هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: دفتر فرماندهی کاراگاهان
پیام زده شده در: ۱۰:۳۲ چهارشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۴
#11
1- نام و نام خانوادگیتون رو به زبان انگلیسی وارد کنین. (برای طراحی نشان!)

fred bilius weasley

2- کمی در مورد شخصیتتون توضیح بدید. شخصیت پردازی ایفایی‌تون... منظورم اینه که چه بلاهایی سر اصل شخصیت آوردین و چه تغییراتی روش اعمال کردین؟
فرد بیلیوس ویزلی یکی از اقوام خانواده ی ویزلی بود.. همین.. یه خورده جدیش کردیم

3- چه انتظاری از دفتر فرماندهی کاراگاهان دارید؟ دلتون می‌خواد نحوه‌ی فعالیت کاراگاها چجوری باشه؟ (پاسخ به این سوال اجباری نیست. :|)
ما هیچ انتظاری از هیچ جا نداریم..
قوانین را قبول دارم.


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۹:۴۹ سه شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴
#12
من دست از سر رون بر نمیدارم.. آقا من این یارو رو دعوت به دوئل جانانه میکنم


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: ستاد انتخاباتی "آرسینوس جیگر"
پیام زده شده در: ۱۴:۵۲ یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴
#13
اعلام حمایت.. همینو بس


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۱:۳۸ سه شنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۴
#14
میقبولم!


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: مغازه ی ویزلی ها!
پیام زده شده در: ۱۸:۴۲ شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۴
#15
آن ها داشتند به شدت فکر میکردند. آن ها اینقدر راه رفته بودند که از کف زمین ده سانتی متر کم شده بود. تا این که رون با لباس خواب وارد شد.
- تو اینجا چیکار میکنی؟
-مامان گفتش اون قرمه سبزی هایی که براتون فرستاده بودو پس بدین، مهمون..

فرد ویزلی با قیافه ای ضایع و صدایی مانند صدای "بلو" در کارتون "ریو" گفت:
-چیو نیگا میکنی مو اسفنجی بی عقل؟
-اون سنگه چیه؟

فرد به سمت سنگ رفت و دستی به روی آن کشید..
-نمیدونم، اما یه چیزی هست دیگه!

رون هم جلو آمد، اول یک نگاه به فرد،بعد سنگ،به جرج، بعد سنگ، بعد یه نگاه به فرد و جرج و بعد سنگ کرد. با خوشحالی گفت:
-زن من اینارو بلده!
-زحمت کشیده!
رون سریع از مغازه بیرون رفت و هرمیون را کشان کشان تا به مغازه آورد.. هرمیون با همان اخم همیشگی بلند شد و به رون نگاه کرد. بلند گفت:
-شماها منو از خواب ناز واسه چی بلند کردین بی ملاحضه ها؟
-خواستیم فقط بدونیم که رو این کتیبه ی چرتو پرت به درد نخور چی نوشته..

هرمیون با اخم و تخم بسیار به سمت آن ها آمد. دستی روی کتیبه کشید و گفت:
-خوب این معلومه،نقشه ی گنجه..گنج؟!

فرد و جرج با چشمانی از حدقه بیرون آمده کتیبه را نگاه کردند. هرمیون دوباره به حرف افتاد و گفت:
-این گنج دزدان دریاییه.. حتما باید خیلی قیمتی باشه..رون من میخوام! :zogh:

رون که میدانست جز این کاری نمیتواند بکند گفت:
-فرد جون مادرت بیا بریم گنجو پیدا کنیم وگرنه بدبخت میشم..

جرج هم که آن جا هویجی بیش نبود پرید وسط و گفت:
-آخ جون ماجرا جویی، بدویید بریم!


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: مغازه ی ویزلی ها!
پیام زده شده در: ۲۳:۲۶ سه شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۴
#16
ســـــــــــــــــــوژه جدید!


در میان شهر شلوغ لندن، کوچه ی کوچکی وجود داشت که هر روز از آنجا دید و بازدید میکنیم، جارو میخریم، لوازم جادویی میخریم، موش و گربه و یا شاید طوطی و جغد.. اما هیچ جا مغازه ی پر شورو شلوغ ویزلی ها نمیشود. انواع ترقه ها و آبنبات های با مزه و حال به هم زن! مغازه ای که مردم بابت رنگ زرد و قرمز او هر روز شادتر از دیروز میشوند. این انسان های عاقل و بالغ..

