هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۹:۴۰ یکشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۹

rain2020


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۴ جمعه ۱۰ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۰:۱۳ دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۹
از تهران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 14
آفلاین
شب بود
منو بهترین دوستام جسیکا و سوفیا توی جنگل ممنوعه بودیم.
ترسناک بود.
اجازه نداشتیم اون موقع شب بیرون باشیم و البته توی جنگل ممنوعه هم که بودیم دیگه هیچی.
اگه مچمونو میگرفتن بیچاره بودیم.
هممون اینو میدونستیم ولی قیافه خیلی ریلکس به خودمون گرفته بودیم.
کنار رودخونه نشسته بودیم و به درس جدید پروفسور موتویاما فکر میکردن.
"با نیروی ماه جهت روخانه را عوض کنید"
جسیکا گفت: این فایده نداره، کل تلاشمونو کردیم ولی نشد.
سوفیا: اره!
- هی بچه ها بیاین یه دور دیگه امتحان کنیم.
- کیتی برا تو راحته . تو همینجوریشم میتونی با حیوونا حرف بزنی!
- منظورم اون نبود . منظورم تغییر دادن جهت حرکت رودخونه بود.
-شاید اگه با هم دیگه این کارو بکنیم جواب بده.
زیر نور ماه کامل دست های همو گرفتن.
- باید وردی بگیم؟
- نه ولی به نظرم یه جمله که تقویتش کنه بد نیس. مثلا:
ای ماه کامل قدرتت را به ما عطا کن تا با قدرت نور مهتابت جریان اب را به حرکت خود دراریم.
همه این جمله رو گفتن.
بار اول جواب نداد.
- یبار دیگه امتحان کنیم.
بازم گفتن!
اما این بارم جواب نداد.
- برای بار اخر.
بار سوم جواب داد!!
جهت رودخونه تغییر کرد!!
باورمون نمیشد.
انجامش دادیم!!!!
- محشره!!
- حرف نداره!!
-فوق العادس!!
-خب بچه ها فکر کنم دیگه باید برگردیم تا کسی مچمونو نگرفته.
-منم وافقم.

-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.


سوال امتیازی

مزایا:خب یکیش اینکه مجبور نیستیم اون همه راه تا مدرسه بریم
معایب: معایبش زیاده
درسو بیشتریا خوب یاد نمیگیرن( ینی به خوبی کلاس های حضوری)
اینترنتمونو میخوره(جهت فان)
قطع و وصل میشه


!!don't let muggles get you down


پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۲۲:۳۸ جمعه ۱۰ مرداد ۱۳۹۹

ریونکلاو، مرگخواران

آیلین پرینس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ پنجشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۸
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۲۰:۳۳
از من به تو نصیحت...
گروه:
مترجم
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 307
آفلاین
سلام استاد موتویاما!
ــــــــــــــــــــــــــــــ

نصفه شب بود و آیلین و شیلا، برای انجام تکلیفشان، به درون جنگل رفته بودند هیچ کدام ایده ای نداشتند.
ناگهان آیلین گفت:
-اگه ماه می تونه باعث بشه که انسان به گرگ تبدیل بشه، شاید بتونیم ازش برای تغییر شکل استفاده کنیم!

-امتحان می کنیم.

شیلا این را گفت و خمیازه ای کشید. آیلین که عادت داشت ساعت دوازده بیدار شود و دو بخوابد مشکلی نداشت. پس چوبدستی را در آورد و به سمت شیلای خمیازه کشان نشانه گرفت.

-رو من می خوای امتحان کنی؟

-آره. ای ماه تابان! از تو می خواهم این موجودی که کنار من وایساده رو تبدیل به... جوجه خروس کنی!

-چی چی می گ...

اما شیلا حرفش را تمام نکرد. چون تبدیل به یه مرغ شده بود! او قد قد تهدید آمیزی کرد و پشت به آیلین نشست.

-اون چیزی که می خواستم نشد... ولی یه چیزی شد!

روز بعد آیلین شیلا-مرغ رو برداشت و به استاد درس تاریخ جادوگری تحویل داد. او سی نمره را، به دست آورده بود!

سوال امتیازی:

معایب:
استادا مدت کلاسا رو کم می کنن! ولی به جاش تکالیف رو ده برابر می کنن!

مزایا:
به استاد می گی کامپیوترت مشکل پیدا کرده و به این ترتیب از شر کلاس خلاص میشی!


ویرایش شده توسط آیلین پرینس در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۰ ۲۲:۴۳:۲۵
ویرایش شده توسط آیلین پرینس در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۰ ۲۲:۵۷:۲۱

............................... Bird of death ................................

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۲۱:۵۶ چهارشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۹

فلور دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۱ یکشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۲:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 196
آفلاین
تکلیف جلسه اول تاریخ جادوگری

_ جهت دریاچه ها رو تغییر بدید، با حیوانات حرف بزنید ، با قدرت ستاره ها درختارو از ریشه در بیارید.

