قلب می زنه!
ریختشو!
بررسی
پست شماره 366 گورستان ریدل ها، هرمیون گرنجر:
نقل قول:
همچنان که مرگخوارا به دیوار اتاق نگاه میکردن ، اتاق هم کم کم شروع کرد به مرگخوارا نگاه کردن.
عالی بود.
جذب کردن خواننده به همین سادگیه. مشکل این جاست که ساده فکر کردن، برای خیلیا سخت شده! فکر می کنن خوب نوشتن یعنی فکر کردن به سوژه های جدی و بزرگ. در حالی که نکته های قابل استفاده، تو همچین جزئیات بی اهمیت و جمله های ساده ای پنهان شده.
وقتی شروعمون به این خوبی باشه، خواننده هم بهمون اعتماد می کنه. و در ادامه هم می بینه که در اعتمادش اشتباه نکرده:
نقل قول:
-هر کی زودتر چشمک بزنه یه آیس پک مهمون باید بکنه کل مرگخوارارو.
-
-آهااا ، همتون با هم چشمک زدین ، برین بخرید آیس پک ، من با طمع توت فرنگی میخورم.
به همون خوبی شروع، بود. طمع هم خودتی...طعم!...خیلی طنز قشنگی بود.
نقل قول:
مرگخوارا یه ذره بهم نگاه کردن دوباره یه ذره به دیوار نگاه کردن و چون هنوز از اتفاقاتی که افتاده بود گیج بودن یه بار دیگه به هم نگاه کردن.بالاخره وینکی از نگاه کردن به مرگخوارا و دیوار خسته شد و کمی جلوتر از بقیه مرگخوارا رفت و دستی به دیوار کشید.
-هی هی ، خودت مگه ناموس نداری به من دست میکشی ؟ برو به اون دست بکش
این کاریه که همیشه می گم و معمولا انجام نمی دن!
خیلی می گم بیشتر از چیزی که لازمه به سوژه اهمیت ندین. سوژه فقط برای اینه که تعیین کنه مکان کجاست و زمان کیه. یه چارچوب اصلی تعیین می کنه. بقیه اش دیگه به عهده ماست که تو اون چارچوب هر چی می خواییم بنویسیم. از ترک دیوار گرفته تا بند کفش وینکی!
یه مورد دیگه هم که خیلی روش تاکید می کنم اینه که برای نوشتن طنز شجاع باشین. منظورم همینه. داریم درباره یه دنیای جادویی می نویسیم. اتفاقای غیر طبیعی این جا مجازه. هیچ اشکالی نداره که دیوار نگاه کنه و حرف بزنه. کمی از اون حالت عادی باید خارج شد. این جا آراگوگ بود که حرف می زد. ولی به هر حال صحنه خیلی خوب بود.
نقل قول:
-تو چجوری داری حرف میزنی ؟ تو چجوری داری حرف میزنی ؟ تو چجوری داری حرف میزنی؟ تو چجوری ...
کراب جلو میاد و ضربه محکمی به کمر هکتور میزنه و سریعا به جای خودش برمیگرده.
-بله مرسی کراب نیاز به ریستارت داشتم ، خب تو چجوری حرف میزنی ؟
صحنه خیلی خوب بود...به نظر من احتیاجی به توضیح "نیاز به ریستارت داشتم" نداشت. گاهی طنز، بدون توضیح، جدی تر و جالب تر می شه. گاهی باید جدی نوشته بشه. طوری که انگار این کار همیشگیشونه.
نقل قول:
تا دیوار اومد جواب بده ، بانز به هکتور نزدیک شد و در حالی که پشتش قایم شده بود گفت :
-سوال مهمتر اینه که آیس پک رو چجوری میخوری آخه ؟ کجات میره ؟ کجات هضم میشه ؟ از کجات میاد بیرون ؟
شما که دیگه احتمالا می دونی من کلا ضد چکش هستم! نظر خودم اینه که طنز رو اگه از بین نبره هم، اثرش رو کم می کنه. الان این دیالوگ(که خیلی هم خوب بود) به نظر من بدون شکلک قشنگ تر می شد.
نقل قول:
آراگوگ که دل سیر حشره خورده بود ، به آرومی به طرف پنجره رفت و خیلی عمیق به فکر فرو رفت. هوای بیرون خانه ریدل روشن شده بود و آفتاب از پشت ابر ها در اومده بود که در حالت عادی هوای خوبی به نظر میرسید ولی نه برای خانه ریدل و مرگخواران. مشخص بود که لرد ولدمورت هنوز به طور کاملی به خودش برنگشته و کنترل آب و هوا رو در دست نگرفته.