کارگردان گرامی با تمام عصبانیتش و کوباندن در سرو کله ی خود به راوی نامحترم که با مدرک سیکل رو به روی ما ایستاده گفت:
-بو سر اصل مطلب، الکی بهت پنج میلیون گالیون نمیدام بیای مغازه و مردمای بی ارزشش رو توصیف کنی.. :vay:

خب بریم سر اصل مطلب.. ملت می آمدند، چیزی میخریدند، میخوردند و میرفتند. اما در این بین رون ویزلی بیچاره هی زیر بار سنگین زندگی میرفت. او برای خرید یک معجون عشق که زنش را عاشق خود کند باید پنج گالیون میداد، او با کلی اصرار و تمنا میگفت:
-من دوستتونما!

و اما فرد و جرج جواب وی را با تکان دادن سر و زیاد کردن قیمت میدادند که همین باعث میشد رون ویزلی شکست عشقی بخورد.
-پس حالا که اینجوریه شیش گالیون!
-داداشتونم، نه دشمنتون!
-نه دیگه بدتر کردی هشت گالیون!

رون که دیگر میدانست هر چه قدر رابطه ی خود را به فرد و جرج نزدیک تر کند قیمت معجون عشق بسی بیشتر میشود بی خیال حرف زدن بیشتر شد و هشت گالیون را پرداخت کرد. در این بین سیوروس اسنیپ با جذبه ی خود در مغازه برای بازرسی (که خدایی نکرده مواد مخدری چیزی نباشه) چرخ میزد. این انسان شرور و خبیث پس از کلی رفت و آمد در این مغازه، صاحبان مغازه را هر روز کچل تر و کچل تر میکرد. لاوندر براون هم برای این که برای لحظه ای رابطه اش را با رون بهتر کند رفت و آمد میکرد و با همان حالت شبه گونه اش در مغازه رفت و آمد میکرد و ملت را میترساند که این هم باعث ورشکستگی دوباره ی ویزلی ها میشد. همه چی طبق روال همیشگی خود پیش میرفت که ناگهان..
-رون، رون! کمک مرگخوارا اومدن تو خونمونو بچه هامونو دزدیدن!

لاوندر که برایش حرف های هرمیون هیچ اهمیتی نداشت نگاهی به او نکرد و به راه خود ادامه داد. اما در عوض رون با صد تا بالا و پایین پریدن و داد و فریاد کردن، هرمیون را تحت فشار های روانی قرار میداد. هیچی دیگه.. برادران ویزلی عینک های دودی خود را گذاشتند و گفتند:
-مشکلی پیش اومده؟ برادران ویزلی در خدمتن!

رون و هرمیون در حالی که با صورتی گرفته آن ها را نگاه میکزدند گفتند:
-اون وقت چطوری در خدمت مایید؟

فرد با شک و تردید به جرج نگاه کرد. مطمئنا نقشه ای داشت پس به سمت لوازم جادویی خود رفت. ملت جادوگر هم فقط آن ها را نگاه میکردند و با حرف های آن ها فیض میبردند. فرد با چند وسائل بی ربط و بی خود برگشت. با صدای رسایی گفت:
-اولین چیزی که میخوایم چمدونه، به درد میخوره وسائل رو باید گذاشت توش! امـــــــم دیگه چی داریم؟ آها کتلت های مامان مالی، داریم میریم تو اکتشاف از انرژیمون کاسته میشه.. آهان آبنبات های انرژی زا، عاشقشونم..

در این بین هرمیون و رون با همان استایل و دیسیپلین قبلی به فرد نگاه میکردند..
-آهان، تفنگ آبنبات ساز، خدارو چه دیدی شاید آبنباتا تموم شد! یه چیز دیگه، آدامس! استرس آدمو کم میکنه.. آبنبات های حال به هم زن هم نیازه شاید سمی چیزی وارد بدنمون بشه.. آها حالا با کلی استثنا چوب دستی.. خوب تموم شد بریم که رفتیم!