فلور در حالی که چشمهایش را بسته بود ، کنار ویلای صدفی دراز کشیده و این جملات را با خود تکرار می کرد .زمانی که داشت تمام افکارش را بر این موضوع متمرکز می کرد نا گهان صدایی توجهش را جلب کرد.

_ بیا . از این طرف بیا تا با هم به اعماق اقیانوس سفر کنیم.
_ کیه ؟کی اونجاست؟

فلور بلند شد و به طرف صدا که از کناره ی دریا می آمد رفت و متوجه شد صدا از یک خرچنگ بیرون می آید.
_ خوب.جالبه .قرار بود من باهاشون صحبت کنم حالا اینا دارن با من صحبت می کنن.فقط پنج دقیقه و بیست ثانیه طول کشید .نباید بترسم ،این کاملا عادیه ....سلام .

خرچنگ دوباره همان جملات را تکرار کرد و فلور اینبار تصمیم گرفت با او برود ، دومتر جلوتر که رفتند آب تا روی زانوهایش می رسید اما با قدم بعدی زیر پایش خالی شد و سه متر در آب فرو رفت.فلور با زحمت فراوان خود را به سطح آب رساند و به سوی ساحل برگشت.
_ اینم نتیجه گوش کردن به حرف یه خرچنگ .منظورش از سفر به اعماق اقیانوس غرق شدن بوده . هیچ وقت نباید با اینا حرف زد .نزدیک بود غرق بشم .حرف زدن با حیوانات کاملا کنسله .

او با ناراحتی به سمت آتش رفت و کنارش نشست تا گرم شود اما گرمای آتش کم بود.

_ این دفعه با آتیش امتحان می کنم...ای آتش فروزان با نیروی خورشید... نه الان شبه ...با نیروی ماه درخشان فروزان تر شو.
درست وقتی جمله اش تمام شد آتش هم به کلی خاموش شد.
_ عالیه حالا طبیعت داره با من لج میکنه .

فلور این بار تصمیم گرفت باد سوزناکی را که می وزید را متوقف کند.
_ ای باد ، با نیروی آسمان ها به تو دستور می دهم متوقف شوی ....وایساد ، موفق شدم ...آخ.
باد با شدت او را به زمین کوبید و دوباره به وزیدنش ادامه داد.فلور اینبار تصمیم گرفت دروید ها را فراموش کند و به داخل کلبه باز گردد ، و همان روش استفاده از چوبدستی را ادامه دهد ولی درست زمانی که به داخل خانه وارد شد ، آتش دوبرابر شد و باد ایستاد.

سوال امتیازی:
معایب
با کسی نمیشه حرف زد.
مشکلات آنتن ندادن گوی باعث هدر رفتن زمان میشه.
گاهی خسته کننده است.

مزایا
با هر لباسی میشه توش شرکت کرد.
در حین کلاس هر کاری میشه انجام داد.
در صورتی که بتونی کلاسو ضبط کنی هر زمان دیگه ای هم میشه باز ببینیش.


Happiness cannot be found But it can be made


پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۳:۱۱ چهارشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۹