اشاره به قضیه آب و هوا، اشاره خوبی بود. به کمی فاصله می تونست بهتر بشه. اون تاکید ها و مکث ها رو می شد بیشتر نشون داد:
آراگوگ که دل سیر حشره خورده بود ، به آرومی به طرف پنجره رفت و خیلی عمیق به فکر فرو رفت.
هوای بیرون خانه ریدل روشن شده بود و آفتاب از پشت ابر ها در اومده بود، که در حالت عادی هوای خوبی به نظر میرسید...
ولی نه برای خانه ریدل و مرگخواران!
مشخص بود که لرد ولدمورت هنوز به طور کاملی به خودش برنگشته و کنترل آب و هوا رو در دست نگرفته.نقل قول:
بقیه مرگخواران همچنان در حال تحقیر شدن برای حرف زدن با دیوار و کمی نگران وضعیت اربابشون بودن و منتظر آراگوگ بودن که راه و چاره درست کردن اربابشون رو بهشون بگه.
مرگخوارا چرا اینقدر روی آراگوگ حساب می کنن؟
به نظرم یه دلیل یا یه توضیح کوتاه لازم بود. چون در حالت عادی اینجوری نیست. مرگخوارا زیاد از این شخصیت و حضور بی دلیلش تو خانه ریدل ها خوششون نمیاد. نه به حرفش گوش می کنن نه بهش اهمیت می دن.
نقل قول:
-شما ها خیلی هاتون مرگخوار جوون هستین ، من در طول 14 سال عمرم تو این دنیا بیشتر از ده لرد ولدمورت دیدم که مردن و برگشتن. میدونم چیکار کنم که بتونیم به حالت ترسناک و خشن خودش برش گردونیم ولی برای این کار نیاز به تمام مرگخواران ، تمام محفلی ها و یه 10 تا حشره دیگه داریم که من یه ذره فکر کردم باز گرسنم شد.
یه جور بی حوصلگی و عجله، تو نوشته شما موج می زنه!
جمله ها رو خیلی پشت سر هم می نویسی. انگار گفتن تا جایی که ممکنه جمله ها رو به هم وصل کن و نقطه نذار. یه نفس بنویس. این کار باعث می شه بعضی چیزای از چشم خواننده پنهان بمونه. در بره! اینا رو می شد کمی جدا کرد. پاراگراف مثل یه لقمه بزرگ شده که تو گلو گیر می کنه. اگه تبدیل به لقمه های کوچیکتر بشه، جویدن و قورت دادنش(درک و فهمش) راحت تر می شه.
نقل قول:
مرگخواران به سرعت پراکنده شدن تا حشرات اطراف را برای آراگوگ بیارن.
-حتما زنده باشنا... اگر بکشینشون اون خوشمزگی زنده خوردنشون رو نداره تو دهن آدم... عنکبوت یعنی.
آراگوگ به طرف اتاق برگشت و به مرگخواران خیره شد که دنبال به دام انداختن حشرات زنده بودن و به این فکر فرو رفت که آیا واقعا لرد ولدمورت نیاز هست ؟ چرا خود آراگوگ ارباب مرگخواران نشه؟ این فکر آراگوگ رو بسیار گرسنه تر کرد.
سوژه خیلی عوض شده. می شه گفت کاملا عوض شده. ولی چیزی که نجاتش می ده اینه که این دو تا سوژه طوری هستن که می تونن موازی با هم حرکت کنن.
لرد عوض شده...زیر و رو شده. و یه عنکبوت پیدا شده که فکر رهبری تو سرشه. شرایط برای عوض شدن سوژه مساعد بود. سوژه جدید، قبلی رو خراب نمی کنه. بر عکس، می تونه بهش کمک کنه. این آراگوگ می تونه قبل از مرگخوارا، لرد عوض شده و غیر عادی رو تحت سلطه خودش در بیاره. این جوری ارباب شدن خودش هم راحت تر می شه. تشخیص این که سوژه رو کجا و چقدر می تونیم عوض کنیم احتیاج به تجربه داره. هر چقدر این تغییر اساسی تر باشه، تجربه ای که لازم داره بیشتره. که طرف بتونه تشخیص بده بعدا چی می شه و ممکنه چطوری پیش بره.
طنز خوب...شخصیت ها خوب...اتفاق ها خوب...
سوژه هم خوب پیش رفته.
پست کمی با سبکی که از شما می شناسم، متفاوت بود. ملایم و منظم بود. این بد نیست. برعکس! یه جورایی بدون خراب کردن سبک قبلی، به سبک فعلی سایت نزدیک شده. خیلی خوبه. مثل این می مونه که یه لباس قدیمی رو با کمی تغییر، به سبک امروزی و قابل استفاده در بیاریم.
نقد نکردم. نظر دادم! نظری بسیار مثبت. خوش اومدی.