هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۱۴:۴۴ جمعه ۱۶ تیر ۱۳۹۱
#11
در همان لحظات سخت در نزدیکی اتاق لرد:

لینی و آندرو همچنان در فکر بودند تا اینکه بالاخره لینی گفت: هومم... فکر کنم فهمیدم ما از سوروس یکم کعجون خواب آور قرض میگیریم و میریزیم تو آب کدو حلوایی لرد و دارو هاش رو هم با همون آب کدو حلوایی بهش میدیم.

آندرو: تو مطمئنی لرد متوجه نمیشه؟

لینی: البته که مطمئنم.

اتاق سوروس :

لینی و آندرو وارد اتاق سوروس شدند و ماجرا را به سوروس گفتند.

پس از آن که ماجرا را تعریف کردند...

سوروس:یک چنین معجونی رو دارم خیلی شانس آوردید.

لینی: خوبه پس سریع بریزش تو آب کدوحلوایی لرد و دارو هاش رو هم بده که ما بهش بدیم.

سوروس :الان که وقت دادن دارو هاش نشده

لینی و آندرو: عیبی نداره فقط بده بهمون اگر میخوای زنده بمونیم. :vay:

سوروس: خیلی خوب باشه.

پس از آن لینی و آندرو به اتاق لرد رفتند.

در اتاق لرد:

لرد دارو هایش را خورد !!! ولی همچنان بیدار بود و داشت نجینی را نوازش میکرد.

پس از یک ساعت:

لرد:

آندرو ، لینی و بلا: :zogh:

پس از آن آنها به سختی سکه ها را جایگزین کردند و بعد به این فکر افتادند که دوباره چطوری موجود را بترسانند تا سکه به آنها بدهد...


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۶ ۱۴:۵۶:۲۹

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!‏
برای گریفیندور ‏.


تلاش، کوشش و فعالیت برای داشتن وزارتی بهتر


چوبدستی یاس کبود / بدبختی و فقر و رکود
شاه بلوط پر حرف باشد،قیس بد گویی کند / چوب ون لجبازی و فندق شکایت ها کند

تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلبه سپيد (ماجراهاي دامبلدور و خانواده)
پیام زده شده در: ۱۴:۲۴ جمعه ۱۶ تیر ۱۳۹۱
#12
در خانه ی دامبلدور ها:

کندرا افتاده بود دنبال پریسوال و داد و بیداد شدیدی راه انداخته بود.

در این بین آلبوس با اندوه تمام شامش را میخورد و گاهی هم قطره اشکی از گوشه ی چشمش پایین میچکید.

فلش بک

همین که پریسوال و آلبوس وارد خانه شدند آلبوس گریه کرد و جیغ و داد راه انداخت که من همین الان لونا رو میخوامم

و پریسوال هم یه دو سه تا ظرف را پرت کرده بود توی سر آلبوس که به یاری کندرا ظرف ها منحرف شده بودند و توی سر پریسوال خرد شده بودند.

پس از آن آلبوس به اتاقش رفت و در اتاق را هم قفل کرد.

و به همین دلیل اکنون کندرا دارد به خدمت پریسوال میرسد!!!

کندرا: من تو رو میکشم مرد

پریسوال: مگه من چه گناهی کردم؟؟

کندرا: چه گناهی کردی؟؟؟ پسر دسته گلم رو ناراحت کردی

پریسوال: من غلط کردم عزیزم

کندرا: برو اینو به آلبوس بگو

پریسوال: باشههههههه

پس از این که کمی اوضاع آرام شد بالاخره پریسوال موفق شد با منفجر کردن!!! در اتاق آلبوس در را باز کند جلوی آلبوس به غلطکردن افتاد ولی به این ترتیب از کشته شدن تسط کندرا نجات پیدا کرد.

پایان فلش بک

بالاخره صبح روز موعود فرا رسید...

آلبوس و پریسوال راهی خانه ی ریدل شدند تا لونا را از لرد خواستگاری کنند.

آلبوس و پریسوال مجبور بودند قوانین را رعایت کنند برای همین هم سوار جارو هایشان شدند و با تمام سرعت به خانه ی ریدل رسیدند.

