بالاخره آماندا نگاهی متفاوت را در چشمان یکی از خدمتکارانش شناخت. نگاهی حاکی از محبت که در دنیای غمگینش روح تازه ای دمید. بالاخره پی برد که آن نگاه متعلق به یک خون آشام است؛ قدرتی که برای فرار و انتقام می خواست باعث شد تا از خدمتکار درخواستی کند. خدمتکار درخواست سرورش را پذیرفت و او را به یک خون آشام تبدیل کرد.
هیولایی که بعد از سال ها حبس آزاد شده بود، تمام ساکنین برج را به قتل رساند. اما آزادیش آنقدر طول نکشید که بتواند از آن لذت ببرد. آماندای حیران را غرق در خون یافتند و در تابوتی مهروموم شده قرار دادند. برای پانصد سال در خوابی اجباری فرو رفت تا اینکه سه سال پیش احیا شد.



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۵:۲۵ شنبه ۷ تیر ۱۳۹۳

پاپاتونده old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ شنبه ۷ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۶:۰۳ دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 61
آفلاین
نام: پاپاتونده

گروه: هافلپاف

چوبدستی: عاج فیل مغزش هم مشخص نیست چیه این یه رازه!

جاروی پرواز: جارو نداره

خصوصیات ظاهری: قد بلند، کچل، لاغر، سیاه پوست، همیشه یا کت شلوارش سر تا پا سفید یا سیاه. چشم های درشت مشکی. همیشه کلاه لبه دار همرنگ کتش می ذاره. دیگه بقیه اش رو هم از عکسش نگاه کن دیگه واضحه!

خصوصیات اخلاقی: خشن، مصمم، نترس، جادوگر ها رو نژاد برتر می دونه، از جادوگر به خاطر بی توجهیشون به او متنفره! ذاتا یک رهبر و کمی برای دیگران ترسناکه! به دوستانش وفاداره و بسیار در جادوی سیاه چیره دسته.

معرفی: ببینید درسته این شخصیت ماله یه سریاله اما این شخصیت رو من از این سریال گرفتم تغییرات توش دادم، تبدیل شده به شخصیت مناسب برای این فضا حالا توجه کن به داستان زندگیش!
اون در بچگی پدر و مادرش رو از دست می ده. با سختی و مشقت بسیار بزرگ می شه؛ خودش فکر می کنه چیزی که باعث شده بتونه توی این مسیر دووم چیزی فراتر از شانسه در واقع حس می کنه، چیزی بیشتر از معجزه. او فکر می کنه جادو او رو نجات داده به خاطر همین شروع می کنه به تمرین جادوگری و به صورت غریزی خودش رو تعلیم می ده.

او بعد ها بعد های جادوی جالبی رو کشف می کنه. جادوی که با هاش ذهن دیگران را کنترل می کنه. او برای خودش نوچه های رو اختیار می کنه و بر ضد بقیه ی موجودات ماوراطبیعه اقدام می کنه. او بسیاری از خون آشام و گرگینه ها رو با جادوی سیاه نابود می کنه . او در این دوره متوجه می شه که می تونه تمام نیروی یه جادوگر، یه گرگینه یا خون آشام رو درون وسیله ای ذخیره کنه به خاطر همین تمام این نیرو ها را در جسمی محفوظ می کنه.

علاوه بر این او یاد می گیره که نیرو جادوگر ها (حداکثر دو جادوگر) رو از اون ها بگیره به خودش منتقل کنه به خاطر همین او همیشه دو جادوگر رو در اطراف خودش داره تا بهش نیروی بیشتری منتقل کنن. اگر این دو جادوگر دو قلو باشند نیروی بیشتری رو متصاعد می کنند به خاطر همین او به پاپاتونده و دو جادوگر کناریش به دو قلو ها معروف شدند.

او هیچ کودوم از این کار ها رو از کسی یاد نگرفته و زمانی که از وجود مدرسه هاگوارتز مطلع می شه. تصمیم می گیره به اونجا بره تا اونها رو به خاطر عدم توجه به او مجازات کنه و حالا اون به هاگوارتز رسیده. تاییدش کن تا ادامه داستان رو خودت ببینی!

