آمادهاید شاهد یکی از بزرگترین و نفسگیرترین رقابتهای تاریخ هاگوارتز باشید؟ جام آتش بازگشته، و اینبار نهتنها جادوآموزان برجسته، بلکه چهار گروه افسانهای هاگوارتز در جدالی سهمگین برای کسب افتخار نهایی رو در روی هم قرار میگیرند. از ۵ اردیبهشت تا ۲۶ اردیبهشت، همهچیز در هاگوارتز رنگ رقابت به خود میگیرد؛ جادو، شجاعت، نبوغ و اتحاد به آزمون گذاشته میشود و تنها یک گروه میتواند قهرمان نهایی لقب بگیرد. تماشاگران عزیز، شما دعوت هستید تا از نزدیک شاهد این ماجراجویی باشید، پستها را بخوانید، از خلاقیتها لذت ببرید و با گروه خود همدل شوید. این فقط یک مسابقه نیست؛ جشن شکوه جادوی ناب است!
-من پرزهامو تو موز خوردن سفید کردم فکر کردید فرق موز رو با آناناس نرسیده نمیفهمم؟ -شماها چتونه؟ من قیافه م نه شبیه موزه نه آناناس. -نه نه نه دیگه نمیتونین هیچکدومتون گولم بزنین میگم موزی بگو باشه. -پوف آخه ببین کارم به کجا رسیده باید به شماها اثبات کنم موز نیستم و هیچ گونه ارتباطی با خانواده ی میوه ها ندارم. حرف آدمیزادم که حالیتون نمیشه. -لرد میمون، بلا ببینین من الکی الکی که سه سالم نیست کوه تجربه پشت این سه سال خوابیده. -آها صحیح خب اونوقت نتیجه ی این کول بار سنگین تجربه ت چیه؟ -هرچی از درخت آویزونه موزه.
میمون ها، مار ها، خفاش ها، کوالاها و انواع و اقسام موجودات و میوه هایی که از درخت آویزون بودند با شک و تردید به هویت خودشون نگاهی به سر تا پای خود انداختن شاید تا الان موز بودند و خودشون خبر نداشتند. ولی نه موز بودند نه قصد تبدیل شدن به موز داشتند حتی توی زندگی قبلیشونم به یاد ندارن موز بوده باشن.
-خب من چی؟ الان از درخت آویزونم؟ -نه دیگه از درخت چیده شدی موزی هستی رسیده و چیده شده. -آخه کی به این بچه این چیزا رو یاد داده؟ مگه دستم بهش نرسه.
شخص مورد نظر خودشو بین جمعیت مخفی کرد اگه به دست بلاتریکس میوفتاد قطعا درخت موزو تو دماغش میکرد با این نحوه آموزش به یه بچه سه ساله.
-عه یه چیز زرد و کمونی از درخت آویزونه اونم موز نیست؟
میمون حرکت نکرد و سرجاش وایستاد! لرد سیاه با اخم بهش نگاه کرد. - حرکت کن!
اما میمون هنوز همون جا مونده بود و اصلا قصد حرکت کردن نداشت! انگار که متوجه حرف های لرد نشده بود. حالا لرد سیاه مونده بود و یه لشکر از میمونهایی که حتی قابلیت حمله به یه فیل با طلسم فرمان رو هم نداشتن!
طرف دیگه، بلاتریکس داشت سعی میکرد لرد میمون رو قانع کنه که موز نیست! - آخه من شبیه موزم؟ نه زردم، نه کمانم، نه شیرینم!
لرد میمون یه نگاه به بلاتریکس کرد و یه نگاه به کوین. کوین با اطمینان گفت: - فقط یکم زیادی رسیده! واسه همین این رنگی شده!
بلاتریکس چپچپ به کوین نگاه کرد. یکم دیگه از شر میمون راحت میشد و اون رو به عنوان موز به میمون میخوروندش!