خانه ی ریدل:

آلبوس و پرسوال وارد خانه ی ریدل شده بودند و منتظر بودند تا لرد وارد شود و بحث بر سر مهریه و تفاهم و اینجور چیز ها را شروع کنند.

پس از حدود دو ساعت لرد و لونا بالاخره آمدند و همه گی باهم سر جایشان نشستند...


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۶ ۱۴:۴۳:۳۴

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!‏
برای گریفیندور ‏.


تلاش، کوشش و فعالیت برای داشتن وزارتی بهتر


چوبدستی یاس کبود / بدبختی و فقر و رکود
شاه بلوط پر حرف باشد،قیس بد گویی کند / چوب ون لجبازی و فندق شکایت ها کند

تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۴:۰۷ جمعه ۱۶ تیر ۱۳۹۱
#13
وزیر و بلا به سختی نجینی را از پل ها بالا می آوردند و حتی در این راه چند بار به شدت زمین خوردند.

بعد از اینکه بالاخره از ساختمان کثیف بیرون میروند بلا و وزیر به همراه نجینی که دونفری او را کول کرده بودند!!! راهی جنگل شدند تا بتوانند یک کرم مثل همون کرم کشته شده برای نجینی پیدا کنند.

خانه ی ریدل:

لرد حس میکرد اتفاق بدی در شرف وقوع است اما نمیتوانست این حس را توضیح دهد.

لرد در خانه قدم میزد و هرچند دقیقه یک نفر را کروشیو میکرد و هر دو
ساعت یک بار یک نفر را میکشت.

در جنگل های استرالیا:

وزیر و بلا از بین درختان و انواع جانوران وحشی!!! به سختی راه باز میکردند تا به جایی که کرم هم در آن پیدا شود برسند.

ناگهان بلا گفت: ببینم مگه اینجا جنگل مار ها نیست؟؟

وزیر : خوب مگه چیه؟؟

بلا: خوب آخه مرد حسابی توی جایی که مار هست قطعا کرم هم پیدا میشه.

وزیر: اااا... راست میگی چجوری به فکر خودم نرسید

بلا: تو کی فکر کردی که بار اولت باشه؟

وزیر

بلا و وزیر به سختی از بین درختان و انواع مار ها که خیلی راحت روی زمین میخزیدند به سختی راه باز میکردند تا اینکه بالاخره به محوطه ی بی درختی رسیدند که بر زمین تداد زیادی سوراخ باریک وجود داشت...


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۶ ۱۴:۲۴:۰۲
ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۶ ۱۴:۲۵:۴۸

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!‏
برای گریفیندور ‏.


تلاش، کوشش و فعالیت برای داشتن وزارتی بهتر


چوبدستی یاس کبود / بدبختی و فقر و رکود
شاه بلوط پر حرف باشد،قیس بد گویی کند / چوب ون لجبازی و فندق شکایت ها کند

تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: دره گودریک
پیام زده شده در: ۲۱:۴۴ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۱
#14
گرگینه ها باتمام قدرت تلاش میکردند از دیوار عبور کنند در این حین محفلی های باقی مانده داشتند از آنطرف دیوار و درست جلوی گرگینه ها دیوار را تقویت میکردند گرگینه هایی که به دیوار میخوردند به طرز وحشتناکی نابود میشدند یا درواقع پودر میشدند تا اینکه ناگهان دیوار دفاعی از بین رفت...

هزاران گرگینه به محفلی ها حمله کردند.

اما در این حین محفلی ها با زرنگی از قبل جارو هایشان رو کنار پایشان گذاشته بودند .

اکنون که گرگینه ها حمله کرده بودند تمام محفلی ها با تمام سرعت با جارو های شان به هوا رفته بودند و گرگینه ها را طلسم میکردند ولی هنوز هزاران گرگینه ی وحشی و گرسنه باقی مانده بود.

جینی فریاد زد محفلی ها سریع آپارات کنید.

در همان لحظه که همه داشتند آپارات میکردند اسنیپ ناگهان چوبدستی اش را به سمت الفیاس گرفت و فریاد زد استیوپفای و بلافاصله آپارات کرد.

فلش بک

جینی گفت : خوب چه ها سریع نقشه رو بهتون میگم گرگینه ها الان پشت دیوار دفاعی ما هستند ولی ما خیلی کم وقت داریم چون باید به زودی دیوار رو تقویت کنیم.