آرتمیسیا لافکین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۳ پنجشنبه ۷ تیر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۳:۱۳ سه شنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۱
از زیرزمین هافلپاف و خانهٔ شمارهٔ ۱۲ گریمولد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 72
آفلاین
یه بلیت برای سفر به زمان و مکانی که بتونین با دروئید درونتون آشنا شین! توی یک رول، به شیوه ی دروئید ها و کاهن های هزاره های گذشته جادو کنین. بهترین راه استفاده از خلاقیت، اینه که خودتونو محدود نکنین!
با آپارت کردن خودمو به یه جنگل دورافتاده می‌رسونم. جایی که قدیما محل بازی من بود. آروم به ساحل می‌رم و چمدونو کنارم می‌زارم. با چوب دستیم یه صندلی ظاهر می‌کنم، روش می‌شینم و به دریا خیره می‌شم. از توی چمدونم کمی مرطوب‌کننده بیرون می‌آرم، به پوست دستم میزنم و منتظر می‌شم تا ماه کامل از پشت کوه‌های اطراف بیرون بیاد تا کارمو شروع کنم. ماگل‌ها به این کار می‌گن جزر و مد ولی این کار مربوط به دوران دروئیدهاس. البته من می‌خوام کاری فراتر از جزر و مد انجام بدم. می‌خوام در هنگام مد یه تیکه از آب دریا رو جدا کنم و برای آکواریوم جدیدم نگه دارم اونم بدون چوب دستی! فک نکنم زیاد سخت باشه... اوه راستی امشب ماه کامله! پس با گرگینه‌ها هم به احتمال زیاد مواجه می‌شم! برای همین کتاب راهنمای کامل هنگام ماه کامل رو با خودم آوردم. چن ساعت بعد خورشید غروب می‌کنه و بعدش ماه گرد و نقره‌ای بالای سرم ظاهر می‌شه. بهتره تا سر و کلهٔ گرگینه‌ها پیدا نشده کارمو شروع کنم! کتاب رو جلوم می‌زارم و می‌ایستم. با خوشحالی دستامو بهم می‌کوبم و نفس عمیقی می‌کشم... خب شروع می‌کنم! با فرا رسیدن شب موج‌های بزرگتری نسبت به روز بوجود اومده. صبر می‌کنم تا آب دریا بره بالا... حالا! شروع به خوندن ورد می‌کنم.
-ای ماه! ای ماه نقره‌اندود که...
همینجوری به خوندن ادامه می‌دم و با خوشحالی به نتیجهٔ کارم خیره می‌شم. آب دریا تا صخره‌ها بالا اومده و موجودات دریایی قشنگی توش وول می‌خورن. ورد رو تا جایی ادامه می‌دم که دیگه از شدت خوشحالی نمی‌تونم تحمل کنم و آخرای ورد یه جیغ می‌کشم! اما جیغ کشیدن همانا و فرو ریختن زحماتم همانا! آبی که حتی از صخره‌ها هم بالاتر رفته بود با شدت روی من می‌ریزه! خودمو به ساحل می‌چسبونم تا آب منو با خودش نبره. وقتی که از شدت آب کاسته می‌شه از جام بلند می‌شم، خیس و گلی شدم. صندلی و چمدون رو هم آب برده، موجودات دریایی فرار کردن و فقط تعدادی ماهی روی شن‌های ساحل مونده! اونا رو جمع می‌کنم و توی دامنم می‌ریزم تا حداقل برای شام چیزی داشته باشم. چوب دستیمو که توی جیب لباسم گذاشته بودم در می‌آرم ولی ناگهان صدای زوزه‌هایی بلند می‌شه و یه گلهٔ گرگ بطرفم می‌آن. دست و پام شروع به لرزیدن می‌کنن. سریع کتاب خیسم رو از جلوم بلند می‌کنم و بخش زبان گرگی رو پیدا می‌کنم.
-ینبخدیهزذدیمپزمتاغقبادمدمراژفبن. (خواهش می‌کنم به من حمله نکنین من یه جادوگرم.)
گرگ‌ها می‌ایستن و بهم خیره می‌شن.
-بدیمدلمبدبمیذمزذیمدبخزنزم. (ما خیلی گرسنه هستیم اگه چیزی برا خوردن داشته باشی کاریت نداریم.)
-بدبمبدمبدزحیدمبدزخزد. (خوبه چون من تعدادی ماهی دارم اونا رو می‌پزیم و باهم می‌خوریم.)
با این حرفم گرگ‌ها نگاهی بهم می‌کنن وبعد از مدتی به من خیره می‌شن.
-نبدزهدبخزدبخدبحبن. ( خیله خب باشه.)
خوشحال با چوب دستیم آتیش درست می‌کنم و ماهی‌ها رو روش می‌زارم. مدتی نمی‌گذره که گرگ‌ها هم تردید رو کنار می‌زارن و دور آتیش حلقه می‌زنن. بعد از کمی سکوت یکی از گرگ‌ها نگام می‌کنه.
-نیدنبدبمدزمیننژژ؟ ( برای چی اینجایی؟)
و منم شروع می‌کنم تا با زبان گرگی ماجرا رو بهشون بگم.

سوال امتیازی) معایب و مزایای شرکت در کلاس های مجازی را ذکر کنید. (3 نمره)
معایبش اینه که دیگه نمی‌تونی با دوستت نقشه بکشی تا معلم رو ضایع کنین یا مجبورش کنین خاطراتشو بگه تا وقت کلاس بره.
ولی هزار برابر از معایب فایده داره! هروقت که بخوای می‌تونی خوراکی بخوری یا هرجا که می‌خوای بری اونم بدون اجازه تازه می‌تونی عین آب خوردن تو هرچی تقلب کنی و کلی چیزای دیگه.


در کشاکش شجاعت و اصالت، در هیاهوی هوش و ذکاوت، اتحاد و پشتکار سوسو می‌زنند... فرزندان هلگا می‌درخشند!
***

شادی رو می‌شه در تاریک‌ترین لحظات هم پیدا کرد، فقط اگه یه نفر یادش باشه که چراغ رو روشن کنه!


پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۴:۴۶ سه شنبه ۷ مرداد ۱۳۹۹

سوروس اسنیپ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۵ دوشنبه ۹ مهر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۴:۵۹ شنبه ۱۷ تیر ۱۴۰۲
از هاگوارتز-تالار اسلیترین
گروه:
کاربران عضو
پیام: 218
آفلاین
*تکلیف جلسه اول ، کلاس تاریخ جادوگری*


بالاخره صدای گوش خراش و سوهان مانند شیلا که روح را به رنج می آورد،با به پایان رسیدن کلاس پروفسورموتویاما ،جایش را به سکوت داد.