تأیید شد.


ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۷ ۱۷:۱۱:۴۳


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۴:۵۳ شنبه ۷ تیر ۱۳۹۳

steve


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ شنبه ۷ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۰۲ سه شنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۱
از جهنم اومدم و میخوام محفلیا رو با خودم ببرم اونجا
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 17
آفلاین
نام: استیو لئونارد

گروه : هافلپاف

جنسیت: مرد

نژاد : نیمه خون آشام (Half-Vampaneze)

سن : 15

خون : اصیل

پاترونس : تک شاخ

نوع چوب جادو: موی تک شاخ ، ریسه قلب اژدها ، چوب بلوط ، پر ققنوس ، مناسب برای دوئل ، 30 سانتی متر

نوع چوب جارو : تک شاخ آتشین 3000

حیوان خانگی : گرگ

قد : متوسط

مو : مشکی

رنگ چشم : بنفش

ویژگی ها : بی رحم ، عصبانی ، شجاع ، انتقام جو ، عاشق خون و عاشق مکیدن خون مردم تا آخرین قطره و کشتنشون ، قدرتمند ترین خون آشام (vampaneze)


داستان زندگی :

استیو یک پسر سرتغ بود و هر جا میرفت جهنم به پا می کرد و با بچه ها دعوا می کرد و از مغازه ها هم دزدی می کرد و حتی وقتی بچه بود و در کالسکه بود یک چوب نوک تیز پیدا میکرد و به خانم هایی که از کنارش رد می شدند میزد.همه از استیو بدشان می آمد و از او میترسیدند غیر از یک نفر، دارن شان.
فامیلی واقعی استیو لئونارد بود اما بچه ها به او لئوپارد میگفتند .
دارن دوست صمیمی استیو است و تنها کسی است که با او دوست است .آنها اولین بار همدیگر را در مونت سوری دیده بودند و از همانجا دوست های صمیمی هم شده بودند .
استیو خلق و خوی تندی دارد و وقتی عصبانی می شود همه چیز را پرت می کند .
مادر استیو بخاطر کار هایش او را چند باری پیش روانشناس برده بود تا به او کمک کنند رفتارش را کنترل کند ولی فایده نداشت و او هر روز در حیاط مدرسه ماجرا درست می کرد و حتی اگر کسی از او بزرگتر و قوی تر بود هم با او طرف نمی شد .
استیو حق داشت ، از وقتی چشم باز کرده بود پدرش را ندیده بود و مادرش هم از استیو خوشش نمی آمد و به او اهمیت نمی داد و او هیچ کس را نداشت و حق داشت با بقیه اینطور رفتار کند ، تنها کسی که او داشت دارن بود .
یک روز که استیو و دارن در بیرون از مدرسه بودند یک کاغد پیدا کردند که رویش نوشته بود سیرک عجایب و درونش توضیحاتی راجع به سیرک داده بود . آنها تصمیم گرفتند شب مخفیانه از خانه بیرون بروند و به سیرک بروند.
وقتی به آنجا میرسند با پرداخت پول بلیط میگیرند و داخل می شوند و از نمایش های آنها لذت میبرند تا این که نوبت آخرین نمایش رسید .
شخصی با مو های نارنجی و زخمی در صورتش با سرعتی باور نکردنی به سالن آمد و با عنکبوت عجیبش شروع به اجرای نمایش کرد .
دارن عاشق عنکبوت او شده بود . اما استیو از وقتی آن مرد که اسمش لارتن کرپسلی بود دیده بود قیافه اش تغیر کرده بود و حالتی عجیب به آن مرد نگاه می کرد . وقتی آن مرد در حال اجرای نمایش بود استیو در گوش دارن گفت :
من قبلا عکس این را در یک کتاب دیده ام اون انسان نیست ، اون یک خون آشامه .