بقیه ی محفلی ها: خوب حالا نقشه رو بگو

جینی: خوب ببینید الان ما میریم که دیوار رو تقویت کنیم همه ی شما جارو هاتون رو بیارید و بذارید کنار پاتون ولی همین که دیوار دفاعی از بین رفت سوار جارو هاتون بشید و برید بالا توی آسمون و گرگینه ها رو بکشید تا من بهتون علامت بدم که آپارات کنید. وقتی علامت دادم سوروس تو سریع الفیاس رو بیهوش کن و بندازش پایین و در این حین افسون ضربه گیر رو هم اجرا کن

اسنیپ: کاملا مراقبم

پایان فلش بک

هوا در دره ی گودریک سرد بود و ابری ...

محفلی ها به سرعت در آنجا ظاهر شدند و اولین فکری که به ذهن همه ی آنها رسید این بود: جایی برای استراحت و غذایی برای خوردن..

در همان حین مقر محفل در زیر رودخانه ی هاگوارتز

'گرگینه ها با وحشیگری الفیاس را شکنجه میدادند ولی اورا همچنان زنده نگه میداشتند...

دره ی گودریک خانه ی قدیمی پاتر ها

محفلی ها خانه ی خرابه ی جیمز و لیلی پاتر را تعمیر کرده بودند و انواع افسون های حفاظتی و مرگبار را در اطراف آن به اجرا در آورده بودند تا اینکه...


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۴ ۲۲:۱۸:۰۷


پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۵:۵۳ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۱
#15
بلا نگاهی به دم و دستگاه میکنه و میگه : خیلی خوبه بالاخره یه تکونی به اون بادوم توی سرت دادی.

وزیر:

و سپس بلا و وزیر میشینن پشت مانیتور ها و همه جا رو نگاه میکنن...

بعد از سه ساعت:

بلا:

وزیر:

دو ساعت بعد از اون سه ساعت قبل:

بلا زل/زول/ذول؟ زده بود به مانیتور ها تا اینکه بالاخره مار بزرگ و با ابهت رو میبینه که یک گوشه ی اتاق 1405 چنبره زده .

بلا: وزیر پاشو نجینی تو اتاق 1405 سریع برو بیارش.

وزیر دوان دوان میره سمت اتاق وقتی میره تو اتاق میبینه اتاق خالیه!!!

وزیر: آخ نجینی تو رو خدا بیا بریم پیش ارباب :vay:

پس از بازگشت مفتضحانه ی وزیر:

بلا: آخه من چه خاکی تو سرم بریزم که تو انقدر احمقی...(وهمچنین ناسزا ها ی رکیک تر)

وزیر:

ولی ناگهان در یکی از مانیتور ها میبینند که نجینی در 2 طبقه زیر زمین چنبره زده و دارد اشکهایش را پاک میکند...



پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۲۱:۵۶ سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۱
#16
پس از چند ثانیه لرد میگه : هومممم....جالبه این هوگو موفق شد بقیه ی شما مرگخوارای درب و داغون موفق نشدید اونوقت این هوگوی سینی به دست موفق شده دا که خاک بر سر همتون البته جز وگو و ساحره ها!!.

ناگهان لرد گفت : خوب ارباب باید یکم استراحت کنه و تا من میرم استراحت کنم و نجینی رو ببرم پیاده روی ساحره ها و همچنین هوگو مراقب شما بی خاصیت ها هستند.

در همین لحظات که لرد از آنجا دور شده است هوگو به آرومی میره سمت مرگخوارای دست و پا بسته ای که هنوز زنده هستند و به همشون یه پس گردنی خوشگل میزنه و ساحره ها هم دارن تشویقش میکنن!!!

