جادوگران جادوگران | نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر
خانه خانه انجمن‌ها انجمن‌ها اخبار اخبار تازه‌ها تازه‌ها بیشتر بیشتر ورود ورود
اینستاگرام
کارت قورباغه شکلاتی
آنلاین‌ها
کمک می‌خوای؟ از هری بپرس!
شبکه پرواز
فن‌ فیکشن‌ها
×

کارت قورباغه شکلاتی

1
×

آنلاین‌ها

44 کاربر(ها) آنلاین هستند (24 کاربر(ها) در حال مرور انجمن هستند)
44
مهمانان
0
عضو
×

کمک می‌خوای؟ از هری بپرس!

تصویر تغییر اندازه داده شده
×

فن‌ فیکشن‌ها

اطلاعیه مرداب هالادورین: فروشگاه چوبدستی‌گستران برای اولین‌بار با ارائه چوبدستی‌های خاص در خدمت شماست! این فرصت استثنایی رو پیش از این که چوبدستی مورد علاقه‌تون خریداری بشه از دست ندین!
wand

انتخاب برترین‌ها

wand
انتخاب بهترین‌های پاییز 1404 جادوگران

انتخاب برترین های فصل پاییز آغاز شد!

از 24 آذر تا پایان روز 27 آذر فرصت دارید تا بهترین‌های خود در پاییز را انتخاب نمایید.

wand

روزنامه صدای جادوگر

wand
مشاهده‌کنندگان این تاپیک: 1 کاربر مهمان
پاسخ: جانورنماها
ارسال شده در: سه‌شنبه 11 شهریور 1404 21:55
نمایش جزئیات
شغل
آفلاین
رییس میمون‌ها دست انداخت و بلاتریکس را برداشت. کمی او را وارسی کرد تا ببیند خوب رسیده یا نه؟ یک وقت زدگی یا شل شدگی نداشته باشد! سپس دنبال آن سه سوراخ نارگیلی روی بلاتریکس گشت تا از همان‌جا پوستش را بکّند!

- رییس میمون‌ها دست نگه داشت!

جز رییس میمون‌ها، سایر نگاه‌ها نیز مشغول جست‌وجوی گوینده شد. تا این که همه‌ی چشم‌ها روی دابی متوقف ماند.

- آیا رییس میمون‌ها حس نکرد که زیر بار خرج عشیره‌ی میمون‌های تحت امرش، له شد؟ آیا تامین خورد و خوراک این همه میمون و توله میمون، کمر رییس میمون‌ها رو نشکست؟ اون هم با این همه تورم! گولار (واحد پول گوریل‌ها!) روز به روز کشید بالا! بذر موز تحریم بود! بذر نارگیل تحریم بود! میمون‌ها چی داشت؟ جز منجنیق نارگیل‌انداز!

رییس میمون‌ها نمی‌فهمید دابی می‌خواهد به کجا برسد!

- گیریم که آره!

- خوب آیا بهتر نبود که جمعیت میمون‌ها کم‌تر شد؟ ده تا میمون خرج کمتری نسبت به 100 تا میمون داشت!

- خوب حالا که چی؟!

- رییس میمون‌ها باید چند دسته از میمون‌ها رو مستقل کرد! میمون‌ها خودشون برای خودشون عشیره‌ی جدید تشکیل داد و خودشون خرج خودشون رو کشید!

- به نظر بی‌راه نمی‌گی ... بذار این نارگیلو بخورم بعدا در موردش فکر می‌کنم.

- نـــــــــــــه! رییس میمون‌ها دست نگه داشت. این فقط یک فاز از سیاست تسلیم میمونی ... چیز ... یعنی سیاست وفاق میمونی بود! در فاز دوم میمون‌ها باید کنترل جمعیت کرد. اگر میمون‌ها هی زاد و ولد کرد، دوباره خرج رییس میمون‌ها زیاد شد.

- خوب اگه زاد و ولد نکنیم چی کار کنیم؟

- همین دیگه! رییس میمون‌ها انقدر طبعش گرم بود که طرز فکرش این شد! رییس میمون‌ها باید به آموزه‌های طب سنتی حکیم دابی گوش داد تا طبعش رو اصلاح کرد ... وگرنه هر روز یک توله میمون جدید پس انداخت!

