یک روز قشنگ بهاری بود و هوا خیلی خوب بود. غارتگرها تازه از کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه خلاص شده بودند و خوشحال به طرف دریاچه می رفتند. البته همه به جز پیتر که قیافه لولو خورخورش شبیه دامبلدور شده بود و آبروش خیلی رفته بودولی حالش از سورس اسنیپ بدتر نبود که لولوخورخورش به شکل جیمز پاتر درامده بود که سعی داشت او را معلق کند و همه ی کلاس را به خنده وا داشته بود!!!!!
لیلی گفت:خخخخخخ دلم خنک شد ابروت رفت
سوروس گفت: ای ننه لیلی غلط کردم. دیگه اذیتت نمیکنم. قول میدم.
لیلی خواست جواب سوروس رو بده ولی یکی دیگه پرید وسط حرفش. جیمزپاتر به سوروس گفت: زرزروس مزاحم خانم نشو.
چشم سوروس به جیمز افتاد و رنگش پرید. چند نفر اطرافش خندیدند چون یاد اتفاق های کلاس افتاده بودند. خنده هاشون باعث شد اسنیپ خیلی عصبانی بشه و چوبدستیشو بکشه:
سکتوم سمپرا جیمز جا خالی داد و طلسم اول خورد به ستون و بعد یک صدای فریاد بلند شد.
سیریوس داشت اون طرف ریسه میرفت. رموس اخم کرد و بهش گفت: این مگه داداشت نیست سیریوس؟
سیریوس به پسری که کف زمین افتاده بود نگاه کرد و به رموس گفت: آره رگولوسه. باید ببریمش پیش خانوم پامفری.
ـ آره ببریمش.
سیریوس دستشو دور شونه رگولوس انداخت و کنکش کرد بلند بشه ولی رگولوس محکم کتفشو گاز گرفت: من داداش این خائن به اصل و نسب نیستم.
زیر پله ها خون جمع شده بود و لیلی با عصبانیت به سوروس نگاه میکرد. بهش گفت: من اصلا نمیشناسمت سوروس. خداحافظ برای همیشه.
سوروس دلش شکسته بود ولی صورت پاتر و نگاهش به لیلی رو اعصابش بود.
- اوانز؟
+ از جلو چشمم دور شو پاتر.
سوروس دلش خیلی خنک شد. جیمز سرش را انداخت پایین و با ناراحتی به سمت خوابگاه گرفیندوور برگشت. پیتر هم مثل همیشه دنبالش راه افتاد و توی راه با خودش فکر کرد: اوانز هیچوقت با پاتر دوست نمیشه. شاید من باید باهاش برم حرف بزنم.
توی رول طنز، شکلک استفاده نمیشه. به این نکته خیلی دقت کن.
در کل خوب بود.
تأیید شد.