خلاصه:
گیاه مورد علاقه لرد سیاه داره خشک می شه و چاره اش، چند قطره اشک قدرتمند ترین جادوگر حاضر در محله. مرگخوارا راه های مختلفی رو برای درآوردن اشک لرد سياه امتحان می کنن اما موفق نمی شن و در نهايت تصمیم می گیرن لرد رو حتى براى چند دقيقه از خونه دور كنن تا قوى ترين جادوگر جمع، شخص ديگرى بشه.
لرد رفته و مرگخوارا تصمیم می گیرن برای تعیین قوی ترین، با هم دوئل کنن!
دوئل ها تموم میشه و کراب و هکتور به فینال میرسن.
.........
هکتور به گوشه رینگ دوئل رفت و لینی جلوی صورتش شروع به بال بال زدن کرد که خنکش کند و لیسا هم سرگرم ماساژ دادن شانه هایش شد.
وینسنت در گوشه دیگری از رینگ نشسته بود و دریغ از یک موجود زنده در اطرافش!
نه کسی بادش میزد و نه کسی ماساژش میداد و نه کسی آخرین تاکتیک های دوئل را به او یاد آوری میکرد.
-پاشو وینسنت...تو میتونی...تا حالا چند تا دوئل دیدی؟ تو داور بودی...هیشکی به اندازه تو تجربه دوئل نداره.
صدای زمزمه وار لرد سیاه به گوش وینسنت رسید. با شنیدن این صدا اشک در چشمانش جمع شد و حتی یاد آوری این موضوع که ریملش ضد آب نیست نتوانست مانع از جاری شدن اشک شود.
-بله ارباب...هیشکی بجز اون!
انگشت وینسنت به هکتور که حالا سرگرم نوشیدن آب پرتقال بود اشاره کرد. صدای لرد سیاه در حالی که هنوز او را تشویق به برخاستن میکرد، دور و دور تر شد.
وینسنت از جا بلند شد.
هکتور هم از جا بلند شد.
آستوریا شروع به شمردن کرد.
-سه...دو...یک...شروع کنین!
وینسنت داشت فکر میکرد که از چه طلسم خفنی استفاده کند. ولی هکتور نامرد بود...خیلی نامرد!
-آکوامنتی!
مرگخواران با کف دست بر پیشانی کوبیدند! هکتور چه فکری میکرد؟
-هی...با چند قطره آب میخوای چیکار کنی دقیقا؟ خنک؟
آب به سرو صورت وینسنت پاشید...و این جا بود که همه فهمیدند مغز هکتور آنقدر ها که به نظر میرسد خالی نیست!
وینسنت با وحشت چوب دستی اش را به کناری پرت کرد و صورتش را پوشاند و دوان دوان از باشگاه خارج شد!
شاید بهتر بود امروز از مواد ضد آب استفاده میکرد!
آستوریا کمی مات و مبهوت ماند...و بعد اعلام کرد:
-برنده دوئل: هک دگورث گرنجر! بیا بشین اینجا اشکتو دربیاریم!