- یعنی می‌گی چی کار کنم؟

- نارگیل طبعش بسیار گرم بود! رییس میمون‌ها باید از خوردن گرمی پرهیز کرد! سردی بیشتر = صلح جهانی!

رییس میمون‌ها به نظر کاملا قانع می‌رسید. لوسیوس برای اولین بار داشت به جن خانگی‌اش افتخار می‌کرد که توانسته بود خواهرزنش را از چنگال رییس میمون‌ها نجات دهد ... دابی که به دستور کارگردان یک شنل سوپرمن هم به تن کرده بود، راه خروج از سوژه را در پیش گرفت.

- صبر کن ای حکیم! شیر نارگیل چی؟ اونم نخورم؟

- شیر نارگیل خوب. میمون شیرنارگیل خورد.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
دابی نباید این پست رو می‌نوشت! دابی بد!


پاسخ: جانورنماها
ارسال شده در: چهارشنبه 5 شهریور 1404 16:03
نمایش جزئیات
آفلاین
خلاصه:

لرد سیاه تصمیم گرفته اربابی جنگلی بشه برای همین به همراه مرگخوارا به جنگل رفته. توی جنگل، لشکر میمونا بهشون حمله می‌کنن و رئیس میمون‌ها و لرد سیاه برای یک روز لشکراشونو با هم عوض می‌کنن. لرد حالا با لشکر میمونایی مونده که انقدر خنگن که حتی با طلسم فرمانم کنترل‌ نمی‌شن و نمی‌تونه وادارشون کنه به دوتا فیل حمله کنن چون بجای حمله، فیلارو به فرزند خوندگی می‌گیرن چه برسه بخوان به محفلیا حمله کنن! از اون طرف، مرگخوارا با رئیس میمونا همراه شدن و باید براش موز پیدا کنن پس تلاش می‌کنن بلاتریکس رو به عنوان موز زیادی رسیده بهش غالب کنن!
________________________________

مروپ که حس می‌کنه رئیس میمونا به اندازه کافی قانع نشده و از طرفی قصد داره هرطور شده مادرشوهر بودن خودشو در حق عروس عزیزش تموم کنه، یه لُنگ قرمز دور گردنش می‌ندازه و با قیافه میوه‌فروشای نیسان آبی‌دار کنار جاده به همراه یه چاقو آشپزخونه توی دستش بالا سر بلاتریکس عین بلای آسمونی نازل می‌شه.
- مامان تضمین می‌کنه که این موز رو از بهترین مزارع پرورش موز ارگانیک، خودش با دستای خودش چیده و با نیسانش تا جنگل آورده مخصوص آق رئیس میمونا! اصلا بیا ستون... بیا جلوتر که خودت با چشمای شهلات ببینی چقدر پر پتاسیم و رسیده‌س! اینم بگما... مامان معمولاً برا هیچکس تست چاقو انجام‌ نمی‌ده ولی از اونجایی که از کیفیت موزش مطمئنه و شمام از مشتریای خوب‌مون هستین، فقط برا گل روی شما انجامش می‌ده مشتی!
- هی... داری چیکار می‌کنی مادرشوهر؟ صدبار گفتم من موز نیستم! اصلا کدوم دیوونه‌ای رو دیدی به موز چاقو بزنه؟ مگه هندونه‌م؟!
- دیدین خودشم پذیرفته که یه موزه؟ بلای موزی مامان!
- موز اون شوهرته! حالا که اینطوره من نارگیلم! اونم یه نارگیل پر موی خاص دل!

رئیس میمونا آب از لب و لوچه‌ش با شنیدن کلمه نارگیل راه می‌افته.
- نارگیلم خوبه... اصلا چه بهتر! پر آبم هست توی این گرمای تابستون! نارگیل بیشتر از موز دوست دارم!

بلاتریکس که هی شرایط داشت براش خوف‌تر می‌شد، حرفش رو سریعا اصلاح می‌کنه.
- گفتم نارگیل؟ اوه ببخشید اشتباه لپی بود. منظورم نارنگی بود! آره آره من یه نارنگیم!

