به نام خدا
این برای بار سوم بود که دراکو به دستشویی دخترونه می امد و گریه میکرد.هر بار هم میرتل گریان خودش را مخفی کرد تا دراکو او را نبیند.اما این بار نتوانسته بود که جلوی خودش را بگیرد.
-دراکو..آهای دراکو چیزی شده؟میتونم کمکت کنم.
دراکو فورا برگشت.
-من به کمک تو نیازی ندارم روح مسخره.فقط من رو تنها بزار.
-اما من میتونم بهت کمک کنم.دراکو به....
اما دراکو اجازه نداد که میرتل حرفش را ادامه دهد
-استوپر فای
میخواست با طلسم او را دور کند اما طلسم از درون آن روح گذشت.
میرتل بدون اینکه حرفی بزند آن جا را ترک کرد.چند دقیقه بعد سر و کله هرمیون گرنجر پیدا شد.دراکو به محض دیدن او تصمیم گرفت که فرار کند.اما هرمیون در ورودی را بست.دراکو چوب دستی اش را محکم چسبیده بود
-از من دور شو دورگه کثیف.
-استوپر....
-اکسپلیارموس
هرمیون او را خلع سلاح کرد.او آماده بود تا انتقام تمام بدجنسی های دراکو را از او بگیرد.اما با ورود اسنیپ مجبور شد آن جا را ترک کند.
درود بر تو فرزندم.
نکته ای که باید بگم بهت، در مورد ظاهر پست هست، بین دیالوگ و شخص گوینده ش فاصله ننداز.
نقل قول:دراکو فورا برگشت.
-من به کمک تو نیازی ندارم روح مسخره.فقط من رو تنها بزار.
در این قسمت فقط یک اینتر کافی بود.
دراکو فورا برگشت.
-من به کمک تو نیازی ندارم روح مسخره.فقط من رو تنها بزار.
سوژه ت زیاد بد نبود. خیلی سریع از روش پریده بودی فقط. ولی به نظرم وقتی وارد ایفای نقش بشی، مشکلاتت حل میشن.
تایید شد!
مرحله بعد: کلاه گروهبندی