ارباب خشمگین بود، عضبناک بود، خون خون سیاهش را میخورد و دلش میخواست کله تمام میمون ها را از جا بکند! اما در این موقعیت باید هر طور که میشد به خشمش غلبه میکرد. در حال حاضر غیر از این ارتش میمونی چیزی در اختیار نداشت و متاسفانه به نظر میآمد برای سیاه کردن این موجودات مفلوک دل رحم راه طولانی ای داشته باشد.
میمون ها پس از پذیرایی و تر و خشک کردن فیل ها آنها را به همراه چندین خوشه موز راهی کردند و بعد دوباره موز به دست جلوی ارباب زانو زدند!
لرد نگاهی به این جماعت رقت انگیز انداخت و با خودش فکر کرد که تربیت چنین موجوداتی وقت گیر و طاقت فرساست، اما اگر به نتیجه برسد ممکن است بدرد بخور باشند. برای همین با چشمانش دنبال قوی هیکل ترین میمون گشت و بعد در حالی که به او اشاره میکرد گفت: - آهای تو...پاشو بیا اینجا ببینم.
میمون جهش کنان خودش را به لرد رساند. لرد کمی با خودش فکر کرد و بعد چوب دستش اش را به سمت او نشانه گفت: - حالا که اینقدر خنگ و کودن هستین آموزش رو جور دیگه ای شروع میکنم. ایمپریو!
میمون به محض برخورد طلسم با بدنش همچون یک ربات گوش به فرمان ارباب دست به سینه ایستاد. لرد لبخند شیطانی زد و گفت: - حالا بیا ببینیم تحملت در برابر اعمال شرورانه چقدره!
میمونها اول سرشون رو خاروندن، و بعد وقتی که لرد سیاه صداش رو حتی بلندتر کرد و با تاکید بیشتری بهشون دستور حمله به فیل رو داد، هیجان زده شدن و شروع کردن به بالا و پایین پریدن از سر و کول همدیگه، که منطقیترین واکنشی بود که میتونست ازشون سر بزنه. شاید سوال پیش بیاد که چرا این واکنش منطقی بود؟ که در پاسخ باید گفت، میمونها فیل دیده بودن! اونم نه یدونه، بلکه دوتا! و هر جانداری که یه موجود عظیم و تقریباً گرد، با دوتا گوش بزرگ، انعطاف پذیر و احتمالاً نرم رو ببینه، که احتمالاً یادآور پنیر پیتزا هستن، دچار چنین واکنشی میشه! البته که میمونها تا حالا پنیر پیتزا ندیده بودن، ولی نکته اصلی این نیست. نکته اصلی اینه که میمونها علاقه زیادی به فیلها دارن، چون به نظرشون فیلها با اون گوشهای بزرگ و نرم و خرطوم بامزهشون، خیلی گوگولی و جذاب هستن.
- چرا دارید همچین میکنید؟ حمله کنید دیگه!
چهره لرد سیاه کاملاً از خشم سرخ شده بود و از صدای نعرههای خشمگینش، پرندهها از روی درختا میپریدن و خودشون رو برای مهاجرت خارج از فصل آماده میکردن. اتفاقی که اداره حفاظت از محیط زیست ماگلها قطعاً از بابتش دچار گیجی میشد و بعداً لرد و مرگخوارها میتونستن حسابی بهشون بخندن و مسخرهشون کنن.
لرد سیاه چند ثانیه حواسش به پرندهها پرت شد، اونم فقط برای اینکه مطمئن شه زیر یه درخت در امان ایستاده و یک وقت رداش دچار لکه نمیشه. و همین مدت کافی بود که متوجه بشه میمونها دارن سعی میکنن فیلها رو به فرزندی قبول کنن. - چه رخ داد؟! ما گفتیم حمله کنید! نگفتیم بهشون آب نارگیل بدید و سعی کنید پوشکشون کنید که!