پس از 5 ساعت

لرد بالاخره بر میگرده و میگه خوب همونطور که همه میدونید ارباب هیچ وقت چیزی رو فراموش نمیکنه و من مطمئنم که لودو الان باید اعدام میشد ولی به خاطر اینکه هوگو موفق شد از دیوار رد بشه اعدام به تعویق افتاد آهان راستی هوگو به تو هم به خاطر به تعویق انداختن اعدام این موجود موذی بعدا یه کروشیو میزنم و حالا تو لودو برو خودت بخواب توی اون قبری که اونجاست و خودت خاک رو بریز رو خودت در همون حین که لودو داشت با حالت فلاکت زده ای میرفت تا خودش را زنده به گور کند لرد داد زد هویییی... چوبدستی تو تحویل بده و به همین دلیل لودو که حدود یک کیلومتر از لرد دور بود دوباره برگشت.

لرد لبخندی زد و چوبدستی لودو را داد دست بلاتریکس و گفت اینو یه جا قایم کن که این مارمولک پیداش نکنه.

دوباره لرد برگشت و گفت خوب روفوس با تو باید چی کار کنم؟؟

روفوس: ارباب من از دریا میترسم، از خاک میترسم، کلا از همه چیز میترسم!!! :worry: و تازه من هیچ وقت خیانت نکردم به شما...

لرد: مطمئنی روفوس؟؟؟

روفوس : بله ارباب مطمئنم البته غیر از اون موردی که رفتم وزیر سحر و جادو شدم و غیر از اون موردی که رئیس اداره ی کارآگاهان شدم که این قبل از وزیر شدنمه...

- بندازید این جونور رو تو دریا حدود دو کیلومتر دور از ساحل ترجیحا که غذای کوسه ها بشه ، موجود چندش.

در همین حین ناگهان لرد صدای لینی را میشنود که درگوشی به لونا میگه : وای بیچاره شدیم حالا کی حال داره جای خواب و شام لرد رو آماده کنه.

لردخطاب به لینی و لونا:

لینی و لونا:

سپس لرد میره سر و قت مورفین!!! و میگه : دایی جان ببخش منو ولی تو مرگخوار وفاداری نبودی و میخواد که مورفین رو با یه آوادا بکشه اونم چون مورفین فامیلشه

فلش بک:

در همون زمان که هوگو داشت به مرگخوارا پس گردنی میزد آروم میره نزدیک مورفین و میگه: ببین من میخوام یکاری کنم که تو و لوسیوس زنده بمونید باشه؟؟؟

مورفین : باشه دادا

لوسیوس که حرفاشون رو شنیده بود گفت: ئلی چجوری اینکارو میکنی ؟؟
هوگو: اصلا نگران نباشیدشما به لرد التماس کنید که دوباره بیاید سمت دیوار من خودم کارا رو راست و ریست میکنم

و بعد از اون میره سمت ساحره ها و نقشه رو میگه.

ساحره ها:

هوگو: ساکت باشید وگرنه به لرد لوتون میدم.

ساحره ها: باشه بابا تو هم

پایان فلش بک

ولی مورفین داد و بیداد میکنه که: دایی ژان من مرگخوار خوبیم ها نکن با داییت اینجوری..

لرد: باشه حالا تو م یک بار دیگه رد شو.

ولی درکمال تعجب لرد و بقیه ی مرگخواران مورفین رد میشه به دلیل اینکه در لحظه ی آخر بلا دیوار رو از بین میبره!!!

و بعد از مورفین لرد با آرامش هرچه تمام تر میره به سمت لوسیوس مالفوی...


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۳ ۲۲:۴۳:۰۳

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!‏
برای گریفیندور ‏.


تلاش، کوشش و فعالیت برای داشتن وزارتی بهتر


چوبدستی یاس کبود / بدبختی و فقر و رکود
شاه بلوط پر حرف باشد،قیس بد گویی کند / چوب ون لجبازی و فندق شکایت ها کند

تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: پادگان ققنوس
پیام زده شده در: ۱۰:۳۳ دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۱
#17
و بدنبال سقوط این مرگخوار گرد و خاکی بر پا شد که هر کسی از دور شاهد ماجرا بود فکر میکرد در آنجا انفجاری رخ داده .

در اواسط نبرد به نظر می آمد محفلی ها جنگ را واگذار کرده باشند پس دامبلدور در حالی که داشت با لرد دست و پنجه نرم میکرد نعره زد محفلی ها سریع به وضعیت شماره 3 آپارات کنید و 5 ثانیه بعد میدان نبرد از هرگونه محفلی خالی شده بود!!!.