اما مروپ تیز‌تر از بلاتریکس بود و به عنوان پیامبر ویتامین‌رسانی، سالهای بی‌شماری از عمر مادرانه‌ش رو صرف تحقیقات روی تاریخ تولد میوه‌ها کرده بود.
- نارنگی میوه پاییزیه عروس بی‌سواد مامان! الانم تابستونه پس تو یه نارگیلی نه نارنگی! انکار دیگه بسه... وقتشه هویتت رو بپذیری.
- حالا که اینطوری شد من یه هلوام! اوووم... یه هلوی پرزدار!

مروپ چشم غره‌ای به بلاتریکس رفت.
- تو دیگه کارت از پرز گذشته! همش پشمی! بی‌خودی با اطلاعات کذب تشویش اذهان میمونی نکن زن!

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
پاسخ به: جانورنماها
ارسال شده در: پنجشنبه 10 خرداد 1403 16:55
نمایش جزئیات
آفلاین
-من پرزهامو تو موز خوردن سفید کردم فکر کردید فرق موز رو با آناناس نرسیده نمیفهمم؟
-شماها چتونه؟ من قیافه م نه شبیه موزه نه آناناس.
-نه نه نه دیگه نمیتونین هیچکدومتون گولم بزنین میگم موزی بگو باشه.
-پوف آخه ببین کارم به کجا رسیده باید به شماها اثبات کنم موز نیستم و هیچ گونه ارتباطی با خانواده ی میوه ها ندارم. حرف آدمیزادم که حالیتون نمیشه.
-لرد میمون، بلا ببینین من الکی الکی که سه سالم نیست کوه تجربه پشت این سه سال خوابیده.
-آها صحیح خب اونوقت نتیجه ی این کول بار سنگین تجربه ت چیه؟
-هرچی از درخت آویزونه موزه.

میمون ها، مار ها، خفاش ها، کوالاها و انواع و اقسام موجودات و میوه هایی که از درخت آویزون بودند با شک و تردید به هویت خودشون نگاهی به سر تا پای خود انداختن شاید تا الان موز بودند و خودشون خبر نداشتند. ولی نه موز بودند نه قصد تبدیل شدن به موز داشتند حتی توی زندگی قبلیشونم به یاد ندارن موز بوده باشن.

-خب من چی؟ الان از درخت آویزونم؟
-نه دیگه از درخت چیده شدی موزی هستی رسیده و چیده شده.
-آخه کی به این بچه این چیزا رو یاد داده؟ مگه دستم بهش نرسه.

شخص مورد نظر خودشو بین جمعیت مخفی کرد اگه به دست بلاتریکس میوفتاد قطعا درخت موزو تو دماغش میکرد با این نحوه آموزش به یه بچه سه ساله.

-عه یه چیز زرد و کمونی از درخت آویزونه اونم موز نیست؟

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
S.O.S

پاسخ به: جانورنماها
ارسال شده در: پنجشنبه 20 اردیبهشت 1403 22:51
نمایش جزئیات
آفلاین
- به فرمان ما، به اون فیل حمله کن!

میمون حرکت نکرد و سرجاش وایستاد! لرد سیاه با اخم بهش نگاه کرد.
- حرکت کن!

اما میمون هنوز همون جا مونده بود و اصلا قصد حرکت کردن نداشت! انگار که متوجه حرف های لرد نشده بود.
حالا لرد سیاه مونده بود و یه لشکر از میمون‌هایی که حتی قابلیت حمله به یه فیل با طلسم فرمان رو هم نداشتن!

طرف دیگه، بلاتریکس داشت سعی میکرد لرد میمون رو قانع کنه که موز نیست!
- آخه من شبیه موزم؟ نه زردم، نه کمانم، نه شیرینم!

لرد میمون یه نگاه به بلاتریکس کرد و یه نگاه به کوین. کوین با اطمینان گفت:
- فقط یکم زیادی رسیده! واسه همین این رنگی شده!

بلاتریکس چپ‌چپ به کوین نگاه کرد. یکم دیگه از شر میمون راحت میشد و اون رو به عنوان موز به میمون میخوروندش!

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
پاسخ به: جانورنماها
ارسال شده در: چهارشنبه 8 فروردین 1403 18:30
نمایش جزئیات
آفلاین
ارباب خشمگین بود، عضبناک بود، خون خون سیاهش را میخورد و دلش میخواست کله تمام میمون ها را از جا بکند! اما در این موقعیت باید هر طور که میشد به خشمش غلبه میکرد. در حال حاضر غیر از این ارتش میمونی چیزی در اختیار نداشت و متاسفانه به نظر می‌آمد برای سیاه کردن این موجودات مفلوک دل رحم راه طولانی ای داشته باشد.