,I was tucked in snow ,And beaten by the rain And covered in dew I've been dead for so long
میمونها، میمون بودن. این یعنی از بهره هوشی اونقد بالایی برخوردار نبودن که وقتی سرنوشت اولین میمونِ موز پیشکش کن رو دیدن، درس عبرت گرفته باشن. بنابراین در پاسخ به لرد عصبانی باز هم کاری رو انجام میدن که همیشه جوابگو بود.
پیشکش موز!
فقط اینبار چون حجم خشم اربابشون خیلی بالا بود، در طی یک حرکت هماهنگ همگی با هم در سکوت سر خم کرده و موزها رو بالای سرشون و رو به لرد میگیرن.
لرد از سکوت ناگهانی جا میخوره و میمونی که از یقه گرفته بود رو کمی اونورتر میگیره تا محدوده دیدش باز بشه و ببینه جلوش چی داره رخ میده. با دیدن میمونهایی که بدون استثنا همگی در حال پیشکش موز بودن، ناخودآگاه دست لرد شل میشه و میمونی که تو دستش بود رها میشه.
میمون به محض کسب آزادی به تبعیت از بقیه چندین موز برمیداره و زانوزنان به لرد پیشکش میکنه. لرد به قدری از این حرکت جا خورده بود که کاملا عصبانیتش رو فراموش میکنه. به جاش غمی جانگداز وجودش رو فرا میگیره. این چه مصیبتی بود؟ - مرگخوارای توانمندم با یک مشت زبوننفهمِ ابله جا به جا شدن.
اما لرد، لرد بود و این چهره غمناک تنها چند صدم ثانیه رو چهرهش باقی میمونه و بلافاصله تغییر موضع میده. لرد اگه قرار بود آدمی باشه که شکست رو بپذیره که دیگه لرد ولدمورت کبیر نمیشد! شاید باید از درِ دیگهای وارد میشد. - ما دستور میدهیم به اون دو فیل حمله کنید و به نفعتونه که بتونین!
میمونها با سردرگمی موزها رو پایین میارن و به نقطهای که لرد اشاره میکنه نگاه میکنن.
لرد دستی به صورتش کشید و سعی کرد کمی صبر پیشه کند. شاید راهی که برای آموزش به لشگر میمونی در پیش گرفته بود نیاز به اصلاح داشت. برای همین گفت: - ببینین، بیاین با مفاهیم ساده شروع کنیم. مثلا کسی میدونه دشمن یعنی چی؟
میمون ها بهم نگاه کردند ولی صدایی ازشان نیامد! لرد که به همین زودی احساس میکرد شاید صبر پیشه کردن آنقدرها هم جزو ویژگی های بارزش نباشد این بار خشمگینانه فریاد زد: - دشمن! کودن ها! چیزی به این سادگی رو هم بلد نیستین؟
میمون ها که دست کم خشم لرد را متوجه شده بودن عو عا عو عا کنان به عقب پریدند و سعی میکردند پشت هم مخفی شوند! یکی از آنها برای آنکه خشم لرد را کم کند دسته ای موز زرد رنگ را روی دست گرفت و در حالی که جلوی لرد زانو زده بود به او پیشکش کرد.
میمون تقصیری نداشت چون تنها راهی که در گذشته برای فرو نشاندن خشم رییس میمونها یاد گرفته بود همین بود. اما متاسفانه میمون اطلاع نداشت که لرد موز دوست ندارد. در واقع میوه دوست ندارد، حتی میشود گفت که هیچ کس در دنیا به اندازه لرد از میوه نفرت ندارد!
-...موز؟ به من موز پیشکش میکنی موجود نخستین فاقد شعور؟!
حجم خشم لرد با هیچ دستگاه مشنگی و جادویی قابل اندازه گیری نبود! لرد تکانی به چوب دستی اش داد و میمون و موزهایش کیلومترها به هوا پرتاب شدند! بعد یقه یکی از میمون ها را گرفت و گفت: - به نفعته بعد از من تکرار کنی...دشمن!