بعد از تموم شدن نمایش استیو به دارن میگه به خونه برو من کاری دارم و دارن هم قبول میکند اما به خانه نمیرود مخفیانه وارد اتاق کرپسلی می شود و عنکبوتش را می دزدد و هنگام خروج استیو را می بیند که از آن خون آشام در خواست میکند تا او را نیمه خون آشام کند و لارتن بعد از تست کردن خون استیو می گوید که خون تو وحشی است و تو هیچ وقت نمی توانی خون آشام شوی چون اگر شوی همه را می کشی و قاتلی وحشی میشوی .
استیو با شنیدن این حرف می گوید : یک روز تو را پیدا میکنم و خودم میکشمت و با خنده از سالن میرود . فردایش دارن به استیو عنکبوت را نشان میدهد اما عنکبوت استیو را نیش میزند و اگر به استیو پادزهر ندهند او میمیرد . دارن به پیش لارتن کرپسلی بر میگردد و از او میخواهد تا پادزهر عنکبوتش را به استیو بدهد .
لارتن قبول میکند اما میگوید تو هم در عوض باید نیمه خون آشام و دستیار من شوی . دارن قبول میکند و نیمه خون آشام میشود و در عوض لارتن هم استیو را نجات میدهد . دارن شب به خانواده اش میگوید که چقدر دوسشان دارد و ... و در نیمه های شب لارتن گردنش را میشکند و او را از پنجره به بیرون می اندازد تا خانواده اش فکر کنند که دارن مرده است .
استیو زمانی که سر تابوت دارن میرود متوجه علایمی روی انگشتان دارن میشود که نشان میدهد دارن نیمه خون آشام شده و استیو فکر می کند که دارن به او خیانت کرده و از کرپسلی خواسته تا استیو را خون آشام نکند تا خودش خون اشام بشود و از آنجا این دو برادر خونی ، دشمنان خونی هم می شوند .
زمانی که لارتن دارن را از قبر بیرون میاورد ، استیو دارن را میگیرد و تهدید میکند که وقتی بزرگ شد دارن را می کشد و از او انتقام میگیرد و به حرف های دارن که میگوید من بخاطر تو اینکار را کردم گوش نمی دهد .
بعد هم یک خون اشام وحشی و خون خوار استیو را نیمه خون آشام میکند چون خون او وحشی بود
و میتوانست ارباب خون آشام های وحشی و خونخوار باشد .
از آن طرف هم دارن شاهزاده خون اشام ها شده بود و استیو در حال جمع کردن ارتشی برای حمله به خون آشام ها و نابودیشان و از همه مهمتر انتقامش از دارن بود.
در آخر استیو ، لارتن کرپسلی را می کشد و دارن استیو را و استیو دارن را . اما یک نفر به نام تال زمان را به عقب بر میگرداند و دارن که هنوز زنده و نیمه جان است به دوران بچگیش بر میگردد ، به زمانی که رفت تا حرف های استیو و کرپسلی را گوش دهد . دارن خودش را میبیند و برای جلو گیری از تکرار این ماجرا عنکبوت را از خود کوچکش میگیرد و خودش را میترساند و دارن کوچولو فرار میکند و دیگر حرف های استیو راجع خون آشام شدن را نمی شنود و عنکبوتی هم نیست که استیو را نیش بزند و در نتیجه دارن با خانواده اش به خوبی زندگی میکند و استیو تنها کسی است که دوباره خون آشام وحشی میشود و ارتشی برای نابودی خون آشام ها جمع میکند .

فرق خون آشام (vampire ) و خون آشام وحشی ( vampaneze ) در این است که خون آشام عادی
( vampire ) فقط مقداری از خون انسان ها را می مکند تا زنده بمانند و انسان ها را نمی کشد اما خون آشام وحشی (vampaneze ) انسان ها را میکشند و تمام خونشان را می مکند .

تأیید شد.


ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۷ ۱۷:۱۰:۰۲

:bat:
تو فیلما پسره میره خارج بعد 20 سال برمیگرده اتاقش بدون تغییر میمونه!



خواستم بگم اینا دروغه!