لرد خیلی خوشحال شده بود و هرچند قدمی که در پادگان حرکت میکرد با خوشحالی یک لگد به جنازه های محفلی ها میزد ولی بعد از حدود 3 ساعت از این کار خسته شد و داد زد لودو و روفوس کدوم گوری هستید؟؟؟؟

به دنبال این نعره لودو و روفوس مثل باد به لرد رسیدند و در حالی که تعظیم میکردند گفتند با ما کاری داشتید ارباب؟؟؟

لرد: پ ن پ کاری نداشتم الکی صداتون کردم !!! سریع میرید این محفلی پحفلی ها رو میندازید جلوی کلاغ ها مرگخوار های مرده رو هم با احترام به خاک میسپارید.

لودو و روفوس به سرعت رفتند تا کار را انجام دهند.

آن شب مرگگخوارا به راححتی به خواب رفتند غافل از اتفاقی که قراره به زودی بیفته براشون....

همان موقع وضعیت شماره 3 محفلی ها!!!

در این مکان که ما فعلا جای آن را ذکر نمیگوییم محفلی ها مشغول سازماندهی دوباره ی خود بودند دامبلدور میرفت و می آمد و دستور میداد : مالی شام رو آماه کن ، هری بچه ها رو جمع کن ، رون برو رخت خواب منو آماده کن!!!....

وقتی که محفلی ها شام رو خوردند و به رخت خواب رفتند بعد از یک ساعت ناگهان با صدایی بسیار گوشخراش از خواب پریدند و با حالت دوان دوان میرند سمت محل صدا و میبینند که دامبلدور اونجاست!!!.

بعد از این اتفاق دامبلدور شروع به صحبت میکنه: مجبور بودم امشب به سرعت نقشمونو به همتون بگم ما فردا شب بعد از این که دوستان سیاه سوختمون خوابشون برد به پادگان حمله میکنیم.

کل ملت محفلی:

دامبلدور: چرا اینطوری شدید؟

محفلی ها: آخه خودت بگو ما چجوری میخوایم بفهمیم اونا کی میخوابند؟؟

دامبلدور: اصلا نگران نباشید، من فکر همه جاشو کردم سوروس از طریق سپر مدافع سخنگو بهمون خبر میده.

محفلی ها: عمرا اون بهمون بگه ، اون خودش جزو اون سیاه سوخته هاست.

دامبلدور : من به سوروس اعتماد کامل دارم

و در همان حین پادگان :

لرد تصمیم گرفت که برای نگهبان پادگان بذاره گفت ولی گفت: امشب رو بهتون لطف میکنم و میذارم راحت بخوابید اما برای فردا شب لودو و روفوس نگهبان هستند.

مرگخوارا :

وضعیت شماره 3 ی محفلی ها:

محفلی ها در حالت آماده باش کامل قرار داشتند و منتظر شب بودند اما...


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۲ ۱۱:۰۲:۴۹
ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۲ ۱۹:۴۴:۲۹

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!‏
برای گریفیندور ‏.


تلاش، کوشش و فعالیت برای داشتن وزارتی بهتر


چوبدستی یاس کبود / بدبختی و فقر و رکود
شاه بلوط پر حرف باشد،قیس بد گویی کند / چوب ون لجبازی و فندق شکایت ها کند

تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: آزاد، قوی، جنگجو و سر بلند باش!(عضویت در محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۴:۰۸ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۱
#18
سلام و درود


1) در محفل ققنوس از گرگینه(ریموس) گرفته تا غول(هاگرید) و حتی مرگخوار(سوروس) داریم. شما هم کمی از پیشینه و نحوه فعالیتت بگو.