لرد سیاه تصمیم گرفته اربابی جنگلی بشه برای همین به همراه مرگخوارا به جنگل رفته. لشکر میمونا بهشون حمله می کنن و رئیس میمون ها و لرد سیاه برای یک روز لشکراشونو با هم عوض می کنن. مرگخوارا به همراه رئیس میمونا می رن و باید براش موز پیدا کنن. کوین اصرار داره که بلاتریکس موزه. لرد هم با لشکر میمونا مونده.
کوین با ذوق و شوق زیاد خودش را به رئیس رساند. - رئیس!
و بلاتریکس را تکان داد که میمون کاملا متوجهش بشود.
میمون بلاتریکس را بررسی کرد. - نه زرده... نه درازه... نه بوی موز می ده. اگه خیلی خیلی سعی و تلاش کنم می تونم بگم آناناسه. منم آناناس نخواسته بودم. مشخصا موز خواسته بودم.
کوین لبخند پت و پهنی زد و با اطمینان دست بلاتریکس را در دست میمون گذاشت. - موزه. شاید کمی زیادی رسیده باشه. شما پوستشو بکنین. می بینین که موزه.
بلاتریکس کمی احساس خطر کرد. - ولی نیستما... این بچه نمی فهمه. شما به ما فرصت بدین می ریم موز واقعی و رسیده براتون پیدا می کنیم.
در سمت دیگر، لرد سیاه در حال تلاش برای فهماندن دستوراتش به میمون های زبان نفهم و پایه ریزی یک حمله میمونی به محفل ققنوس بود.
کوین کارتر جسم سیاه و چرمی و دندانداری را جلوی بلاتریکس لسترنج تکان تکان داد.
-نه. -ولی از رو درخته برداشتمش. -نه بچه. بذار سر جاش.
کوین با نارضایتی موزش را کنار بقیه خفاشها آویزان کرد. کوین نمیدانست چرا همه چیزهایی که روی درختهااند نباید موز باشند ولی کوین از همین بچگی کودک سرسختی است و هیچکس نمیتاند جلوی جستجویش برای یافتن حقیقت موز را بگیرد؛ پس چرخید و یک موز دیگر از روی درخت برداشت.
-این موزه؟ - -نه. سر جاش!
کوین باز هم ناراضی بود. آیا آدمبزرگها بهش دروغ گفته بودند؟ آیا موزها واقعا روی درختها نمیروییدند؟ آیا هرچیزی میتوانست موز باشد؟ آیا همه آنچه کوین طی سه سال و نیم عمرش آموخته بود، شایعه بود؟ آیا تمام این مدت راز موز روبروی چشمان کوین پنهان مانده بود؟
کوین هدویگ را سر جایش گذاشت و بلاتریکس را برداشت. -این موزه!
بلاتریکس فکر نمیکرد موز باشد. -موز باباته. -کوین کارتر، به عنوان لینی وارنر، بهترین و قشنگترین و پیکسیترین مرگخوار ارباب، بهت دستور میدم بلاتریکس موز نیست. بذارش پایین. -کوین دیگه گول نمیخوره! همه آدمبزرگا موزن. -یسسسس! همیشه میدونستم یه هویت مخفی دارم.
کوین بدو بدو با بلاتریکسی بالای سرش به سمت مقر لرد گوریل دوید تا کشف جدیدش را نشانش دهد. پشت سرش، ایوان که بالاخره بعد از میلیونها سال فهمیده بود تمام این مدت Moz-Man بوده، سوار موز-موبیلش شد و قانقانکنان رفت تا با جرم و جنایت بجنگد.
لردگوریل قرار بود به زودی مجبور به خوردن شامپو موز شود.
ویرایش شده توسط وینکی در 1402/7/10 21:02:50
Take Winky down to the Mosalsal City, where the grass is mosalsal and the mosalsals are MOSALSAL
گوریل به پاتیل مسافرتی هکتور که روی آتش بود و مایع سبز رنگ درونش میجوشید نگاه کرد. - مطمئنی باید پوست موز بریزی توش؟
هکتور موز آخر را خورد و پوستش را درون پاتیل انداخت. - به بهترین معجون ساز ارتش سیاه شک داری؟ همهی این سالا من برای ارباب شامپو ساختم. حتی یه شپشم از نزدیکشون رد نشده بود.