من سه روز با دوستام رفتم اردو برگشتم بابام اتاقمو کرده بود انباری!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۳:۳۵ شنبه ۷ تیر ۱۳۹۳

کنت الاف old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۶ جمعه ۶ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۰۰:۴۹ جمعه ۲۴ آذر ۱۴۰۲
از یتیم خانه های شهر
گروه:
کاربران عضو
پیام: 206
آفلاین
نام: کنت الاف

گروه: اسلیترین

چوبدستی: چوب گردو، بیست و دو سانت، ریسه قلب اژدها

جاروی پرواز: پاک جاروی 9001

خصوصیات ظاهری: قد بلند، ابروی به هم پیوسته، دستان استخوانی، دندان های زرد، ریش نتراشیده و از همه مهمتر خالکوبی چشم، روی مچ پای چپ.

خصوصیات اخلاقی: بدجنس، بداخلاق، زیرک و باهوش، دارای مهارت زیاد در نقشه کشی و استاد تغییر قیافه.

معرفی: چطور منو نمیشناسین؟ من، کنت الاف بزرگ، منِ بدجنس، منِ خبیث، منِ بد ذات. کسی که هر جا میره بدبختی و نکبت هم با خودش میبره. گل ها جلوی پای من پژمرده میشوند. هر کس با من ملاقات داشته تا اخر عمر ترس و نفرت از منو با خودش حمل می کرده.
تشنه به ثروت بودلر های یتیم. سیاه بزرگ، منم ان کنت الاف.
جادو رو فقط به یک علت یاد گرفتم: رد بودلر هارو توی این سایت پیدا کردم و متوجه شدم نوکر هایی همیشه اماده به خدمت، بی جیره و مواجب و اماده به فرمان به نام مرگخواران حاضرند فرامین منو انجام بدن. مغز من ان قدر بازه که نیاز زیادی به جادو ندارم و به راحتی میتونم از مشکلات در برم. البته، امدن من یک دلیل دیگر هم دارد: ثروت هنگفت گانت ها. که مطمئنم میتونم با مورفین گانتانا همکاری خوبی داشته باشم. و همین طور با لرد سیاه. البته مشخصه خباثت من از این لردی که بهم نشون دادند بیشتره. در کل اگه سفید مفیدی منو دید بهتره قبل از این که تو یک گودال بیوفته یا گردنش بشکنه، دمشو بزاره رو کولشو در بره. چون شنیدم بودلر ها تو جبهه ی سفید ها هستند. مطمئن باشین البوس دامبلدور هم جلوی من زانو خواهد زد.
-------------------------------
عمو فلچر من همونم که دیشب سرتو درد اورد. تایید کن بره!

تأیید شد.


ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۷ ۱۴:۱۶:۳۷


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۵:۲۷ جمعه ۶ تیر ۱۳۹۳

مرگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۵ شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۱۳ سه شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۳
از رائیل نه بی سواد، عزرائیل!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 10
آفلاین
با همون سلام علیک های پست قبلی!

معرفی شخصیت :

نام: مرگ

گروه: اسلیترین

خصوصیات ظاهری: مرگ اصولا ظاهری متغییر داره، این بستگی داره که سراغ چه کسی رفته باشه، مثلا میتونه به شکل یه فرشته ی زیبا یا قیافه ی داس و شنل معروفش دربیاد. حتی گاهی به شکل یه بچه هم درمیاد.

ضمنا اینکه میگن مرگ شتریه که در هرخونه ای میشینه شینه تقریبا درسته، منتهی مرگ که برای آدمای خوب با ظاهر خوب و برای آدمای بد با ظاهر بد میاد ببینین بعضی آدما چین که مجبور میشه با ظاهر شتر بیاد!

خصوصیات اخلاقی: خیلیا مرگ رو بدذات و خبیث می دونن، در واقع مرگ خیلی با این تصور فرق داره. مرگ فقط ماموره و معذور. سر بعضی از آدما حتی خودشم از کارش ناراحته. ولی درهر صورت بخاطر شغلی که داره خیلی منزوی و گوشه گیره.