بنده رو که میشناسید توی سال اول نامه ی هاگوارتز میومد توی قسمتی که لیت کتاب ها بود نوشته کتاب مبانی معجون های سحر آمیز نوشته ی آرسینوس جیگر بعد دیگه خوب معجون سازیم در حد یکم بهتر از اسنیپه بازم میخواید؟

2) تام رو من وارد دنیای جادوگری کردم و همیشه سعی کردم بهش بفهمونم کارش اشتباهه ولی گوش نکرد. به دامبلدور اعتقاد داری؟

من به همه چیز اعتقاد دارم

3) به قدرت عشق اعتقاد داری؟

من به همه چیز اعتقاد دارم این که چیزی نیست

4) حدس میزنی اسم رمز ورود به دفتر من چی باشه؟

طلسم خفاش ان دماغیه احتمالا

5) حاضری تمام و کمال در مقابل ولدمورت بایستی و با اون بجنگی؟

معلومه که حاضرم

6) کار گروهی در محفل ققنوس خیلی مهمه. حاضری با هم گروهیات کنار بیای و همکاری کنی؟

خوب من به همین دلیل دارم عضو میشم دیگه

7) بنظرت عمل های زیبایی متفاوت مانند عمل بینی و گونه و کشیدن پوست و ... تاثیری در بهبود ظاهر لرد ولدمورت داشته؟

نه بابا آدم همون چشمای قرمزشو میبینه میگرخه

8) لینک سه تا از سفیدترین پستات رو اینجا بذار

دو تا از رولام توی همین تاپیک هستن

اینم سومین رولم

پ.ن

اگر بخوام یه جادوگر سیاه رو از بین ببرم میتونم از آوادا استفاده کنم؟

تورو خدا تاییدم کنید


آه، جیگر محفل
خوش اومدی؛ منتظرت بودیم.
تاییدشد.به زودی دروازه محفل به روت باز خواهد شد‏!‏
بیب بیب


ویرایش شده توسط آرسینوس.ج در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۱ ۱۴:۱۶:۳۰
ویرایش شده توسط بانو ویولت در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۲ ۹:۴۶:۰۰


پاسخ به: محفل به روایت فتح
پیام زده شده در: ۱۲:۱۵ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۱
#19
خلاصه ماجرا:

دامبلدور به خاطر قتل هایی که لرد انجام داده عذاب وجدان گرفته،‏ چون خودش اونو به دنیای جادویی آورده،‏ واسه همین تصمیم میگیره که به طور کامل مرگخوارا رو نابود کنه،‏ واسه همین گلرت رو بعنوان جاسوس میفرسته به خانه ریدل.

گلرت در بدو ورودش با استقبال نه چندان گرم مرگخواران روبرو میشه ولی با شکنجه کردن یه زن،‏ دوباره میتونه اعتماد لرد رو جلب کنه،‏ با ورودش به خانه ریدل،‏ تصمیم میگیره کاری بکنه که لرد تعدادی از مرگخوارانش رو بکشه تا ضعیف تر بشن،‏ پس به بهانه آن که تعدادی از مرگخواران بصورت منظم به دیدن دامبلدور میرن و واسش جاسوسی میکنن،‏ لرد از این خبر خیلی عصبانی میشه،‏ و تمام مرگخوارانش رو احضار میکنه تا گلرت خائن ها رو مشخص کنه،‏ و گلرت بصورت رندوم یه سری مرگخوار رو انتخاب میکنه،‏ و لرد اونها رو میکشه.

در این سمت،‏ محفلی ها از تاخیر گلرت نگران بودند و به اون شک کردند،‏ محفلی ها میخواستن به به خانه ریدل حمله کنند،‏ ولی با خبری که کینگزلی مبنی بر قتل مرگخواران بدست لرد براشون میاره متوقف میشن.

گلرت از لرد اجازه میگیره تا برای جاسوسی برگرده پیش محفلی ها،‏ و آپارات میکنه به سمت خانه شماره ‏۱۲‏ گریمولد.

گلرت در اونجا هم با استقبال خوبی مواجه نمیشه،‏ ولی بعد از تعریف کردن تمام جریان،‏ محفلی ها دوباره قبولش میکنن.و یه سری از اخبار کم اهمیت محفل رو میگیره و برمیگرده به خانه ریدل.

در اونجا باز بوسیله عکسی با محتوای دوستی ایوان و دامبلدور،‏ دوباره میخواد یه سری دیگه از مرگخواران رو نابود کنه که ریگولوس میگه که این عکس فوتوشاپه و خودش اونو ساخته و در نتیجه لرد فکر میکنه گلرت خیانت کرده ولی ناگهان گلرت چشمک ریگولوس به ایوان رو میبینه و به لرد خبر میده و لرد هم با ذهن جویی همه چیز رو میفهمه.