پوزخندی گوشه لبش نشان از تمسخر و تحقیر غر غر های دانش آموزان در آخر کلاس ، مبنی بر سخت بودن تکلیف بود.

گویش را روی لبه پنجره گذاشت و خودش هم کنارش ایستاد.

_سانتویاآناروجویک بابلو.

لبخند رضایت صورت مغرور اسنیپ را آرام تر از پیش نشان میداد.
توانسته بود با یک ورد خورشید را برای انرژی بخشیدن به گوی به یاری بطلبد .
اما این برایش به حد کافی قابل قبول نبود. باید حال که فرصت پیش آمده بود تواناییش را در ابعاد گسترده به نمایش میگذاشت.

*حیاط مدرسه*

_هی اون سیوروس نیست اومده تمرین برای کلاس تاریخ؟
_بایکم تفریح موافقین؟
_چرا که نه؟

_هی سیو!
_سیو با تو ام پسر یه لحظه صبر کن.
_
_چیزی اذیتت میکنه؟
_دستتو از روی شونم بردار، در واقع داری ردامو کثیف میکنی!
_
_چیزی اذیتتتون میکنه؟
_چی گفتی؟
_اصولا حرفمو دوبار تکرار نمیکنم، اما از اونجایی که میدونم کمی دچار عقب افتادگی مشنگی هستی دوباره استثناعن میگم. دست کثیفتو از روی شونم بردار!

پسر های جوان چوب دستی هاشون رو کشیدن و سیوروس رو نشونه رفتن تا باطلسم تنبیه بی ادبی هاشو جبران کنند.

_خب فکر کنم بهترین موقعیته برای کشف درویئد درونم!
_چی؟
_پلنسوریوس منستری!

به فرمان سیوروس که بدون چوب دستی گیاهان را با نیروی طبیعت به یاری طلبیده بود چمن های روی زمین تبدیل به هیولاهایی از جنس گیاه شدند و مانند غلافی پسر ها را طناب پیچ کردند.

اتفاقی که رخ میداد به اندازه ای بزرگ و پر سرو صدا بود که خبرش بگوش پروفسور موتویاما برسد.

سیوروس پاکت را به پای جغد بست و او را برای پروفسور موتویاما ارسال کرد.

_فرستنده سیوروس اسنیپ! واقعا؟

تاتسویا در پاکت را باز کرد و یک نامه و یک تکه روزنامه را دید.

_پروفسور موتویاما امید وارم تکالیف مورد قبولتان قرار گیرد.
روزنامه ای را ضمیمه رول کرده ام ،شرح دهنده ما وقع برای استناد!

روزنامه خبر بود نوشته یوآن ابرکرومبی !محتوایش هم اتفاقی بود که دروئید درون سیو را نمایان کرده بود.


-------------------------*******

پاسخ به سوال امتیازی:

مزایا:

فکر کنم دیگه برای حضور در چند کلاس به طور همزمان به زمان برگردان نیازی نیست!
برای رفتن به W...نیازی نیست پله های بی شمار و تابلو های مختلف رو پشت سر بزاری.
میشه یک دقیقه قبل از کلاس از خواب بیدار شی و به محض پایان کلاس بخوابی!
با در نظر گرفتن گرمایش زمین ردا ها عذاب آورن اما الان مثل پرو فسو..... چیز یعنی با پیژامه هم بیاییم فرق چندانی نداره.
و...

عیوب:

فکر کنم بزودی بانوی فربه لقبشو از دست بده! این روزا همه اکثرن فقط میخوریم و میخوابیم حتی پله هارو بالا و پایین نمیریم،در نتیجه همه چاق میشیم.اونجوری دیگه چاق بودن ایشون به چشم نمیاد.


ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۷ ۱۴:۵۲:۱۹

نه چون مومم نه چون سنگم،نه از رومم نه از زنگم،همان بی رنگ بی رنگم.....
به طلا همچو سنگ بنگر...
se.sn_sli



پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۴:۳۶ سه شنبه ۷ مرداد ۱۳۹۹

زاخاریاس اسمیت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۶ دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۰:۴۵ دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۰
از وقتی که ناظر بشم پدر همتونو درمیارم.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 349
آفلاین
سلام پروفسور موتویوما

تکلیف


-اینا چی بودن؟ دوردویل؟ دردویل ؟ دوردوران؟آهان! دروید. حالا باید با این دروید ها چیکار کنم؟

زاخاریاس که در مدت کلاس مجازی خواب بود و فقط چیز های مبهمی از کلاس شنیده بود سعی میکرد تکلیف روز گذشته را به یاد آورد. کنترل......گیاه......حیوانات......کاهن...... این ها تنها چیز هایی بودند که از کلاس روز گذشته یادش میامد. با خود فکرکرد:
-تکلیف کنترل حیوانات بود؟ آره انگار! پروفسور نگفت که چجوری کنترل کنیم. وللش حداقل میگم تلاشمو کردم.