میمون ها پس از پذیرایی و تر و خشک کردن فیل ها آنها را به همراه چندین خوشه موز راهی کردند و بعد دوباره موز به دست جلوی ارباب زانو زدند!

لرد نگاهی به این جماعت رقت انگیز انداخت و با خودش فکر کرد که تربیت چنین موجوداتی وقت گیر و طاقت فرساست، اما اگر به نتیجه برسد ممکن است بدرد بخور باشند. برای همین با چشمانش دنبال قوی هیکل ترین میمون گشت و بعد در حالی که به او اشاره میکرد گفت:
- آهای تو...پاشو بیا اینجا ببینم.

میمون جهش کنان خودش را به لرد رساند. لرد کمی با خودش فکر کرد و بعد چوب دستش اش را به سمت او نشانه گفت:
- حالا که اینقدر خنگ و کودن هستین آموزش رو جور دیگه ای شروع میکنم. ایمپریو!

میمون به محض برخورد طلسم با بدنش همچون یک ربات گوش به فرمان ارباب دست به سینه ایستاد. لرد لبخند شیطانی زد و گفت:
- حالا بیا ببینیم تحملت در برابر اعمال شرورانه چقدره!

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!
پاسخ به: جانورنماها
ارسال شده در: پنجشنبه 3 اسفند 1402 21:39
نمایش جزئیات
آفلاین
میمون‌ها اول سرشون رو خاروندن، و بعد وقتی که لرد سیاه صداش رو حتی بلندتر کرد و با تاکید بیشتری بهشون دستور حمله به فیل رو داد، هیجان زده شدن و شروع کردن به بالا و پایین پریدن از سر و کول هم‌دیگه، که منطقی‌ترین واکنشی بود که می‌تونست ازشون سر بزنه.
شاید سوال پیش بیاد که چرا این واکنش منطقی بود؟ که در پاسخ باید گفت، میمون‌ها فیل دیده بودن! اونم نه یدونه، بلکه دوتا!
و هر جانداری که یه موجود عظیم و تقریباً گرد، با دوتا گوش بزرگ، انعطاف پذیر و احتمالاً نرم رو ببینه، که احتمالاً یادآور پنیر پیتزا هستن، دچار چنین واکنشی میشه!
البته که میمون‌ها تا حالا پنیر پیتزا ندیده بودن، ولی نکته اصلی این نیست. نکته اصلی اینه که میمون‌ها علاقه زیادی به فیل‌ها دارن، چون به نظرشون فیل‌ها با اون گوش‌های بزرگ و نرم و خرطوم بامزه‌شون، خیلی گوگولی و جذاب هستن.

- چرا دارید همچین میکنید؟ حمله کنید دیگه!

چهره لرد سیاه کاملاً از خشم سرخ شده بود و از صدای نعره‌های خشمگینش، پرنده‌‌ها از روی درختا می‌پریدن و خودشون رو برای مهاجرت خارج از فصل آماده میکردن. اتفاقی که اداره حفاظت از محیط زیست ماگل‌ها قطعاً از بابتش دچار گیجی میشد و بعداً لرد و مرگخوارها میتونستن حسابی بهشون بخندن و مسخره‌شون کنن.

لرد سیاه چند ثانیه حواسش به پرنده‌‎ها پرت شد، اونم فقط برای اینکه مطمئن شه زیر یه درخت در امان ایستاده و یک وقت رداش دچار لکه نمیشه. و همین مدت کافی بود که متوجه بشه میمون‌ها دارن سعی میکنن فیل‌ها رو به فرزندی قبول کنن.
- چه رخ داد؟! ما گفتیم حمله کنید! نگفتیم بهشون آب نارگیل بدید و سعی کنید پوشکشون کنید که!

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
,I was tucked in snow
,And beaten by the rain
And covered in dew
I've been dead for so long
پاسخ به: جانورنماها
ارسال شده در: پنجشنبه 3 اسفند 1402 20:22
نمایش جزئیات
آفلاین
میمون‌ها، میمون بودن. این یعنی از بهره هوشی اونقد بالایی برخوردار نبودن که وقتی سرنوشت اولین میمونِ موز پیشکش کن رو دیدن، درس عبرت گرفته باشن. بنابراین در پاسخ به لرد عصبانی باز هم کاری رو انجام می‌دن که همیشه جوابگو بود.