و در همان حین هم گلرت با دستگاهی به وسیله ی خبر کن که ساخته ی دست دامبلدوره به محفلی ها خبر میده که وقت حمله فرارسیده و محفلی ها به خانه ی ریدل حمله میکنن ولی به دلیل طلسم های انفجاری خانه خرایب میشه و تعداد زیادی از مرگخواران در درگیری کشته میشن و تعدادی هم توسط محفلی ها دستگیر میشن و بقیه هم به همراه لرد به مکان نامعلومی آپارات میکنند.

کسانی که توسط محفلی ه دستگیر شدند شامل ده نفر میشوند که آنهایی که هویتشان کشف شده شامل:ایوان روزیه،‏ ریگولوس بلک،‏ وینسنت کراب،‏ روفوس اسکریم جیور،‏ ماری مکدونالد،‏ آماندا بروکل هرست هستند.

و اینک ادامه ی ماجرا:

خانه ی شماره ی دوازده گریمولد، محفل ققنوس

دامبلدور ناگهان از جایش بلند میشه و میگه من اطمینان دارم که یکی از این اسیرا دیده بقیه ی مرگخوارا به همراه تام به کجا آپارات کردند.

و به این ترتیب ریموس و گلرت به دستور دامبلدور شروع میکنند به تحقیق درباره ی مرگخوارای مجهول الهویه و همچنین بازجویی از مرگخواران برای اینکه بفهمن لرد و مرگخوارا کجا رفتند.

در همین حین مکان نامعلوم مرگخواران و لرد :

لرد که فهمید چه کسانی را از دست داده اند چند دقیقه در همان حالت :!!!! باقی ماند و سپس شروع به داد و بیداد کرد و در این حین هم زد یه 3 یا 4 نفر دیگه از مرگخواران گمنامش رو کشت.

بعد از آن هوگو در حالت به لرد نزدیک شد و گفت : امممم... ارباب چایی بیارم براتون؟

که لرد به حالت : در اومد و نعره زد : سریع بگید ما کجا هستیم تا بقیتون رو هم نفرستادم لادست اون منگلای دست و پا چلفتی که کشته شدن.

بلاتریکس اول به حالت : در اومد و سپس گفت مای لرد من نمیدونم ما کجا هستیم.

لرد: آخه تو که نمیدونی پس واسه چی حرف میزنی پیرزن مو وز وزی خرفت

بقیه ی مرگخوارن: در میان .

لرد هم نعره میزنه : ددددد... بنالید ببینم کجاییم ما؟

مرگخوار شماره یک: جزایر بالاک

مرگخوار شماره دو: استرالیا

مرگخوار شماره سه : جنگل ممنوعه!!

ولی لرد میگه ببندید اون دهنتونو برید یه جایی برای خواب ارباب آماده کنید بعدشم برید بگردید غذا برای ارباب پیدا کنید بعدشم یجوری بفهمید ما کجاییم.

در همان لحظه محفل ققنوس:

ریموس: آلبوس ما فقط تونستیم هویت یک نفر دیگشونو بفهمیم و متوجه شدیم که اون لوسیوس مالفویه ولی متاسفانه همونطور که میدونی اسنیپ الان پیش لرده و ما نمیتونیم معجون راستی درست کنیم تا بفهمیم بقیشون چه کسانی هستند و ضمنا من دیگه کاملا مطمئن شدم این اسنیپ خیانتکاره چون داشت با ما میجنگید توی خونه ی ریدل.

دامبلدور یک بار دیگر گفت:من به سوروس اعتماد کامل دارم تازه خودم گفتم بجنگه با ما و در ضمن تو کی دیدی یه نفرین نابخشوده از چوبدستیش در بیاد و دامبلدور پس از گفتن این جملات به شکل :ball:در اومد.

ریموس:

در همان لحظات مکان نامعلوم مرگخواران:

مرگخواران دیگر به شکل درآمده بودند ولی موفق شده بودند غذا و جای خواب لرد را پیدا کنند ولی اکنون به فکر بد بختی بعدیشون افتادند یعنی اینکه بفهمند کجا هستند اما...