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: ققنوس نیوز
پیام زده شده در: ۱۶:۰۷ سه شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۴
#17
مِـــعــمـــوریــت مــخــفــی مــــــحفل قـــــقنوس چــگونه پیش میرود؟


چندی پیش همگی شاهد بودیم که فردی به نام هری جیمز پاتر را در زندان آزکابان به بند بسته و هر روز جای صبحانه، به وی بوسه ی دیوانه ساز میدهند. او با سعی و تلاش فراوان توانست یک بار از زندان آزکابان توسط شخصی به نام "مایکل جکسون" که شبحش سر و مر و گنده در آزکابان میچرخد فرار کند. وی در این عمل تا خیابان آزادی رسید اما طی یک عملیات انتحاری توسط دوشیزه "لاکرتیا بلک" و "شُرّکا" به جز "ناصر" و "رامین" دستگیر شد.

در این بین، گروهک تروریستی محفل ققنوس با کشیدن نقشه های مکرر و رقصیدن با ساز های گیدیون پریوت از آن اتاق سرد و تاریک خود بیرون آمده و با مرگخور های کلاش ساز ندیده رو به رو شدند. توصیفات صورت" دامبلدور" بعد از دیدن "آرسینوس جیگر" اینگونه بود که چشمان از حدقه بیرون زد و دهانی باز به او نگاه میکرد. دامبدور هم طی یک عملیات انتحاری اون پشتیارو درون همون خونه هه فرو کرد (خو زیادن) و یک تنه با بقیه جنگید.. هیچی دیگه یه چهار چیز را ترکاندند و پس از این که جیگر دید هیچ کاری نمیتواند بکند با گروهک بی ارزشش به فنا رفته و دیگر بر نگشتند. اما پس از آن عملیات، یک عملیات دیگر صورت گرفت. حالا خبرنگار اعظامیمون باهاتون صحبت میکنه دیگه..

خبر نگار اعزامی :هوی یارو! هان چیه چرا میزنی؟ ها؟ تماس برقرار شده؟ آها باشه، بسم المرلین الرجیم! تو این روز ها دور آزکابان یه دودای غلیظی دیده میشه که هنوز دانشمندان نفهمیدن چیه.. اما ما به این شک کردیم که محفلی ها با استفاده ای اون چیزای چرت وپرتشون اینجارو پر کردن. هیچی دیگه امروز دیدیم که صدای ساز میاد چند نفرو فرستادن اون طرف، گویا همشون مفقود الاثر شدنکه بر نمیگردن قاعدتا... اما یک فرد جدید دستگیر شده، فرد بیلیوس ویزلی به همراه خانوده ی تروریستش چند نفر رو مجروح و پنج نفر کشتند تا درس عبرتی برای ما باشد.

در این بین یه یارویی از پشت به فرد ویزلی حمله کرد و او را مورد عصابت گلوله ی استوپیفاییی قرار داد. تازه معلوم شده صدای ساز کار هنرمند معروف گیدیون پریوته... صدق المرلین العلی العظیم


ویرایش شده توسط فرد ویزلی در تاریخ ۱۳۹۴/۳/۱۲ ۲۲:۳۴:۳۸

میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱۳:۴۵ شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۴
#18
رون وقتی از هرمیون بدش میومد

تو نفسه دوباره بودی
وقتی تو شبم ستاره بودی
تو زمزمه بارون تو قلبمو ازم ربودی
این روزا دلتجای دیگست
چشات محو چشای دیگست
برو که کشتی احساسم و
نگو چیزیفقط برو
برو برو برو برو برو
برو برو دیگه از اینجا برو
نه دیگه نه نمی خوام چوب تو رو
برو نگو که من و تو مال همیم
حرفی نمونده که با هم بزنیم
برو برودیگه از اینجا برو
نه دیگه نه نمی خوام اکسپلیارموس تو رو
برونگو که شنل من مال تو یه
حیف ویزلی ای که گرفتار تو یه
برو برو برو برو برو برو
میدونی دلم برات می سوزه
چوبت یه روز تو تنهایی می پوسه
من و تو شدیم دو قرمز موازی
خودت خواستی تو زندگی ببازی
آره چشمتو تو پس دادم و
نمی خوام بمونی تو یادم و
برو که کشتی احساسمو
نگو چیزی فقط برو
برو برو برو برو
برو برو دیگه از اینجا برو
نه دیگه نه نمی خوام شنل تو رو
برو نگو که من و تو مال همیم
حرفی نمونده که با هم بزنیم
برو برودیگه از اینجا برو
نه دیگه نه نمی خوام اکسپلیارموس تو رو
برونگو که چوب من مال تو یه
حیف دلی که گرفتار تو یه
برو برو برو برو برو برو