پیشکش موز!

فقط این‌بار چون حجم خشم اربابشون خیلی بالا بود، در طی یک حرکت هماهنگ همگی با هم در سکوت سر خم کرده و موزها رو بالای سرشون و رو به لرد می‌گیرن.

لرد از سکوت ناگهانی جا می‌خوره و میمونی که از یقه گرفته بود رو کمی اونورتر می‌گیره تا محدوده دیدش باز بشه و ببینه جلوش چی داره رخ می‌ده. با دیدن میمون‌هایی که بدون استثنا همگی در حال پیشکش موز بودن، ناخودآگاه دست لرد شل می‌شه و میمونی که تو دستش بود رها می‌شه.

میمون به محض کسب آزادی به تبعیت از بقیه چندین موز برمی‌داره و زانوزنان به لرد پیشکش می‌کنه. لرد به قدری از این حرکت جا خورده بود که کاملا عصبانیتش رو فراموش می‌کنه. به جاش غمی جان‌گداز وجودش رو فرا می‌گیره. این چه مصیبتی بود؟
- مرگخوارای توانمندم با یک مشت زبون‌نفهمِ ابله جا به جا شدن.

اما لرد، لرد بود و این چهره غمناک تنها چند صدم ثانیه رو چهره‌ش باقی می‌مونه و بلافاصله تغییر موضع می‌ده. لرد اگه قرار بود آدمی باشه که شکست رو بپذیره که دیگه لرد ولدمورت کبیر نمی‌شد! شاید باید از درِ دیگه‌ای وارد می‌شد.
- ما دستور می‌دهیم به اون دو فیل حمله کنید و به نفعتونه که بتونین!

میمون‌ها با سردرگمی موزها رو پایین میارن و به نقطه‌ای که لرد اشاره می‌کنه نگاه می‌کنن.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
پاسخ به: جانورنماها
ارسال شده در: شنبه 16 دی 1402 19:25
نمایش جزئیات
آفلاین
لرد دستی به صورتش کشید و سعی کرد کمی صبر پیشه کند. شاید راهی که برای آموزش به لشگر میمونی در پیش گرفته بود نیاز به اصلاح داشت. برای همین گفت:
- ببینین، بیاین با مفاهیم ساده شروع کنیم. مثلا کسی میدونه دشمن یعنی چی؟

میمون ها بهم نگاه کردند ولی صدایی ازشان نیامد! لرد که به همین زودی احساس میکرد شاید صبر پیشه کردن آنقدرها هم جزو ویژگی های بارزش نباشد این بار خشمگینانه فریاد زد:
- دشمن! کودن ها! چیزی به این سادگی رو هم بلد نیستین؟

میمون ها که دست کم خشم لرد را متوجه شده بودن عو عا عو عا کنان به عقب پریدند و سعی میکردند پشت هم مخفی شوند! یکی از آنها برای آنکه خشم لرد را کم کند دسته ای موز زرد رنگ را روی دست گرفت و در حالی که جلوی لرد زانو زده بود به او پیشکش کرد.

میمون تقصیری نداشت چون تنها راهی که در گذشته برای فرو نشاندن خشم رییس میمون‌ها یاد گرفته بود همین بود. اما متاسفانه میمون اطلاع نداشت که لرد موز دوست ندارد. در واقع میوه دوست ندارد، حتی میشود گفت که هیچ کس در دنیا به اندازه لرد از میوه نفرت ندارد!

-...موز؟ به من موز پیشکش میکنی موجود نخستین فاقد شعور؟!

حجم خشم لرد با هیچ دستگاه مشنگی و جادویی قابل اندازه گیری نبود! لرد تکانی به چوب دستی اش داد و میمون و موزهایش کیلومترها به هوا پرتاب شدند! بعد یقه یکی از میمون ها را گرفت و گفت:
- به نفعته بعد از من تکرار کنی...دشمن!