توضیحات:

مرگ عمرش به اندازه ی تاریخ انسان هاست، اون وفادارترین خادم خبیثترین قاتلین تاریخ و آشناترین رفیق بهترین آدماس. شاید از شغلی که داره راضی نباشه، ولی هرچی که هست به نحو احسن انجامش میده.

راستی احتمال اینکه کسی ازپس مرگ بربیاد یا از دستش فرار کنه صفره، همونطور که نه ولدمورت با هفت تا جان پیش تونست، نه سه برادر پاورل. پس سعی نکنین ازش فرار کنین، چون هرچی بیشتر فرار کنین بهش نزدیک تر میشین.

تأیید شد ببم جان.


ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۶ ۱۸:۳۷:۰۶


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۴:۳۹ جمعه ۶ تیر ۱۳۹۳

مرگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۵ شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۱۳ سه شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۳
از رائیل نه بی سواد، عزرائیل!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 10
آفلاین
با سلام و عرض ادب و احترام و خسته نباشید خدمت مدیریت و ناظرین ارجمند کینگزکراس و غیره!

نقل قول:
با چشمی پر از اشک و چشمی پر از خون تأیید شد!


آخه قربون چشای نازت بشم، ( ) کجا تایید شد؟ پس چرا هنوز وارد ایفا نشدم؟

میگم حالا قبل تایید یه فکری هم راجع مرگ بکنا... این مک بون شیپیش داره، اونو ترجیح میدم... ولی هرکاری که می کنی عاجزانه خواهش می کنم (!) زود باش. حوصلم سر رفت. میدونی چند روزه تو این کینگزکراس علافم؟

با تشکر فراوان و عرض پوزش از مدیریت محترم سایت!



(sharif؟ هافلپاف؟ من یه شریف هافلپافی می شناختم قبلا... تو که قبلا ارنی مک میلان نبودی، بودی؟ )


ویرایش شده توسط Arthur2014 در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۶ ۱۴:۴۷:۳۸


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۳:۰۹ جمعه ۶ تیر ۱۳۹۳

هافلپاف، محفل ققنوس

رز زلر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۹ پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۳۱ دوشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۲
از رنجی خسته ام که از آن من نیست!
گروه:
ایفای نقش
محفل ققنوس
هافلپاف
مترجم
کاربران عضو
پیام: 1125
آفلاین
نام:جیمزپاتر
گروه:هافلپاف
ویژگی اخلاقی وظاهری:موهای مشکی وبه هم ریخته،قدبلند-باهوش،شیطان،وفاداروقتی عصبانی می شه خطرناک می شه،
چوب دستی:چوب ماهون وپرققنوس 28سانتی متر انعطاف پذیر
جارو:اذرخش
معرفی:جیمزپاتردرقطارسال اول باسیریوس بلک اشناشدوباهم دوست شدندکمی بعدباریموس لوپین دوست شدند
ریموس لوپین دربالاامدن هرماه به شیون اورگان می رفت وتبدیل به گرگینه میشد.اوبرای غیبت هایش بهانه های مختلف می اوردولی دوستانش گرگینه بودن اورافهمیدندوخودجانورنماشدند
جیمزپاترتبدیل به گوزن نرمی شدوباهم درهاگزمید گشت می زدند
جیمزبعدازسال پنجم بالی لی اوانزبیرون رفت وکمی بعدباهم ازدواج کردند
بعدازازدواج ان هالردولدمورت امدو دامبلدورمحفل ققنوس راتاسیس کردولی لی وجیمز
پاترعضومحفل ففنوس شدند
در دوران جنگ ان هاصاحب یک پسر به نام هری پاترشدندودریک سالگی هری ولدمورت به خانه ی ان هاامدوجیمزپاتربادوئل کردن باولدمورت قصدداشت فرصتی به لی لی دهدتابافرزندشان فرارکند
ودرهمین دوئل کشته شد.

درود
شخصیت جیمز پاتر توی گروه گریفیدور بوده.
باید یه شخصیت ـی رو انتخاب کنید که بتونه وارد هافلپاف بشه.
تأیید نشد.


ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۶ ۱۴:۵۳:۵۰








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.