جدیدش!خانه ی ریدل، مانند همیشه پر بود از شلوغی های خاص خودش. شاید این شلوغی به خاطر یکجا جمع شدن افرادی بود که هیچ سنخیتی باهم نداشتند!
وسط تالار اصلی خانه ی ریدل، آتش بزرگی برپا شده بود. ساحره ای با تشویق کسانی که دور آتش جمع شده بودند، داخل آن می پرید و از آن بیرون می آمد. سمت دیگر دو دختر جوان بر سر مردی که بی ملاحظه به آنها خیره می شد و ماهیچه های بازویش را باحالتی نمایشی منقبض می کرد، فریاد می کشیدند.
در گوشه ای هم پیرمردی چشمانش را بسته بود و با صدای بلند کلمات نامفهومی را تکرار می کرد، انگار که چیزی به او وحی می شد..
شاید تنها کسی که در این شلوغی دیده نمی شد، لرد ولدمورت بود! در گوشه ای، پشت یک میز قدیمی نشسته بود و در لپ تاپش، پست های جدید ِ« خادمان لرد سياه به او مي پيوندند» را می خواند. اصلا رضایت بخش نبود!
-اینا هیچ کدوم به درد نمی خورن.. این هم که هنوز یه رول هم ننوشته..
با سرعت پاسخ سوالات را از نظر می گذراند.
نقل قول:
5-به نظر شما محفل ققنوس از چه راهي قادر به سير کردن شکم ويزلي هاست؟
از طریق فروش آلبومهای ققنوس میوزیک. اتفاقا" درآمد خوبی هم دارند!
- نچ نچ نچ! هیچ طنز خاصی تو پاسخ دادن به سوالا به کار نبرده. اصلا خلاقیت به خرج نداده. فعالیت هم که نداره!
صدای فریاد آرسینوس که «گاف مکســـور!» را اعلام می کرد، باعث شد ولدمورت سری بلند کند و به اطراف نگاه کند.
واقعا" خانه ی ریدل به کدام سو می رفت؟!
دیگر حوصله اش سر رفته بود. یک «
تایید نشد!» ِ خشک و خالی نوشت و روی دکمه ی ارسال کلیک کرد. اما نگهان یک پنجره ی جدید باز شد!
نقل قول:
تــبــریــک!
شما برنده شده اید! اگر این پنجره را ببندید دیگر برای شما باز نخواهد شد!
شما برنده ی نود درصد تخفیف برای پکیج کامل آلبومهای گروه ققنوس میوزیک با ارزش 6783000 گالیون شده اید.
لیست آلبومها:
یه جوجه ی آتشین
با صدای آلبوس دامبلدور
3000
300گالیون
...
کلمه ی «مسخره ها!» اولین کلمه ای بود که از ذهن ولدمورت گذشت.. اما صدم ثانیه ای طول نکشید که چشمانش بر روی اسم دامبلدور قفل شد. به یاد پاسخی افتاد که به فرم عضویتش داده بودند!
- لعنت! پس محفل از اینجا درآمد کسب می کنه!
نـــــه، من همچین اجازه ای نمیدم...! ملت مرگخوار از کارهای عجیب و غریبشان دست برداشتند و متعجب به ولدمورت نگاه کردند!
اندر خانه ی شماره ی 12- سیصد گالیون دیگه! این آلبوم آخریه عجب فروشی داشته پروفسور!
هری این را گفت و پشت میز نشست تا به بقیه ملحق شود. آثار گالیون هایی که دقیقه به دقیقه به حساب محفل واریز می شدند در چهره ی همه نمایان بود! هری به خیالبافی های تدی و جیمز در آنسوی میز گوش داد.
- می تونم یه یویوی جدید با شتاب رفت و برگشت بالا بخرم!
- می تونیم شیون آورگان رو بدیم بره و من یه جای بهتر واسه گرگ شدنم پیدا کنم!
- می تونم یه تنگ گنده ی جدید.. اصن یه استخر اختصاصی واس ِ آقای بلوپ بگیرم!
- می تونم دو تا بلیط مستقیم به جزایر قناری بگیرم.. من و ویکی!
جیمز جیغی کشید و گفت:
- منم میام! منم میـــام!
- باشه، همگی باهم!
هری لبخندی زد، چه چیزی می توانست این شادی را از محفل بگیرد؟!