به چشمان سوسکی زل زد و فریاد زد:
-تو تحت نظارت من هستی. هر کاری که بگم میکنی و هر کاری که نگم نمیکنی.

در کمال تعجب سوسک بلند شد و روی دو پا نشست. دهن زاخاریاس از تعجب باز مانده بود. رو به سوسک کرد و گفت:
-بپر تو اب و شنای قورباغه کن!

سوسک در اب پرید و تا ته برکه را شنای غورباغه رفت. احساس های شیطانی از ته وجود زاخاریاس فوران کرد و گفت:
-دیگه وقتش شده نشون بدم نظارت دست کیه.

وزارت سحر و جادو

تروارز وزیر رو به روی مریدانش نشسته بود و درس آسلام میداد. با هر کلمه حاجی، مریدانش صلوات میفرستادند و بلند میشدند و سپس مینشستند. هنگام صحبت از امر به معروف صلوات میفرستادند. هنگام نهی از منکر صلوات میفرستادند. حتی هنگام صحبت از تولی و تبری هم صلوات ختم میکردند تا جایی که تراورز عصبانی شد و ختم جلسه را اعلام کرد. همه مریدان به سمت در خروجی را افتادند که تیری پنجره وزارت را شکافت و کله تراورز را به دیوار مقابل متصل کرد. مریدان وحشت زده به دور او جمع شدند. به نامه ای که به تیر بسته شده بود نگاه کردند که روی ان نوشته شده بود.

نقل قول:
لازم باشد از این هم نزدیک تر میشویم. وزیر اسمیت.


اصطبل خانه ریدل ها

تام بدون توجه به هیاهو های جامعه جادوگری در اصطبل خانه ریدل ها مراقب تسترال های ارباب بود. صدای در امد. تام به سمت در رفت و در را باز کرد. از دور سایه فرد با ابهتی نمایان بود که جلو و جلو تر میامد.
-ارباب بالاخره من میتونم بیام خونه؟ به من اجازه ورود دادید؟
-بله تام. به ما نزدیک تر شو تا تو را در آغوش بگیریم.
-وایسا ببینم، در آغوش بگیری؟ تو ارباب نیستی!

تی از دست زاخاریاس لغزید و روی کف اصطبل افتاد. کله گابریل به تی چسبانده شده بود.زاخاریاس گفت:
-اه لعنتی! قرار نبود اینجوری بشه. سلام پدرام! به جهنم اسمیتی خوش اومدی!
-ههه اینو نگاه. اینقدر گنده شدی که جهنم درست کردی؟ بلیطش کو پس؟
-بس کن تام!
- آقای اسمیتو نگاه! مثلا چیکار میخوای بکنی؟
-میگم بس کن.
-اگه نکنم میخوای چیکار کنی؟ شناسه من رو حذف کنی؟ منو اینقدر نخندون.
-اگه من گابریلو کشتم کشتن تو برام راحت تره.
-بازنده، بازنده، بازنده ، بازنده!
-خفهههههههههههههه

صدای فریاد زاخاریاس در کل اصطبل وسیع پیچید. دیگر صبرش تمام شد. با اشاره او لشکر پیکسی ها تمام بدن او را با خود به جای دوری بردند. اما در راه زاخاریاس گفت:
-یک لحضه وایسین.

با اشاره او لشکر پیکسی ها ایستادند. زاخاریاس خنجری ورداشت و زبان تام را قطع کرد. گفت:
-حالا ببرین و بدین به برقکا تا خاکش کنن.

وزارت سحر و جادو 1 ماه بعد

همین چند دقیقه پیش پیام رسانهای بارگاه ملکوتی خراج بارگاه را پرداخته و رفته بودند. اکنون که تمام دولت های اروپایی با زاخاریاس اسمیت، فرمانروای حیوانات پیمان صلح بسته بودند دیگر جنگ تمام شده بود. اما نه برای زاخاریاس . او هنوز اندیشه این را داشت که فرمانروایی خود را گسترش دهد. وزارت سحر و جادو ژاپن به او اعلان جنگ داده بود و زاخاریاس در حال گسترده کردن لشگر حیوانیش بود.
-تق تق.
-بیا تو.

سدریک خدمتگزار او وارد اتاق شده بود.
-باز هم درخواست خواب میخوای سدریک؟
-اما ارباب من 3 روز تمامه که نخوابیدم.
-گفتیم نمیشه سدریک.

سدریک ناراحت و غمگین به سوی الونکش بر میگشت که ناگهان با دمپایی برگشت و روی سر و کله زاخاریاس زد:
-تنبل پاشو کلاست دیر شده. دیگه چقدر میخوابی؟

به طور عجیبی صدای سدریک شبیه صدای مادرش بود. چشمانش را باز کرد و مادرش را بالای سرش دید.
-کلاس آنلاینت ده دقیقس شروع شده تنبل خان. الان باید کارای که کردیو کنفرانس بدی. مرلین رو شکر کن من برات حاضری زدم.