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!
پاسخ به: جانورنماها
ارسال شده در: یکشنبه 14 آبان 1402 23:57
نمایش جزئیات
آفلاین
خلاصه:

لرد سیاه تصمیم گرفته اربابی جنگلی بشه برای همین به همراه مرگخوارا به جنگل رفته.
لشکر میمونا بهشون حمله می کنن و رئیس میمون ها و لرد سیاه برای یک روز لشکراشونو با هم عوض می کنن.
مرگخوارا به همراه رئیس میمونا می رن و باید براش موز پیدا کنن. کوین اصرار داره که بلاتریکس موزه.
لرد هم با لشکر میمونا مونده.

..................................................


کوین با ذوق و شوق زیاد خودش را به رئیس رساند.
- رئیس!

و بلاتریکس را تکان داد که میمون کاملا متوجهش بشود.

میمون بلاتریکس را بررسی کرد.
- نه زرده... نه درازه... نه بوی موز می ده. اگه خیلی خیلی سعی و تلاش کنم می تونم بگم آناناسه. منم آناناس نخواسته بودم. مشخصا موز خواسته بودم.

کوین لبخند پت و پهنی زد و با اطمینان دست بلاتریکس را در دست میمون گذاشت.
- موزه. شاید کمی زیادی رسیده باشه. شما پوستشو بکنین. می بینین که موزه.

بلاتریکس کمی احساس خطر کرد.
- ولی نیستما... این بچه نمی فهمه. شما به ما فرصت بدین می ریم موز واقعی و رسیده براتون پیدا می کنیم.

در سمت دیگر، لرد سیاه در حال تلاش برای فهماندن دستوراتش به میمون های زبان نفهم و پایه ریزی یک حمله میمونی به محفل ققنوس بود.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
پاسخ به: جانورنماها
ارسال شده در: دوشنبه 10 مهر 1402 20:58
نمایش جزئیات
آفلاین
-این موزه؟

کوین کارتر جسم سیاه و چرمی و دندان‌داری را جلوی بلاتریکس لسترنج تکان تکان داد.

-نه.
-ولی از رو درخته برداشتمش.
-نه بچه. بذار سر جاش.

کوین با نارضایتی موزش را کنار بقیه خفاش‌ها آویزان کرد. کوین نمی‌دانست چرا همه چیزهایی که روی درخت‌هااند نباید موز باشند ولی کوین از همین بچگی کودک سرسختی است و هیچکس نمی‌تاند جلوی جستجویش برای یافتن حقیقت موز را بگیرد؛ پس چرخید و یک موز دیگر از روی درخت برداشت.

-این موزه؟
-
-نه. سر جاش!

کوین باز هم ناراضی بود. آیا آدم‌بزرگ‌ها بهش دروغ گفته بودند؟ آیا موزها واقعا روی درخت‌ها نمی‌روییدند؟ آیا هرچیزی می‌توانست موز باشد؟ آیا همه آنچه کوین طی سه سال و نیم عمرش آموخته بود، شایعه بود؟ آیا تمام این مدت راز موز روبروی چشمان کوین پنهان مانده بود؟

کوین هدویگ را سر جایش گذاشت و بلاتریکس را برداشت.
-این موزه!

بلاتریکس فکر نمی‌کرد موز باشد.
-موز باباته.
-کوین کارتر، به عنوان لینی وارنر، بهترین و قشنگ‌ترین و پیکسی‌ترین مرگخوار ارباب، بهت دستور می‌دم بلاتریکس موز نیست. بذارش پایین.
-کوین دیگه گول نمی‌خوره! همه آدم‌بزرگا موزن.
-یسسسس! همیشه می‌دونستم یه هویت مخفی دارم.

کوین بدو بدو با بلاتریکسی بالای سرش به سمت مقر لرد گوریل دوید تا کشف جدیدش را نشانش دهد. پشت سرش، ایوان که بالاخره بعد از میلیون‌ها سال فهمیده بود تمام این مدت Moz-Man بوده، سوار موز-موبیلش شد و قان‌قان‌کنان رفت تا با جرم و جنایت بجنگد.

لردگوریل قرار بود به زودی مجبور به خوردن شامپو موز شود.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
ویرایش شده توسط وینکی در 1402/7/10 21:02:50

Take Winky down to the Mosalsal City, where the grass is mosalsal and the mosalsals are MOSALSAL
Do You Think You Are A Wizard?
جادوگری؟