اعلام نمی کنم چه مسابقه ای ـه! - ببینید فرزندانم، استراتژی ما حمله از جناحین ـه. پیوز و نیمفا، عزیزانم. شما باید نفوذ کنید و توپ بریزید رو دروازه. منم همونجور که تمرین کردیم بلند میشم و با ضربه سر توپو وارد دروازه می کنم. :
هلگا جلوی یه تخته وایت بورد ایستاده بود و اینقدر روش رو خط خطی کرده بود که تقریباً چیزی دیده نمی شد.
در حالی که مروپی کاپیتان بود هیچکس نمی دونست چرا ننجون داره تیم رو اَرنج می کنه.
مروپی که چند قدم اونور تر وایستاده بود گفت:
- ننجون فکر نمی کنید که شما یه کم براتون سخت باشه سر زدن و این چیزا؟ نمیگم وزنتون یه هوا زیاده یا سنتون یه کمی زیاده ها، ماشالا شما از همه ی ماها آماده ترین ولی خب آخه کار آسونی نیستا!
ننجون سر آقای گوری، گورکن محبوبش رو نوازش کرد و گفت:
- نه فرزندم. من خودم می دونم چیکار دارم می کنم. بار ها توی تمرین این حرکت رو انجام دادیم. این کار برگ برنده ی ماست. ما پیروز میشیم عزیزانم. :zogh:
رز با شک و جویده جویده گفت:
- ننجون هلگا، اون دفعه که تمرین کردیم چندان نتیجه ی خوبی...!
هلگا:
رز: خیلی نتیجه ی خوبی داد!
هلگا آقای گوری رو بغل کرد و درست رو به روی ملت ایستاد و گفت:
- عزیزانم چیزی که باید توی این بازی و همه ی بازی ها بهش دقت کنیم اینه که ما هافلپافیم. ما می تونیم هم رو ببریم. اگر سختکوش باشیم. اگر خودمان را بشناسیم! پس خودتان را بشناسید عزیزانم. خودتان را به عنوان یک هافلی بشناسید!
بازیکنان هافل یکی یکی جاروهاشون رو برداشتند و با فریاد های پی در پی
هافلپاف، هافلپاف راهی زمین بازی شدند.
به محض این که در رختکن رو باز کردند و وارد زمین شدند کل الیوم ـشون از
به
تغییر حالت دادند!
گریفیندوری ها در حال بازی کردن در زمین بودند و درست وقتی هافلی ها وارد شدند یک گل دیگه به ثمر رسوندن.
هلگا سریع پرید رو جاروش و یه دنده معکوس داد و به سمت جایگاه اساتید و مسئولین برگزاری مسابقه رفت.
با عصبانیت داد زد:
- مسئول این نابسامانی ها کیه؟
ایوان که اونجا نشسته بود استخوان هاش رو جا به جا کرد و گفت:
- استرجس پادموره بانو.
ناگهان مثل این که دکمه ی pause رو زده باشن همه جا در سکوت محض فرو رفت و همه ی نگاه ها به سمت ایوان برگشت! هیچکس باورش نمی شد. مگه ممکن بود آخه؟! اصلاً با عقل جور در نمی اومد.
همه در هنگ و مات بودند که رئیس فدراسیون کشور دوست و همسایه که به دعوت مورفین گانت مخلوع به اونجا اومده بود آروم پرسید:
- چـَ شده است؟ چرا تـِعجب از خود نیشان می دهید؟
فلور به آرامی براش توضیح داد:
- آخه این ایوان یکی از مدیرای خوب و فعال بود قبلا. بعد از یه مدتی کلاً در نقش هویج فرو رفت. این جمله ی که گفت تونست بعد از 12 قرن به یکی توی ایفا یه کمکی بکنه!
همینطور که این حرفا رو میزد ایوان از جاش بلند شد و یه سوت بلبلی زد و گفت:
- استر بیا این یارو کارت داره.
دیگه با گفتن این جمله ملت کف و خون قاطی کردند و حدود 1000 نفر از جمعیت 5000 نفره ی ورزشگاه راهی سنت مانگو شدند!
استر با چشمانی اشکبار از داخل زمین اومد و در حالی که نفس نفس هم می زد گفت:
- بله هلگا؟ چی میگی؟
هلگا دوباره عصبانیتش رو به یاد آورد و گفت:
- چرا پس نگفتی بازی شروع شده؟ چرا ما نبودیم بازی شروع شده؟!
- کلاً هیچی اعلام نمیشه. همین الان هم من نمی تونم بهتون اعلام کنم که چیزی اعلام نمیشه. اگه این لحظات پرشکوهی که ایوان رقم زده نبود اعلام نمی کردم بهت. ولی چیکار کنم دیگه، اصن شور و شعف وجودمو گرفته.
در حالی که هلگا مات و مبحوت بود استر پرواز کرد و به جریان بازی برگشت.
هلگا که همچنان
بود، به سمت هیئت داوران رفت و گفت:
- حالا نتیجه چند چنده؟
هیئت داوران: اعلام نمیشه.
هافلیون:
ملت هافلی سریع به بازی رفتن و شروع کردن به بازی کردن. بلافاصله پس از ورود اون ها به زمین تدی چماغش رو تا خِرتِناق (جایی حوالی حلق) وارد تافتی کرد و دروازه بان هافل به ملکوت اعلا پیوست.
هیئت داوران که هویجوری برای خودشون وسط زمین بالا پایین می رفتن در جواب به اعتراض های هافلی ها گفتند:
- اعلام نمیشه.
در این لحظات صدای گزارشگر مسابقات به گوش رسید:
- نتیجه که کلاً اعلام نمیشه. یه اتفاقی هم که وسط زمین الان افتاد که جناب استرجس به بنده اشاره کردند که اعلام نشه. حالا توپ رو یکی از بازیکنان تیمی که اعلام نمیشه میگیره و به سمت دروازه ی اون یکی تیم که اعلام نمیشه می بره. اما مدافعی که اسمش هم اعلام نمیشه با یه توپی که نمیشه که اعلام بشه به یه جایی که اصلاً زشته اعلام بشه ضربه میزنه و هیئت داوران هم اعلام نمیشن.
لحظاتی بعد هافلی ها در حال گلزنی بودند که یهو دیدند کل الیوم ملت گریفی دارند جمع می کنن برن!
مروپی به سمت هیئت داوران رفت و داد زد:
- چی شده؟ اینا کجا دارن میرن؟
النور که رفیق فاب مروپی بود به کنارش اومد و گفت:
- بازی تموم شد ولی نباید اعلام بشه. نتیجه هم اعلام نمیشه. کلاً برین اینقدر دنبال اعلام شدن نگردین!
و در این لحظه بود که کل الیوم هافلی ها به شدت هنگ کردند و حتی چند نفری از اون ها هم سی پی یو سوزوندن.