زاخاریاس به سرعت به سمت گوی جادویی رفت تا چیزی سر هم کند و تحویل پروفسور بدهد.

سوال امتیازی

کلاس آنلاین مگه بدی هم داره؟ قشنگ میتونی روی تختت لم بدی و کلاسو از روی تختواب گوش کنی. خوب یاد نگرفتی هم بگی تقصیر کلاس های مجازی بوده. تازه امتحانا هم با هم تو گروه جلگرامی «گروه تقلب هافلپاف» با همفکری هم دیگه حل میکنی . بیست با کلاسای انلاین تو مشتته.



هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۲:۲۶ سه شنبه ۷ مرداد ۱۳۹۹

HarryFatima


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۴۰ شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۰:۳۵:۰۳ دوشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 26
آفلاین
تکلیف جلسه اول کلاس تاریخ جادوگری

نویل بار دیگر سراغ گیاهان جادویی هاگوارتز رفت.
تکلیف این جلسه ی کلاس تاریخ جادوگری اشنایی با دروید درون بود و نویل سعی داشت دروید درونش را در گیاهان پیدا کند.
گیاهان را وارسی کرد اما امکان نداشت موفق شود.

ظاهرا چیزی توجهش را جلب نکرد و بار دیگر در متن درس غرق شد: "اگر دروید ها به اندازه کافی قدرتمند بودند میتونستند به حیوانات تغییر شکل بدهند."

ساعاتی با خود فکر کرد:
- شاید بتونم به گیاهان تغییر شکل بدهم.
ناگهان مهر گیاه توجهش را جلب کرد.
این بار دستانش را بالا گرفت و گفت:
- ای مهر گیاه به غول تبدیل شو!

تنها تفاوت در مهر گیاه این بود که حالا دست نویل را گاز گرفته بود و نویل جیغ کشید.

بار دیگر نویل با عصبانیت گفت:
- ای موجود احمق به غول تبدیل شو!

ای وای باور نکردنی بود!
وزغ نویل به غول تبدیل شده بود!

در طول تاریخ این اولین وزغ غول نما بود ولی کسی باورش نمیشد که نویل در این کار دست داشته.

-----------------------'-'-'-'-'-'-'-'---------
پاسخ به سوال امتیازی:
مزایا : خوابیدن که کلاس تاریخ جادوگری با تکالیفش خواب هم ازمون گرفته.
لازم نیست ردا بپوشیم و با لباس خواب هم میتونیم توی کلاس ها شرکت کنیم.
کسی جز گوی یاد اوری متوجه فراموشی من (نویل)نمیشه
تقلب نمیشه کرد.

معایب: ادم نمیتونه مسخره کنه!
گوی توی مواقع حساس یهو شارژش تمام میشه.
کرم ریختن سخت تر شده.
نمیتونیم وسط کلاس حرف بزنیم.
دوستامونو نمیبینیم که کرم بریزیم!



پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۲:۳۷ دوشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۹

جرمی استرتون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۱ شنبه ۴ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۰:۵۷:۲۷ پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۲
از کی دات کام
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 202
آفلاین
سلام
تکالیف:

تصویر کوچک شده
-قسم به سرخی آفتاب! قسم به آبیِ آسمان! قسم به ... اه! یادم شد! گوی فراموشی هم سرخ شد! چی بود؟؟؟ آهان! بعدش باید چهار تا عنصر رو می گفتم! دوباره... قسم به سرخی آفتاب! قسم به آبی آسمان! قسم به وزش باد! قسم به قدرت خاک! قسم گرمای آتش! قسم به پاکی آب! ثورالیسوموریانوفیومُسِرا!
-چی شد؟
-اه! لع‍*‍تی! بازم که نشد!
-ا*‍له! آفتاب سرخه؟ نورانیه!
-آهان باشه! قسم به نور آفتاب! قسم به آبی آسمان! قسم به وزش باد! قسم به قدرت خاک! قسم گرمای آتش! قسم به پاکی آب! ثورالیسوموریانوفیومُسِرا!
ناگهان گوی بلوری جلویم ترکید!
-یک کار بلد نیستی درست انجام بدی! یعنی بلد نیستی حتی با استفاده از عناصر و کمک مادر طبیعت بارون رو به دهکده برگردونی! نکنه می خوای بمیریم؟! بسه خشکسالی!
-زیادی حرف نزن برو گوی خودتو بیار!
-اینم گوی من! دست به دامن ستاره ها شو! درختان خشکیده رو قربانی کن! حتی انسان های دیگرو قربانی کن* که دیگران زنده بمونن!
زانو زدم و گفتم:
-ای مادر طبیعت ما رو نجات بده! قسم به سبزی چمن! قسم به رنگ های گوناگون گل! قسم به خشکی تن درخت!
همینطور که اینا رو می گفتم رنگ ها توی گوی ظاهر می شد. ادامه دادم:
-ثورالیسوموریانوفیومُسِرا!
گوی سیاه شد...
-گاو مقدس رو بیار.
رفت و بعد مدتی برگشت.
-ای گاو مقدس! به داد ما برس! نجاتمون بده! خشکسالی روز به روز داره بیشتر میشه! امسال سیزدهمین سال خشکسالیه و این نحس ترین اتفاقه! ۱۳! از به زبون آوردنش هم میترسم!
گاو تاپاله ای انداخت و رفت...