ویرایش شده توسط آرسینوس.ج در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۱ ۱۳:۰۱:۱۲
ویرایش شده توسط آرسینوس.ج در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۱ ۱۴:۰۹:۱۶
ویرایش شده توسط آرسینوس.ج در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۱ ۱۶:۳۲:۲۱

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!‏
برای گریفیندور ‏.


تلاش، کوشش و فعالیت برای داشتن وزارتی بهتر


چوبدستی یاس کبود / بدبختی و فقر و رکود
شاه بلوط پر حرف باشد،قیس بد گویی کند / چوب ون لجبازی و فندق شکایت ها کند

تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: محفل به روایت فتح
پیام زده شده در: ۱۹:۵۱ یکشنبه ۴ تیر ۱۳۹۱
#20
پس از چند دقیقه شام آماده شد محفلی ها با تمام سرعت شام را خوردند و به سرعت آماده رفتن شدند و دامبلدور هم برای گلرت علامتی فرستاد که محفلی ها به زودی به خانه ی ریدل میرسند پس از چند دقیقه همه آماده میشوند و به سرعت از خانه بیرون میروند همه به نزدیکی خانه ی ریدل آپارات میکنند..

فلش بک در خانه ی ریدل به زمانی که لرد ریگولوس را ذهن جویی میکد

لرد شروع به داد و بیداد میکند و به طور کاملا سهوی حدود ده بار نعره میزنه آواداکداورا که نور های سبز از چوبدستی اش خارج میشه و میره میخوره تو درو دیوار و بعد از خورد کردن در و پنجره ها کمونه میکنه و در این زمان حدود 5 مرگخوار گمنام جان به جان آفرین تسلیم میکنند گلرت حسابی از این اوضاع کیف میکنه ولی بعد که اوضاع یکم آروم میشه لرد میگه این ریگولوس پدر سوخته رو ببرید بندازید توی دژ مرگ و بترکونیدش .

پایان فلش بک

و اینک دوباره ادامه ی ماجرا پس از آپارات کردن اعضای محفل

محفلی ها در دو کیلومتری لیتل هنگلتون ظاهر میشن و به آرومی با حالتی اینجوری میرن سمت خونه ی ریدل وقتی یکم نزدیک میشن یهو طبق نقشه چوبدستی ها رو میکشن و همه نعره میزنن ماکسیم بمباردا خونه شروع میکنه به ریزش وگلرت میبینه دیگه اوضاع داره خراب میشه سریع چوبدستی شو میکشه و به صورت رندوم میگیره سمت یکی از مرگخوارا و داد میزنه ریلاشیو!! مرگخوار بیچاره بر اثر سوختگی های زیاد طلسم گلرت هومن جا جان به جان آفرین تسلیم میکنه و گلرت هم سریع به بیرون آپارات میکنه و میره در کنار بقیه ی محفلی ها مشغول جنگیدن میشه مرگخوار ها و لرد هم بی کار نیستن و به دو گروه تقسیم شدن یه گروه مشغول دفاع از خوونه و یک گروه هم مشغول تعمیر خونه با تمام سرعته ولی محفلی ها بعد از اینکه میزنن نصف مرگخوار ها رو میترکونن به داخل خونه حمله میکنن ولی طلسم های حفاظتی و مرگخواران مقاومت میکنند محفلی ها در خانه شروع به جنگ میکنند در این حین لرد و دامبلدور دارن دوئل میکنند گلرت هم تا حد امکان برای مرگخوار ها خرابکاری میکنه و در این حین هم هیچ کس نمیفهمه که چوب های نگهدارنده ی خانه دارند کم کم خرد میشن و خانه ی ریدل داره تبدیل به ویرونه میشه...


ویرایش شده توسط آرسینوس.ج در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۴ ۲۰:۱۷:۴۹
ویرایش شده توسط آرسینوس.ج در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۴ ۲۰:۲۰:۱۳
ویرایش شده توسط آرسینوس.ج در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۵ ۱۵:۰۲:۳۳

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!‏
برای گریفیندور ‏.


تلاش، کوشش و فعالیت برای داشتن وزارتی بهتر


چوبدستی یاس کبود / بدبختی و فقر و رکود
شاه بلوط پر حرف باشد،قیس بد گویی کند / چوب ون لجبازی و فندق شکایت ها کند

تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.