لرد سیاه قطعا شپش نداشت. البته لرد سیاه زیر ساخت مناسب برای شپش داشتن را هم نداشت اما...خب شپش هم نداشت! - تموم نشد؟ - شد شد. برو عقب برو عقب.
گوریل یک قدم عقب رفت. مرگخوارها در حالی که پوست نارگیلها را مانند کلاه خود روی سر خود گذاشته بودند با نهایت توان از درختها بالا میرفتند!
پاتیل جوشید و کف کرد. حباب های نارنجی رنگ و دود بنفش رنگی از آن بیرون آمد. لحظهی بعد پاتیل منفجر شد. از وسط دودها مردی با غرور درون پاتیل ایستاده بود. درست کردن انسان در پاتیل از دروس ترم اول مرگخوارها بود!
هکتور از پشتِ گوریلی که بخاطر موج انفجار تک تک موهایش ریخته بود داد زد: - چه برایمان آوردهای مارکو؟ - محصولی شگرف از نافِ جنگل. شامپو موز پرژک.
گوریل از دنیا بریده بود. موهای نازنینش همه ریخته بودند و تمام موزهایش هدر رفته بود. امیدوار بود مرگخورانی که به دنبال موز رفته بودند موفق تر عمل کرده باشند تا مجبور به خوردن شامپو موز نشود.
لرد سیاه خرسند از کاری که کرده با لشکری از میمونها ،دور شدن لرد گوریل سیاه (میمونان)و مرگخواران را تماشا میکرد و در پساپس ذهن خود فکر میکرد ,چقدر خوب شد!یک روز بدون مرگخواران! که یک میمون سکوت را شکست! _ارباب سیاه ما قراره چیکار کنیم؟من گشنمه! _دنبال من بیاید ما هر جا که من بخواهیم میرویم یعنی قلعه ی من! میمونها ،گوریل ها و شامپانزه ها با سرو صدای زیاد و جیغ جیغ کنان از این شاخه به آن شاخه میپریدند و لرد سیاه را همراهی میکردند،ولی لرد سیاه از سرو صدا بیزار بود!او دوست نداشت با این حجم از صدا همراه باشد اگر مرگخواران هم مثل این ها بودند, تا به حال صدها بار لرد سیاه و کارهایش لو رفته بودند و لرد سیاه هم کشته شده بود! به قلعه رسیدند و ای وای!میمونها به سمت آشپزخانه و هرچیزی که خوردنی بود حمله میکردند و نظم همه چیز را بهم زده بودند!داشتند میراث لرد و وسایل گرانبها و معجونهای کمیابش را خراب میکردند!!
کمی آنطرف تر لردگوریل سیاه و مرگخواران:
_رسیدیم خونه !برید برام غذا بیارید احمقها تو ک مثه میمونها شدی برو و تو اسکلت احمق! _(بلاتریکس رو به ایوان)اووف همین مونده بود با توی بدرد نخور برم برای یه ارباب جدید که میمونه غذا بیارم!!!راه بیافت بدرد نخور ایوان بیچاره راه فرار نداشت انگار و مدام داشت برای این ارباب جدید تنبیه میشد! _هی تو !همونی ک اون اسکلتو سر هم کردی _(هکتور)با منید؟ _آره بدردنخور بیا شپش های منو بگیر و بقیتون برید سمت راست سمت درختای موز بهشون رسیدگی کنید!مواظب باشید برای آبی که بهشون میدید و اینکع برگایی که مشکل دارن رو بکنید حتما! همه به سمت کارهایی که به آنها سپرده بودند راه افتادند واقعا زندگی توی جنگل با یک ارباب گوریل طاقت فرسا بنظر میرسید!!