پایان!
-------------------------------
*در زمان قدیم جزء خرافات مردم بوده است.

-------------------------------
پاسخ سوال امتیازی:
معایب:
اینه که هر وقت دلمون بخواد نمیتونیم مزه بریزیم
نمیتونیم با دوستمون وسط درس حرف بزنیم
نمیتونیم روی گل معلممون رو ببینیم
مزایا:
دیگه بچه ازمون تقلب نمیکنن
هر وقت بخوایم همراه گوشی میریم دستشوئی
اگر سر امتحان به بچه ها نرسونیم دیگه نمیریزن سرمون
هر وقت گشنمون بشه میتونیم هر چی دلمون خواست رو بخوریم
بازم بگم؟ .....
نیازی به نشستن رو صندلی های چوبی خشک نیست و رو کاناپه راحت لم میدیم
دیگه جا میز شلوار ۵۰۰ تومنیمونو پاره نمیکنه و پاهامونم زخمی نمیشه
بازم بگم یا ۳ نمره رو میدین؟
دیگه استادا نمیتونن کتکمون بزنن
زل زل هم بهمون نگاه نمیکنن
نیازی نیست دو ساعت نفسمونو حبس کنیم که یه وقت صدای نفسمون تمرکز استادو خراب نکنه
هنوزم هست ها!
از تشنگی طلف نمیشیم!
بسه دیگه!



RainbowClaw




پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۲:۱۱ شنبه ۴ مرداد ۱۳۹۹

لاوندر براون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۸ دوشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۲۴:۵۴ سه شنبه ۱۲ دی ۱۴۰۲
از عشق من دور شو!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 263
آفلاین
لاوندر گوی بلورینش را که ارور" اپراتور خارج شده است" روی آن نقش بسته بود را به گوشه ای انداخت. تکلیف آن جلسه می توانست سخت ترین تکلیف دنیا باشد.
اما قلم پرش را برداشت و روی نزدیک ترین کاغذ پوستی نوشت:
-پروفسور موتویوما!
من موفق شدم در شبانگاه امشب دروئید درون خود را بیدار کنم. من توانستم با جذب نیرو از ماه،ستارگان را به رنگ سبز در بیاورم! این عکس را ضمیمه کردم تا شما هم ببینید
قلمش از حرکت ایستاد.این چرت و پرت ها چه بود که نوشته بود؟ از کجا عکس ستاره سبز می آورد و ضمیمه نوشته می کرد؟ ای خاک بر سر بلف زنش که برای رو کم کنی هرماینی هر کاری می کرد.
اما فکری به ذهنش رسید.چرا که نه؟شاید واقعا می توانست دروئید درون خود را بیدار کند!

سه ساعت چهل و پنج دقیقه ی بعد- مرز جنگل ممنوعه.

-ای ماه تابان! ای ماااه نورااانی! ای ماه!هوی! به من نیرووو بدهههه!نییروووو! تا ستاره هارو سبز کنم!
-چند ساعته اری عربده می زنی لاوندر؟
-تو؟تو اینجا چیکار می کنی هرماینی؟
-دنبال تو می گردم. یه ساعته اینجا وایسادم.بیخیال،تو از پس اینکارا بر نمیای!
-مگه خودت بر میای؟
-آره!
-ثابت کن!

هرماینی با پوزخندی انگشتانش را به سمت آسمان گرفت و همزمان با جرقه ی سبز رنگی،تمام ستاره ها سبز شدند.
-دیدی لاوندر؟لاوندر!

کاری از دستش برنیامد چون لاوندر عکسی از آسمان گرفته و گریخته بود.او عکس را ضمیمه کرد.


تصویر کوچک شده

دختری تنها در میان باد و طوفان...

آیا او را رهایی خواهد بود از این شب غربت؟

یا مامانش دوباره او را به خانه راه خواهد داد؟

او در کوچه ی سرد قدم برمیدارد ومی اندیشد:

آیا ریختن آبلیمو در قهوه ی مادر کار درستیست؟


پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۳:۰۱ جمعه ۳ مرداد ۱۳۹۹

تاتسویا موتویاما


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۶ دوشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۲۷ سه شنبه ۸ آذر ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 137
آفلاین
تدریس کلاس تاریخ جادوگری تاتسویا موتویاما
جلسه ی اول



دوشیزه موتویوما بسیار استادوار مقابل گوی جادویی نشسته بود تا در ترم مجازی هاگوارتز شرکت کند. موهایش را شانه کرده بود و بولیز فرم همیشگی اش را پوشیده این چیزی بود که شاگردانش از پشت گوی هایشان می‌دیدند. چیزی که نمی‌دیدند، پیژامه ی قلب دار و دمپایی های خرگوشی سامورایی بود.