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: باشگاه دوئل
پیام زده شده در: ۲:۵۷ پنجشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۴
#19
دیر شد نه؟
دوئل
فردی بیلیوس ویزلی & رونالد بیلیوس ویزلی


هوا به از بالای کوه ها خود را نمایان کرده بود و چهره ی سوران خود را به ملت فهیم جادوگر نشان داده بود. خوب دیگه این همه توصیف بسه بریم سر این دوتا برادر غوزمیت که هیچیم نمیفهمن!

کارگردان به شدت عصبانی خود را از میان آن همه چیژ بیرون آورد و گفت: داستانتو مث آدم ادامه بده!

هیچی دیگه این دو برادر کم فهم چیز شیطون، در میان مغازه خوسبیده بودند و خواب دوهزار هرماینی را میدیدند..
خواب فرد: در میان گل سبزه و باغ یک هرماینی نشسته بود و لبخند زیبایی به او میزد! فرد گفت:
-آجی.. نه.. زن داداش!

هرماینی یهو غیب شد..
-سلام فردی بیا بخورمت!

فرد این صدا را میشناخت، شاید برای او بسیار آشنا بود. سرش را به تندی برگرداند و دید..
(بقیه به دلایل غیر اخلاقی و ناموسی سانسور شد!!! )


هیچی دیگه وسط ظهر بود، رونم مص همیشه اومد به اینا سر بزنه که میبینه فرد روی زمین خوابیده و میگه:
-هرمیون.. عسلم.. بیا در آغوشم.. تو تو دید من نیستی، کجایـــــــــــــی! چرا اینقده نترسو شجایـــــی!

و رون هم بلند ادامه داد:
-چرا تو اینقده خر شدی خدایی؟ تو رو جاروی من نیستی، چرا نـــــــــــــــه؟ چرا کچل نمیزاری بخوابـــــــم ققق قی!

-دوست دارم دوباره اون پاهای خسته ت کنارم را بیانو..
-دوست دارم تو آسمون برونی منم بیام با نیسانو قق قی.. ده پاشو بینم! :vay:

فرد از خواب ناز بلند شد، دیگر یادش نمی آمد بقیه ی آهنگ چه بود.. پس با استرس به رون نگاه کرد، میترسید که باز هم مث همیشه سوتی داده باشد و تو خواب حرف زده باشد. رون با این فرمت به او نگاه کرد و گفت:
-تو خواب زن منو میبینی؟ آوادا کداورا!

فرد با یه جا خالی طلسم را از بین برد و گفت:
- نه سوء تفاهم شده، من..

رون گفت:
-زهر مار من، کانفریگو! تازه اگه مامان بشنوه این آهنگای مبتذل رو گوش میدی بدبختت میکنه.

فرد باز هم جاخالی داد، این دفعه طلسم به پاش خورد و او جانباز شد.. با تمام سعی و توان از تو مغازه پرید بیرون.. هیچی دیگه، "دایورجنت" رو دیدین یا خوندین؟ تو اتوبوس نبود؟ مص گروه شجاعت پرید رو جارو و در رفت!


--------------
نکته: جادوش تو مغازه بود، مغازه هم تو دیاگون بود!
اوناییم که منحرفن فکر کردن تو خواب یه خبراییه! رون برگشت به فرد انواع فحش های غیر اخلاقی داد وگرنه ..


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۲:۱۲ چهارشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۴
#20
من برای بار نمیدونم چندم این رونالد بیلیوس ویزلی رو به دوئل جانانه میدعوتم...
حریف لایق تر ندیدم


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.