-ای وای! دیدید چی شد رئیس گوریل ها؟! دوباره ریزش کردم! حتما خیری توش بوده!
-ما مسخره توییم؟ سریع دست از این مسخره بازی ها بردار داریم میخاریم! میدیم سوپت کنند ها.
-عه وا! ارباب، چقدر این جناب گوریل شبیه شما حرف میزنند.
-
-
-آواداکداورا.
شدت نور سبز ساطع شده و جیغ بلند مرگخواری که این شباهت را بیان کرده بود، به قدری زیاد بود که چند لحظه ای هر دو گروه مرگخواران و میمون ها را در جایشان میخکوب کرد.رئیس میمون ها اما گویی از نمایش رنگی که روبه رویش اتفاق افتاده بود خرسند بود گفت:
-چقدر جالب بود.میمان هایم،دیدید؟ این اربابشان زیاد هم حوصله سر بر نیست!
-نه خیر، ما بسیار هم حوصله سر بر و خسته کننده ایم!
-چقدر جالب. ما هم در دسته میمون ها همین ویژگی را داریم!
در لحظاتی ارتباط چشمی عمیقی میان رئیس میمون ها، لرد میمونیان و لرد سیاه برقرار شد. گویی هر یک از آنها قصد داشت تا با...
-ارباب، ایوان رو دوباره وصلش کردم.
-
-ارباب به مرلین قسم هنوز وصل نشدم!
همه مرگخواران منتظر اظهار نظری از جانب لرد سیاه بودند، اما حواس لرد سیاه جای دیگری بود.لرد میمونیان و ارباب تاریکی مشغول بحث جدی ای بودند و هیچکدام متوجه اتصال ایوان توسط هکتور هرچند به نادرستی، نشده بودند.
ناگهان لرد میمونیان رو به لشکر میمون ها کرد و گفت:
-ما از این ارباب سیاه خوشمان آمده است.
-لرد سیاه هستیم!
-بله بله لرد سیاه، همونطور که میگفتیم ما به این نتیجه رسیدیم تا به صورت آزمایشی یاران با وفایمان را با یکدیگر تعویض کنیم تا دیگر لرد سایه...
-لرد سیاه!
-بله بله، لرد سیاه مجبور نشوند یارانشان را فدا کنند. در عوض ما یاران خودمان که شما مرگخواران باشید را فدا میکنیم.
-
سیل عظیم مرگخواران و لشکر میمون ها بهت زده به لرد سیاه و لرد میمونیان نگاه می کردند.حالا قرار بود به مدت یک شبانه روز هر گروه، به رئیس گروه دیگر خدمت کند.لرد میمونیان با قدم های به جلوی جمعیت نه چندان هیجان زده مرگخواران آمد و گفت:
-یاران عزیزم، حرکت کنید. فردا در همین ساعت دوباره به اینجا باز می گردیم.
-اما ارباب ما...
-
-اربابببببببببب.
مرگخواران درحالی با بغض از لرد سیاه دور می شدند که او در حال دسته بندی لشکر میمون ها بود و متوجه چشمان اشکبار و محزون یارانش نشده بود.