- استاد صداتون قطع شده؟

تاتسویا با کاتانا ضربه به سر گوی زد و پرسید:
- حالا چی، شونن و شوجو ها*؟
- نه هنوزم صداتونو نداریم!

تاتسویا کتاب بزرگ و سنگین "دست‌نوشته‌های دروئیدی (druid) از قبیله ی سلت که نوشتن بلد نبود" را کنار گذاشت و گوی را چرخاند. سرش به قدری پر از مطالب مربوط به جادوگران سه هزار سال پیش بود که نفهمید چطور سربه‌سرش گذاشته اند و چطور پیژامه ی قلب‌دارش را با تک تک جادوآموزانش ‌به اشتراک گذاشته!

- لاوندر؟ من صدای استاد رو نمی‌شنوم!
- آره شیلا، من حتی صدای تورو هم نمی‌شنوم!

سامورایی ناسزای بدی به زبان بیگانه ای گفت و صورتش را به گوی چسباند، نفس عمیقی کشید و با تمام وجود فریاد زد:
- هنوزم مشکل داره؟

تمام گیاهان هاگوارتز خشک شدند و شیشه ها شکستند. دانش‌آموزان دیگر نمی‌خواستند این شوخی را تکرار کنند. تاتسویا با رضایت روی تختش آرام گرفت و به حرف‌هایش ادامه داد:
- همونطوری که گفتم، هر جلسه از جادوگران سه هزار سال پیش به سمت زمان خودمون پیش می‍ریم. درس امروزتون درمورد دروئیدهاست. درمورد دروئیدها ممکنه خیلی اطلاعات داشته باشید. اما کاتانا میگه سر این کلاس باید هرچی قبلا یاد گرفتین رو بریزین دور و به حرفای اون گوشی بدین، مفهومه؟

قطعا مفهوم بود چون تاتسویا بدون مکث، ادامه داد:
- درویدها، جادوگرایی بودن که قدرت خودشون رو از طبیعت و عناصرش می‌گرفتن. مسائلی مثل روز و شب، محیطی که توش بودن و زمانی از سال که میخواستن جادو کنن، روی قدرتشون تاثیر می‌گذاشت. اونا با حیوانات رابطه ی خیلی خوبی داشتن و بهشون احترام می‌گذاشتن. اگه به اندازه ی کافی قدرتمند بودن، می‌تونستن به حیوانات تغییر شکل بدن. مراسم‌های خاص برای شفای مریض‌ها یا پرباری محصولات مزارع برگذار می‌کردن.

هشدار "شارژ گوی شما درحال اتمام است" تاتسویا را وادار کرد حرفش را کوتاه کند.

- خب عزیزانم، به عنوان تکلیف برای هفته ی آینده ازتون رول می‌خوام. منتهی... شاید یک‌سریاتون تمام رول رو نخونده باشین و فقط اومده باشین که تکلیف رو بخونین، پس درکمال تاسف یک مقدار هم ادامه خواهم داد که فکر نکنین کلاس های مجازی رو میشه با خود به کنار شومینه برد و تخمه شکست و گوش داد.
امیدوارم شنیده باشید که می‌گن "بهترین راه یادگیری، تجربه کردنه!" به همین دلیل ازتون می‌خوام بهتون یه بلیت بدم!
یه بلیت برای سفر به زمان و مکانی که بتونین با دروئید درونتون آشنا شین! توی یک رول، به شیوه ی دروئید ها و کاهن های هزاره های گذشته جادو کنین. بهترین راه استفاده از خلاقیت، اینه که خودتونو محدود نکنین!
ازتون می‌خوام که تو این جلسه، خودتون رو به چوب دستی محدود نکنین. با قدرت ستاره‌ها، درختا رو از ریشه دربیارید و با کمک گرفتن از ماه کامل، جهت حرکت رودخونه هارو تغییر بدین.
یا حتی ساده‌تر... با حیوونا معاشرت کنین، مشکلاتشون رو حل کنین، به عنوان دروئید قبیله‌تون، مریض هارو درمان کنین.
اینحا باید به ذهنتون یاد بدین که محدودیتی برای تصوراتش قائل نشه. طنز و جدی بودن رولتون هم به اختیار خودتونه.

پ ن: سوال امتیازی) معایب و مزایای شرکت در کلاس های مجازی را ذکر کنید. (3 نمره)

به امید دیدارتون در هفته ی آینده، تاتسویا.


________________
شونن و شوجوها: پسران و دختران جوان


The true meaning of the
'samurai'
is one who serves and adheres to the power of love.

"Morihei ueshiba"







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.